|

پایان خودخواسته یا ناگزیر فؤاد شمس

‌امروز را مدام گریستم. نمی‌دانم برای فؤاد شمس است یا برای کشورمان و بسیاری از جوانانش که امید به فردای روشن را از دست می‌دهند. خبر خودکشی فؤاد شمس آن‌چنان تکان‌دهنده بود که در میان اعضای گروهی که در آن با او آشنا شده بودم، ولوله به پا کرد.

پایان خودخواسته یا ناگزیر فؤاد شمس

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

‌امروز را مدام گریستم. نمی‌دانم برای فؤاد شمس است یا برای کشورمان و بسیاری از جوانانش که امید به فردای روشن را از دست می‌دهند. خبر خودکشی فؤاد شمس آن‌چنان تکان‌دهنده بود که در میان اعضای گروهی که در آن با او آشنا شده بودم، ولوله به پا کرد. او را حدود دو سال بود که از طریق یادداشت‌هایش در گروه می‌شناختم. جوان وطن‌دوست، اهل مطالعه و گفت‌وگو که حرمت همه را نگاه می‌داشت حتی کسانی را که با عقایدشان مخالف بود. فؤاد شمس، دانشجوی دکتری جغرافیا و عاشق طبیعت، که همین چندی‌پیش با خوشحالی از ثبت سه روستای گردشگری ایران در قشم، کرمان و مازندران به عنوان بهترین روستاهای گردشگری جهان می‌نوشت، سرانجام در مقابل فشار سنگینی که بر زندگی‌اش تحمیل شده بود، کمر خم کرد و به زندگی‌اش پایان داد.

شمس با وجود تلخی‌های فراوانی که دید هم‌چنان پرامید و پرتوان دشواری‌ها را تحمل می‌کرد. با آنکه سال‌های طولانی به دلیل «ستاره‌دارشدن» از تحصیل محروم شده بود، همچنان تلاش کرد و در نهایت به دوره دکتری راه یافت. او هرچند از تبعیض و نابرابری در فرصت‌ها رنج بسیار کشیده بود ولی امید به روزهای بهتر را از دست نمی‌داد. همین امیدواری بود که او را به یکی از فعالان ستادهای پزشکیان در کرج مبدل کرده بود. حملات اسرائیل هم در او وحشتی ایجاد نکرد. تمام روزهای جنگ را در تهران ماند و پس از آتش‌بس، همچنان امیدوار در جمع مردم در میدان آزادی سرود ای ایران را سر داد.

شاید همچنان باور داشت که بحران‌های عمیق اقتصادی، اجتماعی و...، راهگشای تحولات بزرگ و مثبت در کشور باشد. ولی با گذشت زمان مشخص شد که همچنان در بر پاشنه قبل می‌چرخد؛ گشایشی در کار نیست و برای جوانان کارآمد، صادق و وطن‌دوست که به چیزی که نیستند تظاهر نمی‌کنند، جایی وجود ندارد. دیگر خسته شده بود. درآخرین توییتش نوشت: «آخرین چیزها را هم رها کردم. آخرین نخ‌ها را هم خودم بریدم. امیدوارم که این پوستین زندگی نیز من را رها کند. احتمالا در خود چهل‌سالگی تمام می‌شود». دیگر از انرژی، انگیزه همیشگی‌اش خبری نبود.

فؤاد شمس یکی از دهه شصتی‌هایی بود که جایگاهی در کشور برای خود پیدا نکرد، حتی شغل قراردادی‌اش در شهرداری کرج به دلیل عدم تأیید مسئولان گزینش در خطر قرار گرفته بود. تأمین زندگی برایش دشوار شده بود. بارها تلاش کرده بود که مشکلش حل شود ولی نشده بود. با اعلام خبر مرگ خودخواسته فؤاد شمس، نقش فشارهای اقتصادی و اجتماعی در این فاجعه پنهان باقی می‌ماند. مرد باسواد و زحمتکشی که سال‌ها در شهرداری کرج کار کرده بود، چرا صلاحیت ادامه کار را نداشت؟ چه کسی باید جواب‌گوی رنج جانکاه و غیرقابل تحمل جوانانی باشد که همه درها را به روی خود بسته می‌بینند؟ چقدر باید این خبرهای دردناک را تحمل کنیم؟

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.