|

مسیرهای نو و معماری قدرت

ایران در نظم مسیرمحور آینده، معمار خواهد بود یا به بازیگری در مسیرهای دیگران تبدیل خواهد شد؟ این پرسش، نه صرفا دیپلماتیک، بلکه راهبردی است. نظمی تازه در حال زایش است؛ نظمی که در آن، گذرگاه‌ها از مرزها پیشی گرفته‌اند.

ایران در نظم مسیرمحور آینده، معمار خواهد بود یا به بازیگری در مسیرهای دیگران تبدیل خواهد شد؟ این پرسش، نه صرفا دیپلماتیک، بلکه راهبردی است. نظمی تازه در حال زایش است؛ نظمی که در آن، گذرگاه‌ها از مرزها پیشی گرفته‌اند. آنچه در رخ‌نمایی کنش‌های دیپلماتیک در آسیای میانه، قفقاز، شرق مدیترانه و جنوب آسیا دیده می‌شود، بخشی از بازچینش ژرف ژئوپلیتیکی است که می‌کوشد شبکه‌های پیوند منطقه‌ای را از طریق کریدورهایی خارج از چیرگی قطب شرقی، از نو بسازد. این دگرگونی، حاصل رقابت‌های دیرین نیست، بلکه نتیجه برنامه‌ریزی هم‌زمانی است که از سوی ائتلافی از کنشگران آمریکا، اتحادیه اروپا و اسرائیل پیش برده می‌شود. مسیر تازه از شرق مدیترانه آغاز می‌شود، از سوریه، ترکیه و جمهوری آذربایجان می‌گذرد و به آسیای میانه می‌رسد.

این گذرگاه، با کنارنهادن ایران، چین و روسیه از چرخه پیوند، در حال تثبیت هندسه‌ای تازه است که نه به دریا وابسته است و نه به شرق. در‌این‌میان، بریکس به میدان بازتوزیع قدرت بدل شده است. ایران یا در معماری این نظم نوین نقش ایفا می‌کند یا در معماری دیگران زندگی خواهد کرد. در لحظه‌ای که ساختار سلطه غربی در حال فرسایش است و کشورهایی خارج از مدار آن به‌ دنبال مسیرهای مستقل‌اند، بریکس دیگر یک بلوک اقتصادی نیست؛ بلکه زمینه‌ای برای بازتعریف نقش‌ها، مسیرها و روایت‌هاست. اما در این زمینه، صِرف حضور کافی نیست. ایران اگر بخواهد از موقعیت تماشاگر خارج شود، باید از موضع معماری وارد شود؛ معماری یک مسیر، یک روایت و یک زیرساخت برای کشورهایی که میان وابستگی و انزوا سرگردان‌اند.

کشورهای آسیای میانه، ازبکستان، قزاقستان و تاجیکستان در حال تنظیم موقعیت خود برای این مسیرند. این چرخش، حاصل محاسبه هزینه‌های امنیتی و اقتصادی است، نه وابستگی سیاسی. اتصال از طریق جمهوری آذربایجان و ترکیه، هم کم‌هزینه‌تر است و هم سریع‌تر. در نتیجه، مسیرهای پیشنهادی چین و روسیه که از خاک ایران عبور می‌کردند، به‌تدریج از اولویت خارج می‌شوند.

در جنوب آسیا، کریدور شمال-جنوب که از چابهار آغاز می‌شود و ایران را به روسیه و هند متصل می‌کند، با مجموعه‌ای از تنش‌های هماهنگ در حال خنثی‌شدن است. هر بار که هند به چابهار نزدیک شد، تنش با پاکستان افزایش یافت. بی‌ثباتی در افغانستان، حملات مرزی و ناامنی در گذرگاه‌ها، همگی در راستای کُندکردن این اتصال عمل کرده‌اند. نتیجه فروپاشی تنها مسیر زمینی شرق به غرب است که خارج از کنترل غرب طراحی شده بود. در این مسیر، پاکستان یک نقطه چرخش‌آفرین است؛ کشوری که از یک‌ سو به‌ دلیل جایگاه راهبردی، جمعیت و توانمندی‌های اقتصادی‌اش، می‌تواند به بریکس ژرفای راهبردی ببخشد و از سوی دیگر، سال‌هاست که در مدار وابستگی به غرب گرفتار مانده است.

ایران می‌تواند در این گذار، نقش کلیدی ایفا کند؛ نه از راه فشار، بلکه با پیشنهاد یک مسیر جایگزین؛ مسیری که در آن، عضویت در بریکس تنها یک گزینش اقتصادی نیست، بلکه تصمیمی راهبردی برای خروج از وابستگی و ورود به یک نظم چندآوایی است. پیشنهاد رسمی به پاکستان، می‌تواند نقطه آغاز معماری مشترک باشد. ایران می‌تواند با ارائه یک چارچوب همکاری سه‌جانبه با پاکستان و هند، در قالب پروژه بریکسی کریدور شمال-جنوب، زمینه طراحی یک مسیر مستقل، چندآوایی و غیرغربی را فراهم کند. این پیشنهاد، اگر با تضمین‌های نهادی، سازوکارهای مالی مشترک و پیوست‌های امنیتی همراه شود، نه‌تنها پاکستان را از مدار وابستگی گام‌به‌گام خارج می‌کند، بلکه ایران را به محور اتصال جنوب آسیا به آسیای میانه و اروپا بدل خواهد کرد.

در برابر این تحولات، قطب شرقی با سه واکنش نامنسجم مواجه است: چین در پی بازتعریف اتصال از طریق آسیای مرکزی، روسیه متمرکز بر حفظ نفوذ از طریق فشار بر قزاقستان‌ و ایران در تلاش برای تثبیت گره‌های باقی‌مانده در چابهار و عراق. اما این واکنش‌ها، در برابر سرعت و هم‌زمانی مسیرهای جدید، فاقد انسجام عملیاتی‌اند. یکی از برترین زمینه‌های ایران در بریکس، پیوند‌زدن این سازمان با جهان اسلام و آفریقاست. برخلاف چین و روسیه که بیشتر از منظر قدرت سخت و سودهای ژئوپلیتیک به بریکس می‌نگرند، ایران می‌تواند با بهره‌گیری از سرمایه نمادین خود در جهان اسلام و پیوندهای تمدنی با آفریقا، بریکس را به یک کارزار فرهنگی و سیاسی نیز بدل کند. این یعنی دگرگون‌ساختن بریکس از یک بلوک اقتصادی به یک سرزمین تمدنی؛ سرزمینی که در آن کشورهایی با تجربه استعمار و رشد نابرابر بتوانند نه‌تنها در اقتصاد، بلکه در معنا و روایت نیز بازیگر باشند.

در‌این‌میان کریدور شمال-جنوب نباید فقط به چشم یک برنامه ترابری دیده شود. این کریدور اگر در چارچوب بریکس بازشناخته شود، می‌تواند به ستون بنیادین یک نظم جایگزین بدل شود.

ایران، با جایگاه بی‌همتای خود در پیوندگاه هند، آسیای میانه، روسیه و اروپا، اگر با اراده سیاسی و سرمایه‌گذاری مشترک اعضای بریکس همراه شود، می‌تواند از یک گذرگاه به یک مفصل راهبردی شرق و غرب ارتقا یابد. این مسیر نه‌تنها راهی جایگزین برای آبراه سوئز، بلکه ابزاری برای گریز از انحصار ترابری غرب نیز هست.

اکنون زمان انفعال نیست، بلکه زمان بازخوانی نقشه‌هاست. اگر این مسیرها تثبیت شوند، نه‌تنها شرق از اتصال منطقه‌ای حذف خواهد شد، بلکه توازن قوای جهانی نیز دستخوش تغییرات بنیادین خواهد شد. پرسش اصلی این نیست که چه چیزی در حال وقوع است، بلکه این است که چه چیزی هنوز قابل بازتعریف است و این پرسش باید پیش از تثبیت کامل مسیرها پاسخ داده شود.

بریکس در این چرخش، نه یک فرصت برای پیوستن، بلکه آزمونی برای معماری نظم است. ایران اگر بخواهد از جایگاه تماشاگر بیرون آید، باید مسیر را طراحی کند، روایت را بسازد و بنیاد را استوار کند. این یعنی گذر از منطق واکنش به منطق پیش‌دستی. اگر ایران بتواند کریدور شمال-جنوب را در قالب پروژه‌ای بریکسی تثبیت کند، نه‌تنها تهدید حذف ژئوپلیتیکی را بی‌اثر خواهد کرد، بلکه خود به معمار مسیرها در نظم نوین بدل خواهد شد.

این نقش، البته نیازمند بازسازی ظرفیت‌های نهادی، دیپلماسی اقتصادی و هماهنگی در سیاست‌گذاری داخلی است. پیشنهاد تشکیل دبیرخانه مسیرهای بریکسی، با مأموریت طراحی، پیگیری و تثبیت اتصال ایران در چارچوب بریکس، می‌تواند نخستین گام عملی برای خروج از موقعیت تماشاگر و ورود به جایگاه معمار باشد.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.