زنی که به حاشیهها جان داد
از رشتههایی که در ایران خوب بنیانگذاری شد، جامعهشناسی بود. دکتر صدیقی را بنیانگذار این رشته در ایران میدانند و جالب است که او خود از معدود ایرانیانی بود که در رشته تاریخ از دانشگاه سربن دکتری گرفته بود و رسالهاش درباره جنبشهای دینی-ایرانی هنوز هم پس از گذشت یک قرن مأخذ معتبری است.
از رشتههایی که در ایران خوب بنیانگذاری شد، جامعهشناسی بود. دکتر صدیقی را بنیانگذار این رشته در ایران میدانند و جالب است که او خود از معدود ایرانیانی بود که در رشته تاریخ از دانشگاه سربن دکتری گرفته بود و رسالهاش درباره جنبشهای دینی-ایرانی هنوز هم پس از گذشت یک قرن مأخذ معتبری است. ترجمه این کتاب به قلم ایشان همراه با اضافات در دهه 70 منتشر شد و تاکنون چاپ دیگری از آن صورت نگرفته است. از دیگر کسانی که جامع بین جامعهشناسی و تاریخ و فارغالتحصیل دانشگاه پاریس بود، زندهیاد ناصر تکمیلهمایون، تهرانشناسِ صاحبنام و پرآثار است. کتاب او در جمع تهرانشناسان در نخستین بانک ایرانی دیروز و تیمچه اکبریان بعدی و رستوران سنتی کنونی در عودلاجان با نام «اودلاجان» رونمایی شد. تعمیر و مرمت این بنای تاریخی را استاد علیاصغر شعرباف، برنده جایزه اخلاق و نیایش در حوزه معماری بر عهده گرفت و انصافا کاری ماندگار از خود به یادگار گذاشت.
دکتر تکمیلهمایون میگفت احسان نراقی اگر به کمک دکتر صدیقی نمیآمد، مرکز مطالعات و تحقیقات پا نمیگرفت. این مرکز در سال 1341 نخستین اجلاس تهرانشناسی را برپا کرد که هنوز مباحث آن زنده و قابل استناد است. در ادامه این راه کسانی پا به عرصه نهادند که یکی از آنها زندهیاد حمیده توسلی است. در سال 1388 در خانهای قدیمی در عودلاجان جلساتی با دکتر حمیده توسلی که همین روزها روی در نقاب خاک کشید، داشتیم. حتی در فصل سرما که شبها بلند بود، درست در همان ساعت هفت صبح در آن خانه حاضر و صبحانهای مختصر با نان گرم آماده کرده بود؛ و من ساعت 8:30 آنجا را ترک میکردم تا در جلسه شورای شهر حضور یابم. دوستان این جمع میگفتند خانم که میآید، اول معتادها را بیدار میکند که آمدوشد اعضای جلسه بیدردسر باشد. در آن جلسات کسی هم از شهرداری منطقه شرکت میکرد، البته نه شهردار. در همین گروه بنیاد نشریه عودلاجان یا به تعبیر تهرانیهای قدیم اودلاجان گذاشته شد و هشت یا 9 شماره و ویژهنامه مناسبتی انتشار یافت. برای این نشریه بچههای عودلاجان عکس میگرفتند و مینوشتند و طراحی میکردند و آن را منتشر میکردند.
من هم در هر شماره یادداشتی داشتم. اگر بخواهیم از نشریه محلی به معنای درست آن نام ببریم که واقعا در چارچوب مسائل و مشکلات و تاریخ و جغرافیا و فرهنگ محله سخن میگفت، حتما شمارههای پنج به بعد این نشریه در رأس قرار میگرفت. از همین خانه تشکل کسبه پای گرفت و آنها کسانی را به عنوان نمایندگان خود، آقایان حیدری و سپهرین از کسبه قدیمی و مؤثر محلی، معرفی و یکیک آن را امضا کردند. زنان عودلاجان نیز به این جمع پیوستند. عودلاجان از یک سو نماد تهران کهن بود و از سوی دیگر یادآور نقطهای فراموششده، دورافتاده، غیرقابل احیا و خارج از کنترل تلقی میشد. و کار دستگاههای قضائی و اجرائی به تخریب خانهها و مغازههای به قول خودشان مسئلهدار، کاهش یافته بود. اما همین تلاشهای خانم دکتر توسلی باعث شد آن همه نظرات پراکنده دانشگاهی درباره مشارکت مردمی و حفظ حافظه پایتخت و هویت تهران در اینجا عملی شود. مسابقه ملی عکاسی «عودلاجان ما» با محوریت خانم توسلی و داوری سیداحمد محیططباطبایی و مجتبی آقایی، چنان طنینی یافت که شهردار استانبول در خانه هنرمندان شهردار تهران را به دیدن آن فراخواند یا برعکس. بههرحال این کار چنان ابعادی یافت که نمیشد از کنار آن بهراحتی گذشت. سپس آن مجموعه با همکاری سازمان زیباسازی به صورتی آراسته منتشر شد.
بازپیرایی و بازسازی عودلاجان با کمک کسبه، شهرداری، دانشگاه تهران، مهندسان مشاور باوند، میراث فرهنگی و شورایاران و شورای شهر و پیگیریهای من انجام شد و در سندی که در خانه امامجمعه در خیابان ناصرخسرو پس از چندین و چند بار ویرایش و تکمیل به ثبت رسید، نام اشخاص حقیقی و نهادهای دولتی و شهری به چشم میخورد و ادامه کار بر آن اساس شکل گرفت. خانم توسلی در همان روزهایی که کمتر کسی احتمال احیای عودلاجان را میداد، میگفت عودلاجان گنجینهای است که زیر غبار بیتوجهی پنهان شده است. ولی او توانست در اندکزمانی زنان، جوانان و خانوادههای باقیمانده در عودلاجان را گرد آورد و کارگاههای آموزشی توانمندسازی برای آنها برقرار کند و به زنان کارآفرینی خانگی بیاموزد و امکان فعالیتهایی در زمینه سالمسازی فضای خانه و محله با رویکرد زیستمحیطی را فراهم آورد.
جوانان را مهارت بیاموزد و در انتخاب شغل یا تحصیل، مشاور امینی برای آنها باشد و گفتوگوی سازنده میان مردم و مسئولان را سامان بخشید. بهواقع کار او مدیریت اجتماعی و تسهیلگری برای توانمندسازی عمومی بود و با دشواریهای مالی-اداری هرگز از تلاش بازنایستاد. او باور داشت توسعه محلی فرمایشی و دستوری نیست، بلکه فرایندی مشارکتی و پیوسته است و البته مدیران بیش از مردم باید در این راستا آموزش ببینند. از نگاه او حاشیهنشینی منحصر به پیرامون شهر نیست، بلکه گاهی در قلب شهر اتفاق میافتد. درواقع حاشیهنشینی بیش از آنکه برخاسته از کالبد باشد، ریشه در ذهن دارد. حاصل تلاش او، بازار پررونق و باشکوه عودلاجان امروز است که شاید بسیاری ندانند مدیون نگاه و نگرش جامع اوست. او با آنکه دکترای جامعهشناسی خود را از دانشگاه هال انگلستان گرفته بود و فرزندان و نوادگانش جملگی در آنجا زندگی میکردند، با کمال بیآلایشی در میان گروههای مختلف حتی آسیبدیدگان اجتماعی آمدوشد داشت و این را برتر از آن مراتب علمی میشمرد.
هرچند نهتنها از تجارب جهانی در زمینه بازسازی الهام میگرفت، بلکه شخصا زمینه آشنایی و حضور کارشناسان مستعد و گاهی مدیران مؤثر را در مجامع بینالمللی فراهم میکرد. او به گلاسکو در اسکاتلند کسانی را فرستاد تا از تجربه آنها در این زمینه بهره گیرند و شرایطی فراهم کرد که صاحبنظران آنجا کارگاههایی در عودلاجان برپا کنند و در این راستا به حرکت زنان و دختران بیشتر امیدوار بود. در بزرگی و شأن او همین بس که بهجای شهرتطلبی و سخنرانیها و گفتوگوهای پرتعداد در این سو و آن سو، آهسته و پیوسته و گاهی تند و گاهی خسته بر آسایش و آرامش شهر و شهروندان بهویژه فرودستان میاندیشید و تلاش میکرد سرمایههای فراموششده را در معرض دید قرار دهد و آنها را احیا کند. آقای مهندس پارسی، برنده جایزه معماری در حوزه اخلاق و خانم مهندس آذرکیا از همکاران نزدیک او بودند که در تعمیر و مرمت سقفها و ورودی بازار طرحهای مناسب را اجرا کردند. همه اینها باعث شد عودلاجان نهتنها زنده بماند، بلکه فضاهای پیرامونی خود را نیز زنده نگه دارد. خدایش بیامرزد.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.