فلسطین؛ ابزار فشار اروپا
اروپا در سپتامبر ۲۰۲۵ از یک محور عبور کرد، محوری که سالها امنیت، مشروعیت و وزن ژئوپلیتیکیاش را از واشنگتن دریافت میکرد و در ازایش سکوت میکرد. اما اینبار نه سکوت کافی بود، نه تبعیت. بهرسمیتشناختن کشور فلسطین از سوی چند دولت اروپایی نه یک اقدام نمادین بود، نه یک ژست اخلاقی، بلکه یک مانور فشار بود.

اروپا در سپتامبر ۲۰۲۵ از یک محور عبور کرد، محوری که سالها امنیت، مشروعیت و وزن ژئوپلیتیکیاش را از واشنگتن دریافت میکرد و در ازایش سکوت میکرد. اما اینبار نه سکوت کافی بود، نه تبعیت. بهرسمیتشناختن کشور فلسطین از سوی چند دولت اروپایی نه یک اقدام نمادین بود، نه یک ژست اخلاقی، بلکه یک مانور فشار بود. فشاری که از دل فروپاشی نظم امنیتی غربی، تمرکز تسلیحاتی آمریکا بر اسرائیل و بیاعتمادی به واشنگتن بیرون آمد.
این تصمیم نه برای نجات فلسطین بلکه برای بازتعریف نقش اروپا در معادله قدرت جهانی اتخاذ شد. اروپا فهمیده بود که اگر آمریکا دیگر حاضر نیست هزینههای امنیتی اروپا را بپردازد، پس دلیلی ندارد که در همه جبههها تابع بماند. و این عبور نه از سر جسارت، بلکه از سر شناخت الگو بود؛ الگویی که واشنگتن همواره پس از فرسایش طرفین وارد میدان میشود تا تصویر یک فاتح را در اذهان عمومی تثبیت و قدرت خود را دیکته کند. همان کاری که در پایان جنگ جهانی دوم انجام داد، زمانی که پس از خونریزی اروپا، آمریکا وارد شد، نظم نوین را طراحی و خود را به عنوان ناجی معرفی کرد. حالا نیز با رهاکردن اوکراین و تسلیح اسرائیل، همان الگو تکرار میشود، اما این بار اروپا تصمیم گرفته در برابر آن ایستادگی کند، نه از سر اخلاق، بلکه از سر اجبار استراتژیک.
در ماههای منتهی به این تصمیم، دو سیگنال همزمان اروپا را به نقطه انفجار رساندند. نخست، تمرکز تسلیحاتی آمریکا بر اسرائیل و ارسال سامانههای هوشمند، مهمات دقیق و پشتیبانی لجستیکی به تلآویو درحالیکه کمکهای نظامی به اوکراین بهشدت کاهش یافته بود. این جابهجایی در منطق قدرت معنای روشنی داشت؛ اسرائیل، اولویت مطلق واشنگتن است، نه اوکراین. دوم، گزارشهای رسمی سازمان ملل درباره جنایات جنگی و نسلکشی در غزه که مشروعیت اخلاقی اسرائیل را در افکار عمومی جهانی بهشدت فرسوده کرده بود. این دو سیگنال در ظاهر جدا از هم بودند اما در منطق استراتژیک اروپا به یک نقطه مشترک میرسیدند؛ لحظه عبور، لحظهای که دیگر نمیشد با بیانیه و ژست دیپلماتیک آن را مهار کرد. لحظهای که اروپا فهمید اگر واکنش نشان ندهد، نهتنها مشروعیت داخلیاش فرومیریزد، بلکه در معادله قدرت هم حذف خواهد شد.
بریتانیا پیش از عبور رسمی یک تلاش نهایی انجام داد. در سفر ترامپ به لندن، ضیافتی رسمی ترتیب داده شد، نه برای تجلیل، بلکه برای چانهزنی. هدف، تغییر تمرکز تسلیحاتی آمریکا بود؛ بازگرداندن بخشی از منابع به جبهه اوکراین و جلوگیری از فروپاشی توازن در شرق اروپا. اما پاسخ واشنگتن سرد و بیتعهد بود. ترامپ در دیدار با نخستوزیر بریتانیا بار دیگر تأکید کرد که امنیت اسرائیل اولویت مطلق است و هرگونه بازتوزیع منابع، منوط به تغییر رفتار اروپا در خاورمیانه خواهد بود. این پاسخ، عملا آخرین دروازه را بست. بریتانیا که تا آن لحظه سعی کرده بود از تقابل مستقیم با آمریکا پرهیز کند، پس از این دیدار تصمیم گرفت به جمع کشورهایی بپیوندد که فلسطین را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت میشناسند، نه از سر همدلی با فلسطین، بلکه از سر ناامیدی از واشنگتن. از سر فهم این واقعیت که دیگر نمیتوان در همه جبههها تابع ماند و انتظار حمایت داشت. و این عبور نهفقط نمادین، بلکه عملیاتی بود، عبوری که با زبان دیپلماتیک انجام شد اما با منطق قدرت طراحی شده بود.
در همین زمان، افکار عمومی اروپا به نقطه جوش رسیده بود. تصاویر اجساد کودکان، ویرانی بیمارستانها و آمار بیش از 70 هزار کشته در غزه دیگر فقط در شبکههای اجتماعی نمیچرخید؛ حالا در گزارشهای رسمی، در جلسات پارلمانهای اروپایی و در خیابانهای پاریس و مادرید به فریاد تبدیل شده بود. افکار عمومی اروپا که سالها با روایت امنیت اسرائیل تغذیه میشد، حالا با واقعیت نابودی فلسطین روبهرو شده بود و این واقعیت آنقدر سنگین بود که دولتها را مجبور کرد از موضع انفعالی خارج شوند. اما این خروج نه با شجاعت، بلکه با محاسبه انجام شد. نه برای فلسطین، بلکه برای حفظ مشروعیت داخلی، برای مدیریت خشم عمومی، برای جلوگیری از رادیکالیزهشدن فضای سیاسی اروپا. این محاسبه دقیقا همان نقطهای بود که سیاست به فشار تبدیل شد: فشار به آمریکا، فشار به اسرائیل، فشار به نظمی که دیگر پاسخ نمیداد.
کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، ایرلند، اسپانیا، بلژیک و لوکزامبورگ در هماهنگی با ابتکار دیپلماتیک مشترک فرانسه و عربستان سعودی تصمیم گرفتند در نشست ویژه سازمان ملل، فلسطین را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت بشناسند.
این تصمیم اگرچه در ظاهر یک اقدام نمادین، اما در واقع یک سیگنال چندلایه بود؛ سیگنالی به واشنگتن که اروپا دیگر حاضر نیست در همه جبههها تابع باشد، سیگنالی به تلآویو که مشروعیت بینالمللیاش در حال فرسایش است و سیگنالی به افکار عمومی داخلی که دولتها صدای خشم را شنیدهاند. اما اسرائیل با رد قاطع این تصمیم و با ادامه حملات در غزه و کرانه باختری نشان داد هیچ اعتباری برای این نوع اقدامات قائل نیست.
نتانیاهو در سخنرانی اخیرش در بیتالمقدس شرقی اعلام کرد که هیچ دولت فلسطینیای وجود نخواهد داشت. این موضع نهفقط موضع شخصی او، بلکه بازتابی از ساختار قدرت در اسرائیل است: ساختاری که براساس انکار، اشغال و حذف بنا شده. و در چنین شرایطی اگر اروپا واقعا قصد دارد تغییری ایجاد کند، باید از نمادها عبور کند و به اقدامات عملی برسد: تحریم تسلیحاتی اسرائیل، قطع همکاریهای نظامی، حمایت از دادگاههای بینالمللی و فشار بر آمریکا برای تغییر موضع. وگرنه این عبور چیزی جز یک نمایش نخواهد بود.
اما آیا اروپا چنین ارادهای دارد؟ پاسخ در حال حاضر منفی است. اروپا هنوز درگیر محاسبات داخلی، ترس از واکنش آمریکا و وابستگیهای اقتصادی و امنیتی است. بهرسمیتشناختن فلسطین در این چارچوب صرفا یک ژست است: ژستی برای حفظ چهره، برای مدیریت افکار عمومی و برای ارسال پیام به واشنگتن. اما همین ژست اگرچه ناکافی، میتواند آغاز یک تغییر باشد.
اگر افکار عمومی اروپا که حالا بیش از هر زمان دیگری با مردم فلسطین همدلی دارد بتواند این حرکت را به یک مطالبه تبدیل کند، اگر نهادهای مدنی، رسانهها و احزاب سیاسی بتوانند فشار را حفظ کنند، شاید این اعتراف دیرهنگام به یک اقدام واقعی منجر شود. اما مسیر طولانی است و موانع بسیار. و در نهایت، آنچه در سپتامبر ۲۰۲۵ رخ داد نه یک پیروزی، بلکه یک لحظه بود: لحظهای که اروپا در مواجهه با تمرکز تسلیحاتی آمریکا بر اسرائیل تصمیم گرفت از سکوت خارج شود. اما این خروج اگر با اقدام همراه نباشد، چیزی جز یک نمایش نخواهد بود. فلسطین برای آزادی به ژست نیاز ندارد، به عدالت نیاز دارد. و عدالت نه در کلمات، بلکه در کنشها معنا پیدا میکند.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.