|

جایگاه معمار مؤلف و اورجینال در اکنونیت جامعه

جلال حسن‌خانی

واژه‌های «مؤلف»، «اورجینال» و «آوانگارد» دچار تغییر و استحاله در معماری امروز نسبت به سه دهه گذشته شده‌اند. زبان معماری حاوی کلید‌واژه‌هایی است که در طول زمان در مفهوم و جایگاه ممکن است دچار تغییر یا تدقیق شود. معیار تألیف‌گرایی تئوری‌ها و پروتوتایپ‌های غربی هستند یا عیاری در اینجا و اکنونیت فضای جامعه ما وجود دارد؟ مسئله خوانش تاریخ از موضع اکنونیت و امتداد آن موضوعیت دارد؟ تألیف و اورجینال برای تشخیص مابین هنر متعالی و عمیق دربرابر هنر بازاری و سطحی کارکرد دارد یا برای بقای نظام کاپیتالیستی و محافظ حق تألیف برای ثمرات جریان سرمایه است؟ معماری اورجینال مدگراست یا پایدار است؟ نمایشی است (برای دست‌به‌دست‌شدن به‌مثابه یک کالای موقتی) یا قابلیت استفاده و بهره‌برداری دارد؟
پروژه‌های تألیف‌گرایانه و معماری اورجینال عقیم هستند یا زاینده؟ آیا ژنوم قابل تکرار و انطباقی در آنها وجود دارد؟ و در آخر معماری مؤلف، خواه درون توده (پلاک‌های مرسوم بین بلوک‌ها) باشد خواه در آزادی زمینه به‌عنوان مانومنتال شهری تعریف شود، چقدر برای بافت شهر پیشران است؟ آیا می‌تواند جراحتی جدید در بی‌شکلی کلونی‌های شهری ما ایجاد کند؟ این‌بار گزاره اول متن را با لحن سؤالی مطرح می‌کنیم: واژه‌های «مؤلف»، «اورجینال» و «آوانگارد» در معماری امروز، دچار تغییر و استحاله نسبت به سه دهه گذشته شده‌اند؟
کامران افشار نادری: شاید اصل‌بودن مهم‌تر از اورجینال‌بودن است. یعنی معماران کارهایی را انجام بدهند که با شخصیت، باورها و سیر افکار و کنجکاوی‌های آنان مرتبط باشد. باید یاد بگیریم محصول کار یک هنرمند را ارزش‌گذاری کنیم. اغلب کار را از مولد اثر جدا می‌کنیم‌؛ یعنی می‌گوییم فلان کار باید خوب باشد ولی نکته مهم‌تر از خوب یا بد بودن کار، این است که چه کسی این کار را انجام داده است. امضای بعضی از اسکیس‌های پیکاسو را پاک کنید و خواهید دید قیمت و ارزش آن صد‌ها بار تنزل می‌کند.
رضا دانشمیر: معمار و مؤلف به لحاظ مفهومی معادل هم هستند، مانند هنرمند و مؤلف؛ هنرمندی که مؤلف نباشد هنرمند نیست و به همان قیاس، معماری که مؤلف نباشد معمار نیست. اورجینال پدیده‌ای است که به‌صورت هم‌زمان هم وضع موجود را مورد نقد قرار می‌دهد، یعنی تاریخچه آن پروژه یا به‌طورکلی دیسیپلین را مورد بازبینی و نقد قرار می‌دهد و درعین‌حال مسیری تازه و چشم‌اندازهای تازه مطرح می‌کند. بنابراین پدیده اورجینال حکم نقطه‌عطف را دارد و از این بابت است که اهمیت و ارزش دارد، خصوصا در ایران معاصر.
کاترین اسپریدنف: معمار حتما مؤلف است ولی هر مؤلفی لزوما معمار نیست. برای مثال نتی که روی کاغذ نوشته شده است، موسیقی نیست؛ چرا‌که موسیقی باید شنیده شود تا درک شود. معماری نیز باید ساخته شود تا درک شود.
کورش رفیعی: لازم نیست تمام معماران مؤلف باشند. در این صورت شهری خواهیم داشت که قابل سکونت نخواهد بود. بهتر است بیشتر بناهایی که ساخته می‌شوند کدها و استانداردها را رعایت کنند تا شهر سالمی داشته باشیم با ساختمان‌هایی که درست کار می‌کنند. اما برخی معماران هم هستند که مؤلف‌اند و معماری را پیش می‌برند که درصد آنها کم است و باید هم کم باشد.
محمدرضا نیکبخت: اندیشه اصیل در معماری نداریم که یک معمار به‌عنوان معمار مؤلف با اندیشه اصیل بتواند کاری را انجام دهد. تقریبا که نه، تحقیقا این را نداریم. در بهترین حالت، اندیشه آن کپی است اما پروژه‌اش کپی نیست که این را هم خیلی کم می‌توان پیدا کرد. در این میان معمولا نقصان‌هایی هست، یا هنرمند بسیار خلاق ولی بدون پایه و ریشه است یا خیلی متکی به ریشه است‌ اما هیچ خلاقیتی ندارد. متأسفانه ما درگیر چنین وضعیتی هستیم.
بهرام کلانتری: لازم است در ابتدا تکلیف خودمان را با برداشت امروزی از کلمه مؤلف روشن کنیم. من تصور نمی‌کنم که واژه مؤلف به این مفهوم باشد که شخصی (یک معمار) ایده‌ای یا تفکری را فی‌البداهه از هیچ به وجود بیاورد و به‌عنوان مبدع یک طرز فکر یا ایده بکر شناخته شود. به نظر من قهرمان‌های واقعی تولید ایده، افرادی هستند که می‌توانند در زمانی درست و در مکانی درست از ایده‌های مختلفی که ممکن است قبلا توسط افراد دیگری تبیین شده باشند، کولاژی چند‌لایه ایجاد کرده، به‌واسطه این کارگردانی مبدعانه، پروژه‌ای جدید و خاص خلق کنند.
فیروز فیروز: تعریف‌های متفاوتی از مؤلف وجود دارد. اگر مؤلف معماری‌ است که بشود از آثارش برداشتی علم‌محور داشت، یک‌جور آن را می‌بینم و اگر مؤلف کسی است که جست‌وجو می‌کند طوری دیگر. اگرچه ممکن است از جست‌وجو دستاوردی که بتوان تکرارش کرد حاصل نشود؛ اما ممکن است به چیزی بدل شود که قابلیت تکرار را داشته باشد. آیا هر معماری مؤلف است؟ خیر، ولی یک معمار می‌تواند جست‌وجو‌گر باشد و از این جست‌وجوگری و تجربه‌ها یک فلسفه‌ یا یک کتابچه عملکردی به‌ وجود می‌آید. فکر می‌کنم این ضرورت ماست و واجب هم هست. چیز جدیدی هم نیست.
سارا کلانتری: من از آثار کیارستمی و خیلی‌های دیگر که در کار خود مؤلف بوده‌اند، آموخته‌ام. من فکر می‌کنم همین مؤلف‌بودن موجب می‌شود تا نوع نگرش مردم تغییر کند و دریچه‌هایی باز شود که تاکنون گشوده نبوده است. تجربه‌ها و فضاهایی خلق شود که پیش‌از‌آن هرگز قابل تصور نبوده است. این در تمام مدیوم‌های هنری وجود دارد و طبعا برای من نیز اهمیت ویژه‌ای دارد.
هومن بالازاده: من این سؤال را از خودم می‌پرسم که با ساخته‌شدن یک پروژه تا چه حد به دانش معماری ما اضافه می‌شود. ممکن است پروژه‌ای پروژه مؤلفی نباشد یا معمار مؤلفی نباشد ولی بتواند به دانش معماری کشور چیزی اضافه کند که این موضوع دارای ارزش است حتی اگر دانش معماری نباشد. شاید دیگر در این قرن، ما با مفهوم اورجینالیتی معماری جور دیگری نگاه کنیم و سعی کنیم به یک معماری درست برسیم؛ معماری‌ای که پاسخ‌گوی مسئله باشد و سطح دانش را ارتقا دهد. این می‌شود یک معماری اورجینال، در‌صورتی‌که در قرن بیستم این مفهوم کاملا متفاوت بود‌.
آرش نصیری: اورجینالیتی و کپی‌رایت خیلی موضوع چالش‌برانگیز است. ولی از نظر من عموما از نظر معنوی یک توهم مدرنیستی راجع به یگانه‌بودن رابطه مؤلف و اثرش است و از نظر تجاری راجع به کپی‌رایت است. از نظر من هر کسی مؤلف اندیشه خودش در آن فضاست. هر کسی یک اندیشه و‌ ایده‌ای را از طریق تألیف آن در قالب معماری فضامند می‌کند. کار ما واکاوی و بررسی مسیر این اندیشه و پیدا‌کردن رابطه نیروها با یکدیگر و اثر آن روی زیست و حیات ماست.
بهروز منصوری: اگر ما بپذیریم که در دوران pluralism، زندگی می‌کنیم، این موضوع با تفکر dualism مدرنیتی تفاوت عمده دارد. همان‌طور‌که می‌دانید، مدرنیسم مفاهیم شکلی را از مفاهیم محتوایی جدا کرد. مفاهیم شکلی منجر به اتفاقات مورفولوژی و ریخت‌شناسی در معماری شد. مفاهیم محتوایی نیز به بحث‌های فلسفه و بحث‌های جامعه‌شناختی منجر شد.
در دوران pluralism که د‌رحال‌حاضر در آن هستیم، این موضوعات با هم درآمیخته است. به‌طور‌کلی توجه به زمینه و Context اهمیت ویژه‌ای دارد.
واژه‌های «مؤلف»، «اورجینال» و «آوانگارد» دچار تغییر و استحاله در معماری امروز نسبت به سه دهه گذشته شده‌اند. زبان معماری حاوی کلید‌واژه‌هایی است که در طول زمان در مفهوم و جایگاه ممکن است دچار تغییر یا تدقیق شود. معیار تألیف‌گرایی تئوری‌ها و پروتوتایپ‌های غربی هستند یا عیاری در اینجا و اکنونیت فضای جامعه ما وجود دارد؟ مسئله خوانش تاریخ از موضع اکنونیت و امتداد آن موضوعیت دارد؟ تألیف و اورجینال برای تشخیص مابین هنر متعالی و عمیق دربرابر هنر بازاری و سطحی کارکرد دارد یا برای بقای نظام کاپیتالیستی و محافظ حق تألیف برای ثمرات جریان سرمایه است؟ معماری اورجینال مدگراست یا پایدار است؟ نمایشی است (برای دست‌به‌دست‌شدن به‌مثابه یک کالای موقتی) یا قابلیت استفاده و بهره‌برداری دارد؟
پروژه‌های تألیف‌گرایانه و معماری اورجینال عقیم هستند یا زاینده؟ آیا ژنوم قابل تکرار و انطباقی در آنها وجود دارد؟ و در آخر معماری مؤلف، خواه درون توده (پلاک‌های مرسوم بین بلوک‌ها) باشد خواه در آزادی زمینه به‌عنوان مانومنتال شهری تعریف شود، چقدر برای بافت شهر پیشران است؟ آیا می‌تواند جراحتی جدید در بی‌شکلی کلونی‌های شهری ما ایجاد کند؟ این‌بار گزاره اول متن را با لحن سؤالی مطرح می‌کنیم: واژه‌های «مؤلف»، «اورجینال» و «آوانگارد» در معماری امروز، دچار تغییر و استحاله نسبت به سه دهه گذشته شده‌اند؟
کامران افشار نادری: شاید اصل‌بودن مهم‌تر از اورجینال‌بودن است. یعنی معماران کارهایی را انجام بدهند که با شخصیت، باورها و سیر افکار و کنجکاوی‌های آنان مرتبط باشد. باید یاد بگیریم محصول کار یک هنرمند را ارزش‌گذاری کنیم. اغلب کار را از مولد اثر جدا می‌کنیم‌؛ یعنی می‌گوییم فلان کار باید خوب باشد ولی نکته مهم‌تر از خوب یا بد بودن کار، این است که چه کسی این کار را انجام داده است. امضای بعضی از اسکیس‌های پیکاسو را پاک کنید و خواهید دید قیمت و ارزش آن صد‌ها بار تنزل می‌کند.
رضا دانشمیر: معمار و مؤلف به لحاظ مفهومی معادل هم هستند، مانند هنرمند و مؤلف؛ هنرمندی که مؤلف نباشد هنرمند نیست و به همان قیاس، معماری که مؤلف نباشد معمار نیست. اورجینال پدیده‌ای است که به‌صورت هم‌زمان هم وضع موجود را مورد نقد قرار می‌دهد، یعنی تاریخچه آن پروژه یا به‌طورکلی دیسیپلین را مورد بازبینی و نقد قرار می‌دهد و درعین‌حال مسیری تازه و چشم‌اندازهای تازه مطرح می‌کند. بنابراین پدیده اورجینال حکم نقطه‌عطف را دارد و از این بابت است که اهمیت و ارزش دارد، خصوصا در ایران معاصر.
کاترین اسپریدنف: معمار حتما مؤلف است ولی هر مؤلفی لزوما معمار نیست. برای مثال نتی که روی کاغذ نوشته شده است، موسیقی نیست؛ چرا‌که موسیقی باید شنیده شود تا درک شود. معماری نیز باید ساخته شود تا درک شود.
کورش رفیعی: لازم نیست تمام معماران مؤلف باشند. در این صورت شهری خواهیم داشت که قابل سکونت نخواهد بود. بهتر است بیشتر بناهایی که ساخته می‌شوند کدها و استانداردها را رعایت کنند تا شهر سالمی داشته باشیم با ساختمان‌هایی که درست کار می‌کنند. اما برخی معماران هم هستند که مؤلف‌اند و معماری را پیش می‌برند که درصد آنها کم است و باید هم کم باشد.
محمدرضا نیکبخت: اندیشه اصیل در معماری نداریم که یک معمار به‌عنوان معمار مؤلف با اندیشه اصیل بتواند کاری را انجام دهد. تقریبا که نه، تحقیقا این را نداریم. در بهترین حالت، اندیشه آن کپی است اما پروژه‌اش کپی نیست که این را هم خیلی کم می‌توان پیدا کرد. در این میان معمولا نقصان‌هایی هست، یا هنرمند بسیار خلاق ولی بدون پایه و ریشه است یا خیلی متکی به ریشه است‌ اما هیچ خلاقیتی ندارد. متأسفانه ما درگیر چنین وضعیتی هستیم.
بهرام کلانتری: لازم است در ابتدا تکلیف خودمان را با برداشت امروزی از کلمه مؤلف روشن کنیم. من تصور نمی‌کنم که واژه مؤلف به این مفهوم باشد که شخصی (یک معمار) ایده‌ای یا تفکری را فی‌البداهه از هیچ به وجود بیاورد و به‌عنوان مبدع یک طرز فکر یا ایده بکر شناخته شود. به نظر من قهرمان‌های واقعی تولید ایده، افرادی هستند که می‌توانند در زمانی درست و در مکانی درست از ایده‌های مختلفی که ممکن است قبلا توسط افراد دیگری تبیین شده باشند، کولاژی چند‌لایه ایجاد کرده، به‌واسطه این کارگردانی مبدعانه، پروژه‌ای جدید و خاص خلق کنند.
فیروز فیروز: تعریف‌های متفاوتی از مؤلف وجود دارد. اگر مؤلف معماری‌ است که بشود از آثارش برداشتی علم‌محور داشت، یک‌جور آن را می‌بینم و اگر مؤلف کسی است که جست‌وجو می‌کند طوری دیگر. اگرچه ممکن است از جست‌وجو دستاوردی که بتوان تکرارش کرد حاصل نشود؛ اما ممکن است به چیزی بدل شود که قابلیت تکرار را داشته باشد. آیا هر معماری مؤلف است؟ خیر، ولی یک معمار می‌تواند جست‌وجو‌گر باشد و از این جست‌وجوگری و تجربه‌ها یک فلسفه‌ یا یک کتابچه عملکردی به‌ وجود می‌آید. فکر می‌کنم این ضرورت ماست و واجب هم هست. چیز جدیدی هم نیست.
سارا کلانتری: من از آثار کیارستمی و خیلی‌های دیگر که در کار خود مؤلف بوده‌اند، آموخته‌ام. من فکر می‌کنم همین مؤلف‌بودن موجب می‌شود تا نوع نگرش مردم تغییر کند و دریچه‌هایی باز شود که تاکنون گشوده نبوده است. تجربه‌ها و فضاهایی خلق شود که پیش‌از‌آن هرگز قابل تصور نبوده است. این در تمام مدیوم‌های هنری وجود دارد و طبعا برای من نیز اهمیت ویژه‌ای دارد.
هومن بالازاده: من این سؤال را از خودم می‌پرسم که با ساخته‌شدن یک پروژه تا چه حد به دانش معماری ما اضافه می‌شود. ممکن است پروژه‌ای پروژه مؤلفی نباشد یا معمار مؤلفی نباشد ولی بتواند به دانش معماری کشور چیزی اضافه کند که این موضوع دارای ارزش است حتی اگر دانش معماری نباشد. شاید دیگر در این قرن، ما با مفهوم اورجینالیتی معماری جور دیگری نگاه کنیم و سعی کنیم به یک معماری درست برسیم؛ معماری‌ای که پاسخ‌گوی مسئله باشد و سطح دانش را ارتقا دهد. این می‌شود یک معماری اورجینال، در‌صورتی‌که در قرن بیستم این مفهوم کاملا متفاوت بود‌.
آرش نصیری: اورجینالیتی و کپی‌رایت خیلی موضوع چالش‌برانگیز است. ولی از نظر من عموما از نظر معنوی یک توهم مدرنیستی راجع به یگانه‌بودن رابطه مؤلف و اثرش است و از نظر تجاری راجع به کپی‌رایت است. از نظر من هر کسی مؤلف اندیشه خودش در آن فضاست. هر کسی یک اندیشه و‌ ایده‌ای را از طریق تألیف آن در قالب معماری فضامند می‌کند. کار ما واکاوی و بررسی مسیر این اندیشه و پیدا‌کردن رابطه نیروها با یکدیگر و اثر آن روی زیست و حیات ماست.
بهروز منصوری: اگر ما بپذیریم که در دوران pluralism، زندگی می‌کنیم، این موضوع با تفکر dualism مدرنیتی تفاوت عمده دارد. همان‌طور‌که می‌دانید، مدرنیسم مفاهیم شکلی را از مفاهیم محتوایی جدا کرد. مفاهیم شکلی منجر به اتفاقات مورفولوژی و ریخت‌شناسی در معماری شد. مفاهیم محتوایی نیز به بحث‌های فلسفه و بحث‌های جامعه‌شناختی منجر شد.
در دوران pluralism که د‌رحال‌حاضر در آن هستیم، این موضوعات با هم درآمیخته است. به‌طور‌کلی توجه به زمینه و Context اهمیت ویژه‌ای دارد.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها