|

دانشمندی جان به در برده از چنگال استالین و هیتلر

مرد پلوتونیومیِ اوکراین

تاریخ جهان شگفتی‌های بسیار دارد. فراز و فرود آن حیرت‌انگیز است. این تاریخ شگفت‌انگیز هم شامل حال کشورهاست و هم دربرگیرنده آدم‌ها. به همین ایران خودمان نگاه کنید. زمانی بوده است که هخامنشیانِ سربلند نخستین دولت-ملت یا درست‌تر آن دولت-نفان را برپا کردند؛ سپس اسکندر از راه رسید و ایرانِ هخامنشی سقوط کرد. تا صد سال و کمی قبل‌تر از آن از یونانِ آن‌ زمان دانشمندان یونانی به ایران می‌آمدند؛

مرد پلوتونیومیِ اوکراین

پُل جوزفسن-ترجمه و افزوده: حسن فتاحی: تاریخ جهان شگفتی‌های بسیار دارد. فراز و فرود آن حیرت‌انگیز است. این تاریخ شگفت‌انگیز هم شامل حال کشورهاست و هم دربرگیرنده آدم‌ها. به همین ایران خودمان نگاه کنید. زمانی بوده است که هخامنشیانِ سربلند نخستین دولت-ملت یا درست‌تر آن دولت-نفان را برپا کردند؛ سپس اسکندر از راه رسید و ایرانِ هخامنشی سقوط کرد. تا صد سال و کمی قبل‌تر از آن از یونانِ آن‌ زمان دانشمندان یونانی به ایران می‌آمدند؛ اما صد سال پس از آن، عرب‌ها به ایران تاختند و روایت دو قرن سکوت زرین‌کوب فقید رقم خورد. روزگاری در جنگ چالدران شکست خوردیم و پیامد آن خاورمیانه کنونی است و روزگاری نادرشاه بار دیگر شوکت ایران را بازستاند. روزگاری در دوره قاجار از روند جهانی بازماندیم و روزگاری پس‌از‌آن میل ما به توسعه فزونی یافت. اروپا و دیگر کشورها هم چنین بوده‌اند. روزگاری سده‌های میانی و تاریک‌اندیشی اروپا را گرفته بود و روزگاری نوزایی اروپاییان جهان را دگرگون کرد. درباره آدم‌ها هم چنین است. از ایران خودمان آغاز کنیم. نادرشاه بزرگ که تا قلب هند پیش رفت، به دست سرداران کشته شد. امیرکبیر که اندیشه توسعه ایران را داشت، در حمام فین کاشان غرق خون شد. عباس‌میرزا نایب‌السلطنه را بیماری در زمانی از پای انداخت که خیزی سترگ را برای ایران در سر می‌پروراند. همه جای دنیا چنین است. دانشمندانی که از دست آلمان نازی به آمریکا گریخته بودند، پایه‌گذار فیزیک کوانتومی شدند و در ساخت نخستین بمب هسته‌ای همکاری کردند. این فراز و فرود بخش جدایی‌ناپذیر کشورها و آدم‌هاست. در شوروی فروپاشیده پیشین هم از این دست داستان‌ها کم نداریم. الکساندر سولژنتسین، نویسنده و اندیشمند بزرگ شوروی، درحالی‌که در جبهه جنگ می‌جنگید، دستگیر و به گولاگ که اردوگاه‌های کار اجباری بود، فرستاده شد. هشت سال سخت را سپری کرد و حتی گفته‌ شده که به سرطان مبتلا شد؛ اما بخت با او یار بود و نجات یافت. بعدها کتاب مجمع‌الجزایر گولاگ او درختی پربرگ از تاریخ شوروی و جهان شد. آندره‌ئی ساخاروف بزرگ که پدر بمب گرماهسته‌ای شوروی بود، وقتی چشمانش به ستمگری حکومت شوروی باز شد، تاب نیاورد و تن به تبعید داد و از تمام آن امکانات کم‌نظیر در حد و اندازه شوروی چشم‌پوشی کرد. در حد و اندازه شوروی می‌گویم؛ چون هرگز سطح رفاه دانشمندان شوروی با همتایان غربی و به‌ویژه آمریکایی‌شان قیاس‌پذیر نبود. یکی از آن دانشمندانی که فراز و فرود بسیار داشت و نامش کمتر شنیده شده؛ اما نقش بی‌بدیلی در فیزیک هسته‌ای شوروی و نیز مکتب هسته‌ای اوکراین ایفا کرد، الکساندر لیپونسکی است. او چند بار از مرگ و بلا جست و در نهایت یکی از پایه‌گذاران فیزیک هسته‌ای در اوکراین شد. به‌ جای شوروی از اوکراین استفاده می‌کنم؛ چون هم در تاریخ‌نگاری فیزیک‌ هسته‌ای مرکز پژوهش‌های فیزیک هسته‌ای به نام اوکراین معروف است و نیز امروزه اوکراین کشوری جداست؛ اما آن زمان زیرمجموعه شوروی بود. در پایان باید به این نکته اشاره کنم که بخشی از این مقاله ترجمه‌ای از مقاله پُل جوزفسِن است که از پژوهشگران برجسته تاریخ صنعت و فناوری شوروی و روسیه است.

 

  زندگی‌ الکساندر لیپونسکی

الکساندر لیپونسکی در جایی که آن زمان به آن لهستانِ روسیه یا پادشاهی لهستان می‌گفتند، در هفتم دسامبر 1903م. در روستایی با نام دراگلی زاده شد. خانواده‌اش یهودی بودند؛ اما اینکه از یهودیان پایبند به آداب بودند یا مانند برخی دیگر صرفا نام یهودی‌بودن را یدک می‌کشیدند و چندان در بند رسم‌های آن نبودند، چیزی نمی‌دانیم. نام اصلی‌اش هم الکساندر ایلیچ بود؛ ولی همه او را الکساندر صدا می‌زدند. بر‌اساس سنتی که در شوروی بود، از 16سالگی کنار درس‌خواندن، کار هم می‌کرد. به سال 1921م. وارد انستیتوی پلی‌تکنیک لنینگراد شد و پنج سال بعد، به سال 1926م. با کارنامه‌ای درخشان دانش‌آموخته شد. خوب است به این موضوع اشاره کنم که آن سال‌ها، از درخشان‌ترین سال‌های فیزیک بود. آلبرت اینشتین که هنوز در اروپا به سر می‌برد، نسبیت خاص و عام را ارائه کرده بود، نظریه یا نگره کوانتومی روزهای زایش و شکوفایی‌اش را سپری می‌کرد. و هنوز چیزی در حدود دو دهه تا آغاز جنگ جهانی دوم مانده بود. لیپونسکی پس از آن به انستیتویی پیوست که نام آن «انستیتیوی فن-فیزیک لنینگراد» بود. او در آنجا با فیزیک اتمی و برهم‌کنش‌های الکترونی و مولکولی آشنا شد. در دهه 1930م. لیپونسکی به فیزیک هسته‌ای روی آورد و در شکل‌گیری انستیتوی فیزیک و فناوری اوکراین در خارکف نقش مهمی داشت. به سال 1934م. لیپونسکی از طرف حکومت شوروی به انگلستان رفت تا دوره‌ای یک‌ساله را در آزمایشگاه رادرفورد سپری کند؛ اما پس از آن سفر برایش دردسرهایی درست شد. در سال 1937م. بود که او را به جرم جاسوسی برای آلمان‌ دستگیر کردند؛ اما در نهایت آزاد شد. به سال 1941م. درست وسط جنگ جهانی دوم رئیس انستیتوی فیزیک آکادمی علوم اوکراین شد و در این جایگاه تا سال 1949م. یعنی چند سال پس از پایان جنگ جهانی دوم پابرجا بود. او پس از جنگ در گسترش فناوری هسته‌ای شوروی بسیار کوشید و از پیشتازان رآکتورهای زاینده سریع بود. لیپونسکی به سال 1963م. جایزه «قهرمان کار سوسیالیست» را کسب کرد و 10 سال بعد در 14 آگوست 1972م. چشم از جهان فروبست.

  مرد پلوتونیومی

فیزیک‌دان هسته‌ای شوروی، الکساندر لیپونسکی که از پاک‌سازی‌های استالین در آن دوره وحشت، جان سالم به در برد و از تهاجم ارتش هیتلر هم توانسته بود بگریزد، توانست در دوره‌ای که مدیریت و ریاست بخش‌هایی از انستیتوی فیزیک و فناوری اوکراین را برعهده داشت، چنان کند که اوکراین را در شوروی به‌عنوان زادگاه فیزیک هسته‌ای معرفی کند. یکی از آرزوهای مهندسان هسته‌ای، تولید انرژی فراوان و ارزان از رآکتورهای هسته‌ای است. بد نیست اشاره کنم که برابر فارسی رآکتور، واکنشگاه است. برای نمونه می‌توان گفت: واکنشگاه هسته‌ای بوشهر؛ اما به‌ هر حال رآکتور واژه‌ای جاافتاده است. یکی از مردانی که در شوروی چنین آرزویی داشت، لیپونسکی بود. لپیونسکی نخست در تأسیس انستیتوی دانشی در اوکراین کمک کرد که آن هم روایتی شنیدنی دارد، به‌ویژه از رویدادهایی که به هنگام جنگ جهانی دوم و حضور آلمانی‌ها در خاک شوروی رخ داد. در دهه 1940 و 1950 به ساخت بمب‌های هسته‌ای شوروی یاری رساند و پس از آن به نظریه یا ساخت و تولید صنعتی پلوتونیوم کمک کرد. پلوتونیوم ماده اساسی بمب‌های هسته‌ای است و یکی از جنجالی‌ترین بُن‌پارهای/عنصرهای جدول دوره‌ای مندلیف. رآکتورها اساسا تا به امروز به دو دسته کلی بخش می‌شوند؛ رآکتورهای شکافت که در آن عنصرهای سنگین شکسته و شکافته می‌شوند و انرژی تولید می‌شود. دیگری رآکتورهای گداخت یا همجوشی که از به هم جوش‌خوردن بُن‌پارهای سبک انرژی تولید می‌شود. دسته‌ای از رآکتورهای شکافتی به رآکتورهای زاینده معروف هستند که به کوتاهی به آنها اف‌بی‌آر می‌گویند. این رآکتورها از آن جهت مهم‌اند که می‌توانند پلوتونیوم تولید کنند. پلوتونیوم تولیدی می‌تواند هم در رآکتورهای دیگر به کار برود و هم در ساخت جنگ‌افزار هسته‌ای. رده‌ای از رآکتورهای زاینده را ال‌ام‌اف‌بی‌آر می‌گویند. این رده از رآکتورها با فلز مایع خنک‌سازی می‌شوند. اساسا فراروند خنک‌سازی رآکتور از مهم‌ترین بخش‌های آن است. دو چیز در رآکتور مهم است؛ یکی فراروند خنک‌سازی که روش‌ها و فن‌های گوناگونی دارد. دیگری پایش آهنگ واکنش‌ها که با کند‌کننده یا کندساز انجام می‌شود و مرسوم‌ترین روش میله‌های کنترلی است. رآکتورهای زاینده که با فلز مایع خنک می‌شوند، می‌توانند به‌خوبی برق تولید کنند و در نمک‌زدایی از آب استفاده شوند؛ اما از سوی دیگر چالش‌های فنی مانند نشت و آتش‌سوزی بخشی از مشکلات این رآکتورهاست. امروزه بخشی از وجود این رآکتورها را مرهون کارهای لیپونسکی هستیم. رهبران شوروی فروپاشیده پیشین دانش و فناوری را به‌عنوان امری ضروری و حیاتی برای رؤسای سوسیالیستی‌شان تبلیغ می‌کردند. آنها از دهه 1920م. به بعد مردان و زنان جوان بسیاری را برای همکاری در ساختن آرمان‌شهر سوسیالیستی جذب کردند. لیپونسکی با پیشینه خانوادگی کارگری خود (مادرش خانه‌دار بود) و طبقه اجتماعی که به آن متصل بود، دقیقا همان دانشمند آینده‌ای بود که رهبران شوروی به آن نیاز داشتند. او رؤیای سوسیالیسم را باور داشت و از آن لذت می‌برد [البته این موضوع چندان شفاف نیست؛ چون نوشته‌های روشنی از لیپونسکی بر جای نمانده یا نویسندگان این مقاله ندیده‌اند که او درباره سوسیالیسم و کمونیسم در سال‌های پایانی عمرش چگونه می‌اندیشید. چه‌بسا اگر نقدی هم داشت، ننوشته باشد]. لیپونسکی از کار خود در فیزیک لذت می‌برد. از اینکه توان نفوذ به دل اتم را دارد، سرمست می‌شد. او افتخار می‌کرد که با ساخت جنگ‌افزار هسته‌ای از سرزمین مادری‌اش پدافند می‌کند و رآکتورها را به سوخت پلوتونیومی مجهز می‌سازد، غرق غرور می‌شد. لیپونسکی [تا زمانی که مدال قهرمان کارگر سوسیالیست را گرفت] در چارچوب‌های رایج شوروی، انقلابی بود و از طبقه کارگری. او عضو حزب کمونیست هم بود [عضو حزب کمونیست بودن شرط مهمی برای پیشرفت شغلی بود؛ اگرچه دانشمندانی مانند آندره‌ئی ساخاروف بودند که هرگز عضو نشدند]. به‌ واسطه پاک‌سازی‌های استالین از تمام رده‌های جمعیتی شوروی و نیز جنگ با آلمان نازی، پایش به پروژه‌های ارتشی (نظامی) و جنگی باز شد. او سال‌های پس از جنگ خود را وقف رآکتورهای زاینده و نیز جنگ‌افزار کرد؛ اگرچه او هم از دستگیری بی‌نصیب نماند [جالب اینکه پاک‌سازی‌های دیوانه‌وار استالینی اگرچه آسیب‌های جبران‌ناشدنی به بن‌مایه فیزیک هسته‌ای و بسیاری دیگر از دانش‌ها در شوروی زد، دانش هسته‌ای کج‌‌دارومریز پیش رفت و در شوروی و به‌ویژه اوکراین ایستا نشد]. اگرچه شوروی در پژوهش‌های رآکتورهای پلوتونیومی پیش می‌رفت؛ اما آمریکا آن را کنار گذاشت و ترجیح داد از پلوتونیوم برای ساخت جنگ‌افزار استفاده کند. گفته شده در آن بازه زمانی که ژاپنی‌ها و فرانسوی‌ها از رآکتورهای زاینده با فلز مایع دست کشیدند؛ چون پرهزینه بود؛ اما براساس خاطرات لیپونسکی در شوروی نگرانی درباره مخاطره‌ها و هزینه‌ها وجود نداشت. لیپونسکی همان‌طور که بالا اشاره کردم، در دسامبر 1903 در منطقه روستایی به دنیا آمد که امروزه کشور بلاروس است. جمعیت یهودی روستایی که لیپونسکی در آن زاده شد، در جریان هولوکاست از بین رفتند؛ اما خانواده لیپونسکی جان سالم به در برد. پدرش در جایگاه سرکارگر در راه‌سازی کار می‌کرد اما در طول جنگ بزرگ به جایی با نام یاروسلاول در شمال شرق مسکو کوچ کرد. لیپونسکی نوجوان از سال 1918م. به عنوان پیام‌رسان و دستیار سرکارگر کار می‌کرد. او درس‌خواندن را مکاتبه‌ای آغازید و به دلیل هوش بسیار و طبقه اجتماعی کارگرش، با پشتیبانی لازم وارد مدرسه فنی لنینگراد شد که بالاتر هم اشاره کردم. گفتنی است که نام این مدرسه پیش‌ از آن پتروگراد بود. به سال 1926م. او با نوشتن پایان‌نامه‌ای با موضوع برخورد الکترون‌ها به اتم‌ها و مولکول‌ها نشان داد که دانشجویی آینده‌دار است. لیپونسکی جوان به انستیتوی فیزیک-فنی لنینگراد رفت و در آنجا مورد توجه آبرام یوفه قرار گرفت که از مدیران ارشد فیزیک در شوروی بود. یوفه در آن زمان به دنبال گشایش انستیتوهای فیزیک-فناوری در بخش‌های گوناگون شوروی بود که به رشد صنعتی شوروی و آرمان سوسیالیستی‌اش کمک کنند.

  اوکراین زاد‌گاه دانش هسته‌ای

زمانی که انستیتوی فیزیک-فنی اوکراین به سال 1928م. گشایش یافت، یوفه لیپونسکی را به عضویت در حزب کمونیست لنینگراد دعوت کرد. خارکف که انستیتو هم در آن قرار داشت، در آن زمان پایتخت اوکراین و نیز محل استقرار صنایع در حال رشد ماشین‌ها و ابزارها بود. لیپونسکی در 30سالگی‌اش، شاد و خوشحال و برون‌گرا، مدیر انستیتو شده بود. او به دلیل عضویت در حزب کمونیست، پله‌های پیشرفت را به‌سرعت بالا رفت و به‌عنوان یک مدیر موفق کمونیست شناخته شد. این احترام صرفا به خاطر جایگاه مدیریتی و عضویت در حزب نبود؛ بلکه او به لحاظ دانش هم در حد و اندازه خوبی بود؛ آن‌چنان‌که فیزیک‌دانان ناموری همچون لاندو و کاپیتسا بسیار او را ارج می‌نهادند. آنها از اینکه لیپونسکی تا این اندازه درون اتم نفوذ کرده، بسیار شگفت‌زده بودند. ورود لیپونسکی به اوکراین با کمپین‌های استالین برای صنعتی‌سازی بی‌رحمانه و نابخردانه، همراه با جمع‌آوری کشاورزی هم‌زمان بود. خارکف در مرکز یک منطقه کشاورزی حاصلخیز قرار داشت که در آن قحطی رخ داده بود و میلیون‌ها نفر جان خود را از دست داده بودند. بیرون انستیتو، حزب کمونیست به شاعران و نویسندگان و دانشمندان حمله می‌کرد و آنان را به ناسیونالیست بورژوایی متهم می‌ساخت، اما داخل انستیتو فیزیک در جریان بود. در آنجا لاندو که در فارسی به او لاندائو هم می‌گویند، به همراه شوبینکوف که متخصص دماهای پایین بود، برنامه فیزیک نظری و فیزیک هسته‌ای را پیش می‌بردند. به سال 1932م. لیپونسکی و چند نفر دیگر تنها با فاصله زمانی شش‌ماهه از گروه رادرفورد در کمبریج، اتم لیتیوم را شکافتند. بخشی از استالینیسم در واقع تلاش برای استقلال اقتصادی از غرب بود که البته بر دانش در شوروی هم اثر نامطلوبی گذاشت. البته این روند از همان ابتدا برقرار نبود. حزب کمونیست زمانی از آمد و شد پژوهشگران خارجی به خارکف استقبال می‌کرد. حتی برای انتشار یک مجله فیزیک به زبان آلمانی هزینه کرد. به سال 1933م. فیزیک‌دانان نخستین کنفرانس هسته‌ای کل اتحادیه را با حضور دانشمندان خارجی همچون نیلز بور برگزار کردند. در این گردهمایی لیپونسکی مقاله‌ای با موضوع شکافت هسته‌ای ارائه داد. این فراهمایی انگیزه‌ای شد برای ایجاد کمیسیونی برای کاوش هسته‌های اتمی که لیپونسکی هم از اعضای آن بود. بعدها کسانی همچون ویکتور وایسکوف که مدیر سرن هم شد، رودلف پیرلز، ایرن کوری و ژولیت کوری از انستیتو فیزیک-فن اوکراین بازدید کردند. از سوی دیگر هم لیپونسکی به آلمان و انگلستان سفر کرد.

  وحشت بزرگ

از سال 1936م. تا 1938م. وحشت بزرگ شیرازه اتحاد جماهیر شوروی را نابود کرد. زیرا استالین دست پلیس مخفی را به روی شهروندان عادی، شاعران و نویسندگان و دانشمندان و هرکس که فکرش را کنید، باز گذاشت. آمارها حکایت از 750 هزار کشته و میلیون‌ها زندانی در اردوگاه‌های کار اجباری دارد. انستیتوی فیزیک اوکراین در گرداب بلا افتاد. لیپونسکی، لاندائو، شوبنیکوف و برخی فیزیک‌دانان خارجی دستگیر شدند. چند تن از آنان تیرباران شدند. روند جلسات انستیتو به کل تغییر کرد، به‌ویژه آنکه کاگ‌ب ادعا می‌کرد لانه فعالیت ضد شوروی را در آنجا شناسایی کرده است. کمونیست‌ها یهودیان و خارجی‌ها و اپوزیسیون‌های تروتسکی و ضدانقلاب‌ها را دستگیر می‌کردند. فیزیکدانی همچون شوبنیکوف را در سال 1937م. اعدام کردند. لاندائو یک سال در زندان ماند و در آستانه مرگ بود. لیپونسکی در 16 سپتامبر 1937م. از جایگاه مدیری خود برکنار شد اما اجازه داشت تا به کار پژوهشی‌اش بپردازد. او بار دیگر در ماه ژوئن 1938م. دستگیر و به کی‌اف فرستاده شد. در آنجا بازرسی و بازجویی شد. به مسکو فرستاده شد و آنجا بار دیگر از وی بازجویی کردند. او در بازجویی‌های مسکو متهم شد که با «دشمن مردم» همچون شوبنیکوف و لاندائو همدست شده بود و با خارجی‌ها همکاری کرده است. لیپونسکی زیر بار آن فشار بازجویی‌ها هوشیاری ناکافی خود را پذیرفت و ناکامی‌های نابخشودنی خود را پذیرفت. او عضویت در حزب کمونیست را از دست داد؛ اما دو ماه بعد به دلیل کمبود مدارک و شواهد زنده ماند و آزاد شد. او بعدها گفت که 10 سال را با ننگ اخراج از حزب زندگی کرده است. آنچه مسلم است کاگ‌ب خودش تصمیم گرفت او را آزاد کند، وگرنه ساختن و یافتن مدارکی که او را به تیرک تیرباران گره بزند، برایشان آب خوردن بود. لیپونسکی به پژوهش‌های خود در خارکف بازگشت و کار اتو هان و لیزه مایتنر که شکافت هسته‌ای را کشف کرده بودند، دنبال کرد. او با کمیسیون‌های هسته‌ای شوروی همکاری پژوهشی کرد و دو مقاله مهم منتشر کرد. یکی درباره شکافت هسته‌ای و دیگری درباره واکنش‌های زنجیره‌ای شکافت اورانیوم. او همچنین مفهوم رآکتور آب‌سنگین را هم بسط داد.

  لیپونسکی، جنگ و رآکتورهای زاینده

ارتش المان نازی با آن قدرت حیرت‌آورش پس از تهاجم به خاک شوروی، در تاریخ 14 ژوئن 1941م. به‌سرعت اوکراین را به تسخیر خود درآورد. خارکف با خاک یکسان شد و ساختمان انستیتو نابود گشت. اما تجهیزات و ابزارهای انستیتو به دامنه کوه‌های اورال منتقل شد. لیپونسکی که سقوط را پیش‌بینی می‌کرد زودتر این ترابرد تجهیزات را مدیریت کرده بود. از اینجا به بعد لیپونسکی وارد پروژه‌های ارتشی و جنگی شده و در پی همکاری در ساخت بمب هسته‌ای بود. او همچنان مشغول توسعه رآکتورهای زاینده‌اش بود. از سال 1943م. زیر چتر پروژه بمب هسته‌ای نوپای شوروی، با فرماندهی ایگور کورچاتف، که خودش از دانش‌آموختگان انستیتوی فیزیک اوکراین بود، لیپونسکی پژوهش‌هایی را درباره برهمکنش نوترون-هسته به سرانجام رساند. با توجه به دوره‌هایی که خارج از شوروی دیده بود و مهارتش در زبان انگلیسی و آلمانی، در آوریل 1946م. مسئولیت مدیریت پژوهش‌هایی را در آزمایشگاهی مخفی با نام آزمایشگاه «بی» بر عهده گرفت که در آن برخی از فیزیکدانان نازی که پس از شکست آلمان به‌اجبار به شوروی منتقل شده بودند، مشغول کار روی جنگ‌افزارها بودند. از سال 1949م. لیپونسکی در ایجاد انستیتوی فیزیک و مهندسی نیرو در اونینسک روسیه نقشی محوری داشت. آنجا محل نخستین نیروگاه هسته‌ای غیرنظامی جهان در سال 1954م. بود و پایگاهی هم درون آن برپا شد. لیپونسکی مشغول توسعه رآکتورهای زاینده یا زایشی یا زایا بود و هم‌زمان بمب‌های هسته‌ای در شوروی مثل قارچ رشد می‌کردند. در طول جنگ سرد، فیزیکدانان در شوروی به دلیل در دست داشتن بمب هسته‌ای از اقتدار و احترام بالایی برخوردار بودند و امیدوار بودند در هماوردی جنگ‌افزاری با آمریکا بتوانند پلوتونیوم مورد نیازشان را تولید کنند. از سال 1949م. لیپونسکی رآکتورهای زاینده را گسترش داد تا هم برق تولید کنند و هم پلوتونیوم. او همچنین روی مدل‌های دیگری از رآکتور کار کرد که فراتر از این نوشته است، اما برخی از طرح‌های او پس از مرگش به بار نشستند. شاید این پرسش در ذهن همه ما باشد که آرزوی لیپونسکی چه بود؟ مانند بسیاری از دانشمندان، او هم پس از ساختن بمب [و پیامدهای آن در هیروشیما و ناگاساکی و فاجعه‌های زیست‌محیطی در خود شوروی که ناشی از آزمایش‌های هسته‌ای بود] به اتم صلح‌آمیز روی آورد. دانشمندان شوروی از حق اعتراض به جنگ‌افزارهای هسته‌ای و کشتارجمعی محروم بودند؛ اما این امکان را داشتند تا برق تولید کنند، رآکتور بسازند و پلوتونیوم فراوری کنند. امروزه روسیه چند ده تن پلوتونیوم دارد که میراث برجای‌مانده از لیپونسکی است. همچنین روی رآکتورهایی کار می‌کند که بازهم یادگار لیپونسکی است. کوتاه سخن اینکه میراث لیپونسکی از یک‌ سو می‌تواند رؤیای برق رایگان یا ارزان که سوسیالیسم شوروی آرزویش را داشت برآورده سازد و از سوی دیگر می‌تواند یکی از ویرانگرترین جنگ‌افزارهای ممکن شود. مسئله این است که چاقوی تیز و برنده در دست کیست. لیپونسکی در طول چند دهه کار پژوهشی‌اش بیش از 120 مقاله درباره فیزیک اتمی و هسته‌ای و فیزیک نوترون و رآکتورهای هسته‌ای چاپ کرد. او شیفته درس‌دادن بود و به مدت پنج سال در انستیتو فیزیک و فناوری مسکو کار کرد. آخرین رئیس آکادمی دانشی در شوروی لیپونسکی را که مشاور پایان‌نامه دکترایش بود به‌خوبی به یاد می‌آورد. مردی خستگی‌ناپذیر. همسر لیپونسکی، آنتونینا هم مدیر یک مؤسسه فیزیک در کی‌یف اوکراین بود. بنابراین لیپونسکی غرق در کار، در اوبنینسک به‌تنهایی زندگی می‌کرد و این از بخت بلند دانشجویانش بود که استادشان همواره در دسترسشان بود. او دو حمله‌ قلبی را رد کرد؛ اما از سومی نتوانست بگریزد و در آگوست 1972م. چشم از جهان فروبست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها