کشاورزی و فضای سبز قربانیاند، نه متهم
بحران آب ایران نه از مزرعهها و پارکها، بلکه از اتاقهای تصمیمگیری سرچشمه میگیرد
ایران امروز با یکی از جدیترین بحرانهای خود مواجه است؛ بحران آب؛ بحرانی که ابعاد زیستمحیطی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی دارد. این بحران دیگر تنها موضوع گزارشهای کارشناسی نیست، بلکه مردم در سراسر کشور، از روستاها گرفته تا شهرهای کوچک و بزرگ، آن را بهطور ملموس تجربه میکنند. خشکی رودخانهها و سدها، قطعیهای مکرر آب و کاهش کیفیت آن، به واقعیت روزمره زندگی مردم تبدیل شده است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
ایران امروز با یکی از جدیترین بحرانهای خود مواجه است؛ بحران آب؛ بحرانی که ابعاد زیستمحیطی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی دارد. این بحران دیگر تنها موضوع گزارشهای کارشناسی نیست، بلکه مردم در سراسر کشور، از روستاها گرفته تا شهرهای کوچک و بزرگ، آن را بهطور ملموس تجربه میکنند. خشکی رودخانهها و سدها، قطعیهای مکرر آب و کاهش کیفیت آن، به واقعیت روزمره زندگی مردم تبدیل شده است.
بااینحال، در تحلیلها و روایتهای غالب، همچنان بهجای پرداختن به ریشهها و مسئولیتهای واقعی، انگشت اتهام به سوی کشاورزی و فضای سبز نشانه رفته است؛ حتی برخی خواستار تعطیلی این بخشها هستند، درحالیکه این دو، نه عامل بحران، بلکه از اولین قربانیان آن بهشمار میآیند. درست است که مصرف آب در کشاورزی ایران بالاست و راندمان بهرهوری آب در این بخش پایینتر از میانگین جهانی است، همچنین فضای سبز شهری در عمده نقاط کشور، براساس الگوهای پرآب، غیربومی و ناسازگار با اقلیم خشک ایران طراحی شده است، اما اینها قربانیاند، نه متهم. کشاورزی را نمیتوان تعطیل کرد. امنیت غذایی کشور به آن وابسته است، آنهم در شرایطی که تحریمهای سیاسی و اقتصادی، واردات را به امری پرریسک تبدیل کرده است و تعطیلی کشاورزی در این شرایط میتواند به بحران قحطی و ناامنی غذایی گسترده در کشور منجر شود. فضای سبز را هم نمیتوان حذف کرد. در شهرهای کشور، با هوایی آلوده، اقلیمی خشک و گرم و زندگی پرتنش شهری، فضای سبز نه یک تجمل، بلکه یک نیاز ضروری برای سلامت جسم و روان شهروندان است.
آنچه باید تعطیل شود، نه کشاورزی است و نه فضای سبز، بلکه ادامه سیاستگذاریهای کور و مدیریتهای ناکارآمد و ضدعلمی است؛ مدیریتهایی که نه راهبردی برای کاهش مصرف آب در کشاورزی داشتهاند و نه برنامهای برای سازگارکردن فضای سبز با اقلیم گرم و خشک کشور.
بحران آب ایران نه از دل مزرعهها و پارکها، بلکه از اتاقهای تصمیمگیری برخاسته است. کشور ما سالهاست اسیر سیاستگذاران و مدیرانی است که هیچگاه درک درستی از اقلیم، منابع آب، آمایش سرزمین و فناوریهای روز نداشتهاند؛ مدیرانی که نه آینده را میفهمند، نه گذشته را خواندهاند و نه مسئولیت امروز را میپذیرند. در کشاورزی، راهحلها مشخصاند و بسیاری از کشورها با بهرهگیری از آنها، مسیر خود را به سوی کشاورزی پایدار و کمآب هموار کردهاند. اما چرا در ایران، با وجود حجم بالای تحقیقات داخلی و بینالمللی، این راهکارها به مرحله اجرا نمیرسند؟ برای نمونه، چرا الگوی کشت متناسب با اقلیم و منابع آب کشور اصلاح نشده و حمایتهای دولتی از کشاورزان، به رعایت الزامات مصرف بهینه آب مشروط نیست؟ چرا اراضی خردهپا تجمیع نشده و تعاونیهای مدرن شکل نگرفتهاند؟
چرا الزام به استفاده از ارقام مقاوم به خشکی و گرما، فناوریهای نوین آبیاری و حسگرهای هوشمند آب و خاک، به سیاستگذاریهای اجرائی راه نیافتهاند؟ چرا کنتورهای هوشمند بهصورت فراگیر نصب نشده و برخورد جدی با چاههای غیرمجاز صورت نمیگیرد؟ چرا کشتهای نوین کمآببر، مانند هیدروپونیک، آکواپونیک و ایروپونیک، جایگاه شایستهای در برنامهریزیها ندارند؟ و چرا کشاورزی فراسرزمینی برای محصولات پرمصرف یا به درستی دنبال نمیشود یا در معدود مواردی که پیگیری شد، با شکست کامل روبهرو شده است؟
در فضای سبز شهری نیز همین قصه تکرار میشود. گونههای بومی، مقاوم و کمنیاز به آب فراواناند. طراحی مبتنی بر اقلیم، استفاده از پساب شهری، گیاهان پوششی جایگزین چمنهای پرمصرف، اصلاح برنامه زمانبندی آبیاری و طراحی مناظر خشک، همگی راهکارهای شناختهشدهاند. اما چند مورد از آنها در طرحهای شهری تهران یا دیگر شهرها اجرا شده است؟ چند بوستان در پایتخت داریم که طراحیشان بر پایه اقلیم خشک باشد؟
چرا این راهحلهای شناختهشده سالهاست اجرا نمیشوند و بحران هر روز عمیقتر میشود؟ پاسخ روشن است: مشکل در ساختار مدیریتیای است که توان اجرای راهحلها را ندارد و مدیرانی که نه دانش کافی برای درک عمق بحران دارند، نه دغدغه واقعی برای حل آن و نه انگیزهای برای بهکارگیری راهکارهای علمی و حتی حاضر نیستند از قدرت کنارهگیری کنند. مدیرانی که سالهاست بر رأس نشستهاند، هر روز تصمیم اشتباه گرفتهاند، اما هنوز هم بر صندلیهایشان تکیه زدهاند و بیهدف تنها چشم به آسمان دوختهاند تا بحران آب خودبهخود حل شود! و با پایان مسئولیت، بهجای پاسخگویی، نقش منتقد را بازی میکنند و از مسئولیت فرار میکنند.
سیستم تصمیمگیری ما به حفظ وضع موجود معتاد شده است. ساختاری که از اصلاح میترسد، نهتنها بحران را حل نمیکند، بلکه آن را بازتولید میکند. تا زمانی که این چرخه معیوب شکسته نشود، نه اصلاحی در کشاورزی و فضای سبز رخ خواهد داد و نه بحران آب مدیریت خواهد شد. پس بیراهه نرویم؛ اگر به دنبال حل بحران آب هستید، اول باید مدیران ناکارآمد و ناتوان را تغییر دهید.
این حقیقت را باید بارها و بارها تکرار کرد: کشاورزی مقصر نیست، فضای سبز گناهکار نیست. آنها قربانیاند؛ قربانی سوءمدیریت، سیاستگذاریهای غیرعلمی و مدیرانی ناکارآمد. باید در آدرسدهی اشتباه توقف کنیم و حقیقت را شفاف بگوییم: بحران آب نتیجه دههها مدیریت غیرعلمی، رانتی، سلیقهای، ناآگاهانه و پر از تصمیمات اشتباه است. بهجای قربانیکردن بخشهای حیاتی مثل کشاورزی و فضای سبز، باید سراغ مقصران واقعی رفت؛ آنهایی که با تصمیمات اشتباه و تعللهای ویرانگر، کشور را به آستانه ورشکستگی آبی رساندهاند. تغییر آنها، نقطه شروع نجات است.
آخرین اخبار یادداشت را از طریق این لینک پیگیری کنید.