شکستخوردن یا باختن
همه ما در زندگی روزمره خود، بهطور دائم در حال فکرکردن و بررسی شرایط و حالات مختلف هستیم تا از این طریق بتوانیم تصمیمات بجا و شایستهای اتخاذ کنیم. آیا الان بهتر است به دنبال یک شغل باشم یا فعلا وقت و انرژی خود را صرف ادامه تحصیل کنم؟
همه ما در زندگی روزمره خود، بهطور دائم در حال فکرکردن و بررسی شرایط و حالات مختلف هستیم تا از این طریق بتوانیم تصمیمات بجا و شایستهای اتخاذ کنیم. آیا الان بهتر است به دنبال یک شغل باشم یا فعلا وقت و انرژی خود را صرف ادامه تحصیل کنم؟ آیا سزاوار است در محل کار خود بمانم و تلاش کنم تا مدارج ترقی را طی کنم یا اینکه شانس خود را در محیط کاری دیگری بیازمایم؟ آیا بهتر است خودروی قدیمی خود را تعویض کنم یا آنکه فعلا پول آن را پسانداز کرده و خرید خودروی جدید را به آینده موکول کنم؟
در برابر هر آری، یک نه وجود دارد. تصمیمگیری درباره یک چیز همیشه به معنای چشمپوشی از امر دیگری است. بعضی از افراد در چهارراههای تصمیمگیری سعی میکنند با تعقل، راه منطقی را انتخاب کنند، ولی برخی هرگز نمیتوانند مسیری را گزینش کنند؛ آنها بر سر چهارراه مینشینند و در انتخاب مسیر دائما مردد هستند. یالوم در کتاب «رواندرمانی اگزیستانسیال» توضیح میدهد این افراد به فلج اراده مبتلا شدهاند؛ نه آری میتوانند بگویند و نه قادرند نه بگویند. تصمیمگیری برای برخی افراد بسیار دشوار و دردناک است. آنها نهتنها از عواقب تصمیمات خود میترسند، حتی نگراناند هر تصمیمی که میگیرند، باعث دلخوری تعدادی از دوستان و اطرافیان شود و سبب نارضایتی دیگران را فراهم آورد؛ بنابراین دچار استیصال در تصمیمگیری هستند. آنها همیشه دچار تعلل در تصمیمگیری بوده و جلوی دروازه تصمیمگیری قدم میزنند. شاید گمان میبرند که بهترین راه آن است که تعلل کنند تا عامل بیرونی به جای آنها تصمیم بگیرد یا حاضرند اختیار در تصمیمگیری را به فردی دیگر تفویض کنند تا از رنج تصمیمگیری رهایی یابند.
در این صورت میپذیرند که به تصمیم دیگری تن دهند و از آزادی تصمیمگیری خود صرفنظر کنند، آنگاه در صورت غلطبودن تصمیمات، میتوانند خود را تبرئه کنند و عواقب منفی احتمالی تصمیمات نادرست را گردن دیگران بیندازند.
حال مدیری را در نظر بگیرید که در شرایط بحرانی گرفتار شده است؛ مثلا رکود شدیدی بازار را فراگرفته و مدیر مربوطه باید تصمیمی متناسب با این وضعیت اتخاذ کند. شخص مدیر میتواند چنین استدلال کند که بحران فوق موقتی بوده و بهزودی رکود پایان خواهد یافت یا برعکس رکود عمیق و طولانی است و چارهای جز کاهش تولید و تعدیل نیروی انسانی وجود ندارد. البته حالت دیگری را نیز میتوان متصور شد که در آن حالت مدیر مربوطه اصلا وجود رکود و شرایط بحرانی را قبول نداشته باشد. جرد دایموند در کتاب «فروپاشی» متذکر میشود که وقتی بحران بروز میکند، گروهی وقوع بحران را بههیچعنوان قبول ندارند یا آنکه نمیتوانند ظهور بحران را تشخیص دهند. عدهای دیگر هستند که بحران را درک میکنند ولی به آن بیتوجه بوده و درصدد حل آن برنمیآیند. برخی نیز حادثشدن بحران را قبول داشته ولی راهحلی برای آن نمییابند و در نهایت برخی نیز بحران را قبول داشته و حتی راهحل آن را میدانند ولی آگاهانه یا از روی غفلت، واکنشی نشان نمیدهند. دایموند نحوه برخورد جوامع با بحرانها و اتخاذ تصمیمات ناصحیح در تقابل با بحرانها را عامل ناکامی و فروپاشی جوامع میداند.
کشور ایران سالهاست یا حتی دهههاست با مشکلات و گرفتاریهای متعددی مواجه بوده است. تغییرات اقلیمی کره زمین از چند دهه قبل نگرانی اندیشمندان جهانی را برانگیخته و از سالها پیش هشدار وقوع کمآبی و خشکسالی از طرف کارشناسان بینالمللی و داخلی درباره منطقه خاورمیانه و کشور ایران داده شده بود؛ بنابراین از سالها قبل بروز خشکسالی پیشبینیپذیر بود. همچنین درباره کمبود برق در کشور، در سالهای گذشته مواردی مانند کاهش سرمایهگذاری در صنعت نیروگاهی، مستهلکشدن نیروگاههای کشور، افزایش مصرف برق به علت رشد جمعیت و تقاضای داخلی و قیمتگذاری غلط برق، همگی نشان میدهند که وقوع ناترازی برق در چند سال اخیر پیشبینیپذیر بوده است.
سؤالی که مطرح میشود، این است که آیا دولتمردان در دورههای مختلف نتوانستهاند بحران را شناسایی کنند یا بحران را شناسایی کرده و راهحلی برای آن نیافتند یا اینکه راهحل وجود داشته و درباره آن بیتفاوت بودهاند یا ترکیبی از موارد فوق؟
آنچه مشخص است، این است که مسئولان در مقاطع مختلف از اخذ تصمیمات شایسته ناتوان بودهاند یا اینکه از روی تعمد دچار تعلل در تصمیمگیری شدهاند تا مدیر یا مسئول بعدی مجبور به اتخاذ تصمیمگیری شود و تبعات مربوط به تصمیمگیری متوجه مسئول بعدی شود. جالبتر آنکه گاهی مسئول وقت، برای حل بحرانها تنها به ارائه تصمیمات غیرکارشناسی و سهلانگارانه روی میآورد و از انجام روشهای علمی و کارشناسی اجتناب میورزد. برای مثال، در بحرانهایی نظیر کمبود برق، گاز، آب یا آلودگی هوای تهران در فصول سرد تنها واکنش مسئولان تعطیلی بوده است. نکته تأملبرانگیز بعدی اینکه دولتمردان برای حل بحرانهای آتی کشور چه راه و روشی را مدنظر دارند؟
بهعنوان نمونه آشفتگی احتمالی در تأمین بنزین و گازوئیل مورد نیاز، بحران صندوقهای بازنشستگی و پیرشدن جمعیت، چالش احتمالی ناشی از زیانهای نجومی برخی بانکهای کشور و... از مواردی هستند که در شرایط فعلی باید درباره آنها تصمیمگیری شود؛ هرچند هماکنون نیز دیر شده است.
آنچه به اختصار میتوان گفت، این است که کشور سالهاست در بحران تصمیمگیری غوطهور است. در پارهای از موارد تصمیمات گرفتهشده نادرست و پرهزینه بوده و در برخی زمانها اصلا تصمیمی گرفته نشده و دولتمردان با نداشتن واکنش مناسب به بحرانها، پاسخگویی به بحرانها و حل آن را به مسئولان بعدی موکول کردهاند. بهطور خلاصه، نه در گذشته دولتمردان راهکارهای کارگشا برای مقابله با تلاطمها ارائه کردهاند و نه در حال حاضر تصمیمی چارهساز برای بحرانهای پیشرو عرضه میکنند. به عبارتی، سالهاست کشور دچار بحران تصمیمگیری بوده و این آشفتگی در تصمیمگیری باعث لاینحلماندن مشکلات و تجمیع و انباشتهشدن موضوعات و مسائل کشور شده است.
مسائل و مشکلاتی مانند ناترازی برق، آب، گاز یا آلودگی هوای تهران و... که برخی کشورها توانستهاند از آن مشکلات عبور کنند، سالهاست گریبان کشور ما را گرفته است. پس اگر دیگر کشورها توانستهاند بر کاستیها غلبه کنند و ما از انجام آن عاجز بودهایم، باید مشکل را در درون ساختار کشور جستوجو کنیم. مک کیون در کتاب «اصلگرایی» توضیح میدهد که میان باختن و شکستخوردن تفاوت وجود دارد.
شکستخوردن یعنی دیگران از شما قویتر، باهوشتر، سریعتر و متعهدترند و باختن یعنی شما تمرکز ندارید؛ پس دائم دچار اشتباه میشوید، نمیتوانید خوب فکر کنید، مشکلات را شناسایی کنید و بهطور شایسته تصمیم بگیرید. به عبارتی وقتی شما شکست میخورید، بیشتر تحت تأثیر عوامل بیرونی دچار شکست میشوید، درحالیکه باختن بیشتر متأثر از اشتباهها، تعللها یا سوءمدیریتهای داخلی است. کشور ما بیشتر از آنکه شکست بخورد، باخته است؛ باختن به تصمیمات غلط، پرهزینه و بیثمر.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.