پروفسورهای پو(شا)لی
هر چند وقت یک بار پروفسور فلانی یا استاد بهمانی از آن ور دنیا وارد کشور میشود، بهعنوان افتخار ایران و ایرانی معرفی میشود، با استقبال شدید مردم و مسئولان مواجه میشود، با لهجهای دوپهلو ایرانی را دستوپا شکسته صحبت میکند و پس از حضور پرطمطراق در رسانهها و جراید و جوامع علمی و دانشگاهی، با حضور در درمانگاهی افتخار میدهد و چند بیمار را ویزیت میکند و نهایتا درحالیکه مردم از در و دیوار بیمارستان و هتل و درمانگاه محل اقامتش بالا میروند تا پروفسور را ببینند یا پروفسور آنها را ویزیت کند، با قلبی آکنده از عشق به ایران و ایرانی کشور را ترک میکند. چند جملهای هم که در این مدت بر زبان آورده در گیومه قرار میگیرد و در کانالها و شبکهها بازنشر میشود که دکتر فلانی گفته فلان کنید و دکتر بهمانی گفته بهمان کنید.

هر چند وقت یک بار پروفسور فلانی یا استاد بهمانی از آن ور دنیا وارد کشور میشود، بهعنوان افتخار ایران و ایرانی معرفی میشود، با استقبال شدید مردم و مسئولان مواجه میشود، با لهجهای دوپهلو ایرانی را دستوپا شکسته صحبت میکند و پس از حضور پرطمطراق در رسانهها و جراید و جوامع علمی و دانشگاهی، با حضور در درمانگاهی افتخار میدهد و چند بیمار را ویزیت میکند و نهایتا درحالیکه مردم از در و دیوار بیمارستان و هتل و درمانگاه محل اقامتش بالا میروند تا پروفسور را ببینند یا پروفسور آنها را ویزیت کند، با قلبی آکنده از عشق به ایران و ایرانی کشور را ترک میکند. چند جملهای هم که در این مدت بر زبان آورده در گیومه قرار میگیرد و در کانالها و شبکهها بازنشر میشود که دکتر فلانی گفته فلان کنید و دکتر بهمانی گفته بهمان کنید. البته خود این پزشکان در برپایی این بازی رسانهای و این جایگاه پوشالی تقصیری ندارند و در صحبتهایشان صداقت در این زمینه موج میزند؛ کمااینکه در آخرین سفر یکی از همین خیلی پروفسورها، هرچه آقای مجری مکالمه را به سمت ایران و درمان و افتخار و پشتکار و شببیداری میبرد، پزشک بینوا از خاطراتش با پسرانش در آفریقا و آلمان میگفت و یادش نمیآمد دقیقا چه کار بزرگی برای بیماران ایرانی کرده است؛ پس روی سخن این متن بیشتر با مردم و رسانههاست، تا با خود این پزشکان. گذشته این پزشکان را میتوان همین حالا در زندگی بعضی عزیزان جستوجو کرد. خاطرم هست در دوره تحصیل، عدهای با جیب پر و با پشتوانه خانواده متمول و اندکی کلهگنده وارد دانشگاه میشدند؛ درحالیکه به شکل معنادار از همکلاسیهای کنکوری و شهرستانی و کارگرزاده و کارمندزاده و معلمزاده خود ضعیفتر بودند. ۷-۸ سالی را به عیش و نوش در دانشگاه میگذراندند و نهایتا درحالیکه با سلام و صلوات واحدها را پاس میکردند، یکباره دو روز پس از پایان دوره تحصیل سر از کشورهای آمریکایی و اروپایی درمیآوردند. و مملکت و مردم را میسپردند به دست همان کارمندزادهها و معلمزادههای درسخوانتر. صرفا جهت اطلاع عرض میکنم که از چهار نفر اول (از نظر معدل) ورودی ما در دانشگاه یکی در تهران، دیگری در یزد، آن یکی در کرمان و نهایتا نفر چهارم در زاهدان مشغول کار طبابت است؛ درحالیکه اشرافزادههای ورودی که با صعوبت واحدها را پاس کردند، الان در مایوکلینیک و هاروارد مشغول خدمت به خلقالله هستند. آیا میدانستید همین عزیزان ۲۰ سال دیگر در قامت آقای پروفسور وارد کشور میشوند و با لهجه ایرانی-آمریکایی از دستاوردهای جهانی خود میگویند و صحبتهایشان توسط مردم دست به دست میچرخد و آرزوی دیدارشان تا ابد با بیماران میماند؛ درحالیکه در این سالها دردهایشان توسط پزشکان باسوادتر ولی گمنامتری درمان شده است؟!
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.