|

شکل‌های زندگی: درباره رومن گاری و زندگی‌هایش

مرگ خودخواسته

رومن گاری در وصیت‌نامه‌ای که از او به جا مانده درباره مرگ خودخواسته‌اش می‌نویسد دلیل این کار را باید در زندگی‌ام جست‌وجو کنید. زندگی‌های رومن گاری، از آغاز تا انتها، پرماجرا و شکل‌های گوناگونی از زندگی بود: از هر چیز کمی و نه به تمام، «کمی شاعر، کمی خیال‌پرست... به پرو پناه می‌آوری، به دریای جبال آند، روی ساحلی که همه چیز به آن ختم می‌شود، پس از آنکه در اسپانیا با فاشیست‌ها، در فرانسه با نازی‌ها، در کوبا با غاصب‌ها جنگیدهای... به منظره‌ای زیبا دل خوش می‌کنی، مناظر کمتر به تو نارو می‌زنند

مرگ خودخواسته

نادر شهریوری (صدقی): رومن گاری در وصیت‌نامه‌ای که از او به جا مانده درباره مرگ خودخواسته‌اش می‌نویسد دلیل این کار را باید در زندگی‌ام جست‌وجو کنید. زندگی‌های رومن گاری، از آغاز تا انتها، پرماجرا و شکل‌های گوناگونی از زندگی بود: از هر چیز کمی و نه به تمام، «کمی شاعر، کمی خیال‌پرست... به پرو پناه می‌آوری، به دریای جبال آند، روی ساحلی که همه چیز به آن ختم می‌شود، پس از آنکه در اسپانیا با فاشیست‌ها، در فرانسه با نازی‌ها، در کوبا با غاصب‌ها جنگیدهای... به منظره‌ای زیبا دل خوش می‌کنی، مناظر کمتر به تو نارو می‌زنند».۱

 

«از هر چیز کمی و نه به تمامی»، سبکی از زندگی‌کردن است که بیش از آنکه خود را به سبکی معین از زندگی عادت دهد، می‌کوشد شکل‌های دیگر از زندگی را نیز تجربه کند؛ به این معنا که هر فرم شکلی از زیستن‌ یا امکانی برای تجربه‌‌کردن است و هر امکان به تعبیر نیچه «عادتی کوتاه‌مدت»* است. در اینجا سوژه به دالی شناور بدل می‌شود که می‌کوشد خود را مقید به عادتی طولانی برای یک نوع زندگی نکند. عادت‌های درازمدت به‌تدریج به ضرورت بدل می‌شوند که از درون آن «اخلاق» و یا «ناهنجاری» برای زیستنی معین پدید می‌آید. بازیگر چنین عرصه‌ای خود را مقید به یک نوع یا یک شکل از زندگی می‌کند و تا آخر به آن پایبند می‌ماند، در حالی که «دال شناور» یا همان بازیگر ساحت زیبایی‌شناسیک می‌کوشد هر بار با کمک تخیلاتش خود را برانگیزاند تا زندگی را در شکل‌های گوناگونش تجربه کند.

 

درباره ساحت زیبایی‌شناسیک سخن بسیار گفته شده است و به همان اندازه سوء‌تعبیر درباره‌اش صورت گرفته است. سورن کی‌یرکگور آن را یکی از ساحت‌های مهم زندگی می‌داند و دیگر ساحت‌های زندگی را ساحت اخلاقی و ساحت دینی می‌داند، در حالی که از نظر نیچه تنها دو ساحت زیستن وجود دارد: ساحت زیبایی‌شناسیک یعنی زیستن برای خود، مطابق ذوق و میل خویش و ساحت اخلاقی یعنی تن‌‌دادن به هنجارهای عمومی، ضرورت و یا همان عادت‌های درازمدت. نیچه برخلاف کی‌یرکگور ساحت زیبایی‌شناسیک را برتر از ساحت اخلاقی می‌داند.

 

هنگامی که از رومن گاری می‌گوییم، بی‌تردید باید از مادرش، مینا یوسیلیونا سخن بگوییم. تا مادامی که او زنده بود رومن گاری خود را مقید به ضرورتی می‌دانست که وجود مادر پیش پای او می‌گذاشت؛ در حقیقت تصویر مادر تنها «مرکز ثقل» بود که او را در چارچوب نظامی معنایی از نوعی زندگی که همراه با موفقیت و تأمین معنا بود محفوظ نگه می‌داشت. به بیانی دیگر، مادر مرجعی یگانه بود که رومن گاری می‌کوشید خودش را، پیشرفت‌ها، خطاها و کامیابی‌ها و ناکامی‌های خود را با او در میان بگذارد و از او به‌مثابه مرجع خویش استمداد طلب کند.

 

«هرگاه کم می‌آوردم دست به دامان تصویری می‌شدم که مادرم از من ساخته بود».2 بعد از مرگ مادر در ۱۹۴۱ زندگی رومن گاری در آشوب امکان‌هایی بود که در برابرش قرار می‌گرفتند. به‌تدریج او از ضرورت زیستنی معین عبور می‌کند و خود را در اختیار امواج گوناگون زندگی قرار می‌دهد تا از «هر چیز کمی و نه تمامی» را تجربه کند. از آن پس رومن گاری نمی‌توانست با یک «منِ» واحد در اجتماع ظاهر شود؛ «من»‌های متفاوت هر یک او را به سویی می‌کشاندند و او به دالی شناور بدل شده بود که هر بار خود را به رنگی و شکلی و شمایلی از زیستن عادت داده بود؛ عادت‌هایی البته کوتاه‌مدت که از تبدیل‌شدن به عادت‌های درازمدت که نام دیگر اخلاق بود، پرهیز می‌کردند. «یک بار داشتم این قضیه را برای ژنرال دوگل تعریف می‌کردم، برایش گفتم به چه تغییر فرهنگ‌هایی تن داده‌ام و داستان آفتاب‌پرست را تعریف کردم. آفتاب‌پرست را روی کفپوش قرمز که می‌گذارند قرمز می‌شود و روی کفپوش سبز که می‌گذارند سبز. اگر روی کفپوش زرد بگذاریدش زرد می‌شود و روی کفپوش آبی هم آبی».۳

 

در ساحت زیبایی‌شناسی، جهان تابعی از «من» می‌شود و به تعبیری «دیگری منع می‌شود». «من‌های گوناگون» که هر بار برانگیخته می‌شوند تا فصلی تازه را تجربه کنند، گویی تازه تولد یافته، زندگی را از نقطه صفر آغاز می‌کنند. «دوباره متولد شده بودم، دوباره شروع می‌کردم، یک بار دیگر همه چیز در اختیارم گذاشته شده بود، می‌توانستم با تخیلاتم یک بار دیگر خودم را به وجود آورم، آن‌هم به دست خودم».۴ کنش زیبایی‌شناسی، کنشی فردی است که به تخیل و خلاقیت‌های فرد بستگی پیدا می‌کند. کی‌یرکگور ساحت زیبایی‌شناسی را پرتعداد تلقی می‌کند، و آن را شامل طیف وسیعی از عموم مردم تا هنرمندان و آفرینندگانی می‌داند که بر فردیت خود تأکید می‌کنند.

 

با این حال، کی‌یرکگور برخلاف نیچه، این‌گونه زندگی را ناکافی می‌داند؛ به نظر او امکانات بی‌شمار این سبک زندگی و آشوب ناشی از تعدد امکانات فرد را هم‌زمان در مسیر خواهش‌های یکسان و متفاوت قرار داده و در نهایت او را قرین ناامیدی می‌کند.** ملال ناشی از این سبک زندگی، نتیجه بی‌معنایی زندگی است. به بیانی دیگر، اگر به خواهش‌های گوناگون هم‌زمان رضایت دهیم، رضایت فردی که ناشی از باور به اموری ماورای فردی است‌‌ حاصل نمی‌شود، در این صورت زندگی در لحظات ناپیوسته سپری شده و غایتی برای آن تصور نمی‌شود و در نهایت موجب وضعیتی تحمل‌ناپذیر می‌شود. به نظر کی‌یرکگور عاقبت این سبک از زندگی تخریب و تلاشی ذهنی است و این بهایی است که فرد زیبایی‌شناسیک می‌پردازد تا بر خاص‌‌بودن خود تأکید کرده باشد.

 

رومن گاری فردی خاص بود، او گوناگون زندگی کرد و گوناگون تجربه کرد: فیلم‌نامه‌نویس، نویسنده، کارگردان، خلبان در جنگ جهانی دوم، دیپلمات و... . از همه چیز کمی و نه به تمامی. اسامی مستعاری که برای خود انتخاب کرده بود، در حقیقت شکل‌های گوناگونی از زندگی‌های متفاوت بود. هر بار با ماسکی ظاهر می‌شد و سپس باز با ماسک دیگر: رومن گاری، رومن کاتسف، امیل آژار؛ اسم‌های مستعار او در حقیقت ماسک‌هایی بودند که آنها را بر چهره خود می‌گذاشت تا متفاوت از دیگران جلوه کند. او به‌تدریج به ماسک یا تغییر چهره عادت، «عادتی کوتاه‌مدت» کرده بود.

 

رومن گاری البته این سبک از زیستن را تا نهایت آن پی نمی‌گیرد، صداقت و صراحت او مانع از ادامه این نوع زندگی تا انتهای آن می‌شود. او چه‌بسا می‌توانست به‌عنوان نویسنده‌ای بزرگ بدون ماسک ظاهر شود و خود را چنان که هست بنمایاند، اما اگر ماسک برداشته می‌شد به جای چهره واقعی خود که از آن می‌توان به‌عنوان معنای ماهیت و مرکز ثقل و اساسا هر چیز ثابت و لایتغیر نام برد؛ این برهوت بود که به او خیره می‌شد. در آن صورت رومن گاری چاره‌ای جز روبه‌روشدن با نیستی نمی‌دید، چه‌بسا خودکشی رومن گاری خیره‌شدن به برهوتی بی‌هدف و بی‌غایت بود که به آن هستی نام داده بودند.***

 

* جمله‌ای مشهور از نیچه است که می‌گوید من عاشق عادت‌های کوتاه‌مدتم.

** به نظر کی‌یرکگور، ناامیدی چیزی نیست مگر دو خواهش هم‌زمان.

*** «خوش گذشت، ممنون، خداحافظ». گفته می‌شود اینها آخرین جملات رومن گاری قبل از مرگ خودخواسته‌اش بود که به نوعی سیر زندگی او را خلاصه‌وار بیان می‌کند.

1. «پرنده‌ها می‌روند در پرو می‌میرند» رومن گاری، ترجمه ابوالحسن نجفی

2، 3. «گذار روزگار» رومن گاری، ترجمه سمیه نوروزی

4. مقدمه «قلابی»، رومن گاری، ترجمه سمیه نوروزی