|

ذهن صلح‌جوی خاورمیانه

نگاهی به تحولات سیاسی و رخدادهای تاریخی از دریچه علوم شناختی

خاورمیانه همواره منطقه‌ای پرتنش و سرنوشت‌ساز بوده است. یک تصمیم سیاسی یا یک توافق کوچک می‌تواند موجی از تغییرات در امنیت، اقتصاد و زندگی روزمره مردم ایجاد کند. کمتر کسی به این توجه دارد که پشت هر تصمیم، ذهن انسان‌ها هم در حال بازآفرینی است

ذهن صلح‌جوی خاورمیانه

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

مریم مرامی-کارشناس ارشد علوم شناختی:  خاورمیانه همواره منطقه‌ای پرتنش و سرنوشت‌ساز بوده است. یک تصمیم سیاسی یا یک توافق کوچک می‌تواند موجی از تغییرات در امنیت، اقتصاد و زندگی روزمره مردم ایجاد کند. کمتر کسی به این توجه دارد که پشت هر تصمیم، ذهن انسان‌ها هم در حال بازآفرینی است. رهبران و شهروندان چگونه بحران‌ها و صلح را درک می‌کنند؟ ادراک‌ها و سوگیری‌های ذهنی چگونه مسیر تاریخ را شکل می‌دهند؟ این یادداشت با نگاهی شناختی نشان می‌دهد که جنگ و صلح نه‌تنها در میدان سیاست، بلکه در ذهن و ادراک مردم و رهبران بازتاب می‌یابند و بازآفرینی می‌شوند. هدف ما این است که دریابیم چگونه «ادراک صلح» می‌تواند نقشه ذهنی خاورمیانه را تغییر دهد و چه درس‌هایی برای ثبات و آینده پایدار ارائه می‌دهد.

 خاورمیانه در پیچ تاریخی

خاورمیانه بار دیگر در نقطه‌ای ایستاده است که تاریخ را می‌سازد. در این منطقه، هر توافق یا درگیری فقط یک رویداد سیاسی نیست، بلکه نشانه‌ای از تغییر در درک انسان‌ها از قدرت، امنیت و آینده است. گویی هر بحران و هر آتش‌بس، بازتابی از ذهن‌هایی است که میان ترس و امید، میان گذشته پرزخم و آینده مبهم، در نوسان‌اند. دهه‌هاست که تحلیلگران از زاویه سیاست، اقتصاد یا جغرافیا به خاورمیانه می‌نگرند، اما شاید وقت آن رسیده باشد که از زاویه دیگری نگاه کنیم: زاویه شناختی؛ یعنی از دریچه ذهن انسان‌ها. اگر سیاست در بیرون شکل می‌گیرد، سیاست‌ورزی درون ذهن آغاز می‌شود؛ جایی که تصمیم، قضاوت و معنا ساخته می‌شوند. هر رهبر، پیش از آنکه تصمیمی سیاسی بگیرد، درون ذهن خود با روایت‌ها، سوگیری‌ها و خاطرات جمعی می‌جنگد. ذهن او همان‌قدر تحت تأثیر داده‌های واقعی است که تحت تأثیر تجربه‌های ناخودآگاه و احساس تهدید یا غرور ملی. در چنین زمینه‌ای، تصمیم‌گیری دیگر صرفا نتیجه تحلیل منطقی نیست، بلکه ترکیبی است از ادراک، هیجان و حافظه تاریخی. به همین دلیل است که گاه یک اتفاق کوچک -مثلا حمله‌ای محدود یا حتی یک تصویر رسانه‌ای- می‌تواند معادلات بزرگ را دگرگون کند. ذهن رهبران و مردم خاورمیانه، بر زمینه‌ای از تجربه‌های تلخ و پیروزی‌های شکننده شکل گرفته است. در چنین ذهنی، «صلح» فقط نبود جنگ نیست؛ بلکه نیازمند بازآفرینی ادراک، اعتماد و احساس امنیت است. روان‌شناسی شناختی به ما می‌گوید که انسان‌ها جهان را آن‌گونه که ادراک می‌کنند، می‌سازند، نه الزاما آن‌گونه که هست. همین اصل در سطح جمعی نیز صادق است: ملت‌ها براساس ادراک مشترک از خطر، عدالت یا تهدید عمل می‌کنند. اگر این ادراک‌ها تغییر کند، سیاست نیز ناگزیر تغییر خواهد کرد. به بیان دیگر، نقشه ذهنی خاورمیانه می‌تواند بر نقشه سیاسی آن پیشی بگیرد. امروز، در آستانه توافق‌های جدید و بازتعریف روابط منطقه‌ای، پرسش مهم این است: آیا ذهن رهبران و ملت‌ها آماده این تغییر است؟ آیا ادراک‌های قدیمی -ترس‌ها، دشمنی‌ها و روایت‌های تاریخی- اجازه می‌دهند صلح به‌ عنوان امکان پذیرفته شود؟ یا ذهن همچنان در وضعیت تدافعی و بی‌اعتمادی باقی می‌ماند؟ خاورمیانه در پیچی تاریخی قرار دارد که تغییرات واقعی نه‌فقط در میدان سیاست، بلکه در شبکه‌های عصبی و ادراکی انسان‌ها اتفاق می‌افتد. هر توافق یا اختلاف، بازتابی از تغییر در مغز قدرت و درک جمعی است. این یادداشت می‌‌خواهد با نگاهی شناختی به این تحولات بنگرد تا نشان دهد جنگ و صلح، تصمیم و تردید، همه پیش از آنکه در جهان بیرونی رخ دهند، در ذهن‌ها شکل می‌گیرند. و شاید آینده خاورمیانه بیش از هر زمان، به توانایی ما در بازشناسی و بازآفرینی همین ذهن‌ها بستگی دارد.

مغزِ قدرت و راز تصمیم‌های بزرگ

در لحظات بحرانی، رهبران سیاسی فقط تصمیم نمی‌گیرند؛ جهان ذهنی‌شان نیز بازتعریف می‌شود. جنگ، تهدید، فشار افکار عمومی یا حتی امید به صلح، شبکه‌های عصبی تصمیم‌گیری را در مغز قدرت فعال می‌کنند و فرایندهای پیچیده‌ای را شکل می‌دهند که مسیر سیاست و تاریخ را تعیین می‌کنند. ادراک قدرت در این شرایط دچار دگرگونی می‌شود: برخی رهبران حس کنترل کامل پیدا می‌کنند و اعتمادبه‌نفس‌شان افزایش می‌یابد، در‌حالی‌که برخی دیگر دچار تردید، سردرگمی و گسست شناختی می‌شوند. این تفاوت‌ها ناشی از ترکیب تجربیات گذشته، سبک شخصیتی، سطح استرس و سوگیری‌های شناختی است. به بیان ساده، مغز رهبران نه‌فقط واکنش‌های آنی به شرایط را برنامه‌ریزی می‌کند، بلکه تصمیم‌های آینده را هم براساس الگوهای ذهنی و خاطرات تاریخی شکل می‌دهد. تصمیم‌های آنی در میدان نبرد یا پشت میز مذاکره، فقط واکنش‌های سیاسی نیستند؛ بلکه بازتابی از فرایندهای شناختی عمیق‌اند. مغز رهبران هم‌زمان در حال پردازش خطر، سنجش فرصت، ارزیابی بازخورد اجتماعی و مدیریت هیجانات است. حتی خاطره‌ها و تجربه‌های تاریخی، نحوه ارزیابی تهدید و پاداش را شکل می‌دهند و بر انتخاب‌های بعدی اثرگذارند. به همین دلیل است که گاهی رهبران با منابع و اطلاعات مشابه، نتایج بسیار متفاوتی می‌گیرند. برای مثال، در مذاکرات تاریخی خاورمیانه، رهبرانی باسابقه که تجربه جنگ و شکست‌های گذشته را داشتند، تمایل بیشتری به احتیاط نشان دادند و فرایند تصمیم‌گیری را کُند کردند. در مقابل، رهبران جوان‌تر یا کم‌تجربه‌تر، تحت فشار افکار عمومی و رسانه‌ها، تصمیم‌های شتاب‌زده‌ای گرفتند که پیامدهای طولانی‌مدت داشت. این نمونه‌ها نشان می‌دهد که شناخت عمیق مغز رهبران، کلید فهم چرایی انتخاب‌ها و سرعت واکنش‌هاست. به‌همین‌دلیل مسیر صلح یا درگیری اغلب از درون ذهن فرماندهان و رهبران اصلی می‌گذرد. تصمیم‌ها، گاهی حتی پیش از ورود به عرصه سیاست، در شبکه‌های شناختی شکل می‌گیرند و نتایج تاریخی را تعیین می‌کنند. این واقعیت نشان می‌دهد که قدرت نه‌تنها در موقعیت اجتماعی و منابع مادی، بلکه در نحوه عملکرد و بازنمایی ذهنی رهبران متجلی می‌شود. فراتر از تصمیم‌گیری فردی، فشارهای روانی و شناختی می‌توانند تأثیری گسترده بر گروه‌های حاکم و حتی جامعه داشته باشند. زمانی که رهبران دچار تردید می‌شوند، نبود قطعیت و شک به نهادها نیز منتقل شده و اعتماد عمومی کاهش می‌یابد. برعکس، هنگامی که آنها با اعتمادبه‌نفس بالا و حس کنترل عمل می‌کنند، حتی مخاطرات بزرگ نیز قابل مدیریت به نظر می‌رسند. این تعامل میان ذهن رهبران و ادراک جمعی، نقش حیاتی در شکل‌دهی مسیر تاریخ و ثبات یا بحران در منطقه دارد.

صلح و ذهن جمعی

صلح فقط امضای یک توافق روی کاغذ نیست و پیش‌شرط اصلی آن باور و پذیرش عمومی است؛ چراکه ذهن جمعی جوامع، مانند مغز یک فرد، اطلاعات را فیلتر، تحلیل و معناگذاری می‌کند. تجربه‌های گذشته، خاطره جمعی، روایت‌های رسانه‌ای و هویت گروهی، همه بر نحوه درک صلح تأثیر می‌گذارند و این تأثیرات در قالب سوگیری‌ها و فشارهای اجتماعی نمایان می‌شوند. مردم معمولا اطلاعاتی را باور می‌کنند که با دیدگاه‌ها و باورهای پیشین‌شان هماهنگ است و در برابر داده‌های مخالف مقاومت نشان می‌دهند، درحالی‌که رسانه‌ها و همسان‌سازی گروهی، واکنش‌ها را تقویت کرده و گاهی آنها را به سمت افراط، چه مثبت و چه منفی، سوق می‌دهند. تجربه‌های تاریخی نیز نقشی کلیدی در شکل‌دهی اعتماد یا بی‌اعتمادی دارند؛ جوامعی که سال‌ها شاهد شکست‌ها، خشونت یا درگیری‌های مستمر بوده‌اند، حتی توافق کامل را با تردید می‌بینند، درحالی‌که جوامع با سابقه همکاری و اعتماد نسبی، پذیرش و تثبیت صلح را آسان‌تر تجربه می‌کنند. این تعامل میان خاطره جمعی و سوگیری‌های ذهنی نشان می‌دهد که ادراک صلح، پیش از هر اقدام سیاسی، در ذهن مردم شکل می‌گیرد و مسیر آن را تعیین می‌کند. رفتار جمعی نیز یکی از عوامل تعیین‌کننده در هموار یا مختل‌کردن مسیر صلح است؛ زیرا روایت‌های مثبت، حس عدالت اجتماعی و پشتیبانی گروهی، تثبیت توافق را تسهیل می‌کنند، درحالی‌که شک، تردید یا روایت‌های منفی رسانه‌ای، احتمال فروپاشی توافق و بازگشت به درگیری را افزایش می‌دهند. در نهایت، درک روان‌شناسی جمعی و فرایندهای شناختی مرتبط با ادراک صلح، کلید طراحی راهبردهایی است که پذیرش توافق و ثبات اجتماعی را تقویت می‌کنند؛ بدون توجه به ذهنیت جمعی، هیچ توافق سیاسی، حتی اگر از نظر ساختاری و حقوقی معتبر باشد، دوام نخواهد داشت.

تأثیر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بر بازآفرینی ذهنی

رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، امروز نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی ادراک جمعی و بازسازی ذهنی دارند. آنها نه‌تنها اخبار و اطلاعات را منتقل می‌کنند، بلکه معنا می‌سازند و چارچوب فکری افراد و جوامع را شکل می‌دهند. هر روایت خبری، تصویر یا پیام ویدئویی، زنجیره‌ای از واکنش‌های شناختی را در ذهن فعال می‌کند؛ از سوگیری تأییدی و هیجانی گرفته تا تحریک واکنش‌های گروهی و فشارهای اجتماعی. اما پرسش اینجاست: وقتی روایت‌ها واقعیت را شکل می‌دهند، مرز میان حقیقت و برداشت ذهنی کجاست. در بحران‌ها و مذاکرات صلح، این تأثیرات اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند. رسانه‌ها می‌توانند خبر یک توافق را خوش‌بینانه یا بدبینانه ارائه کنند، رویدادها را برجسته یا کم‌اهمیت جلوه دهند و حتی جزئیات خاصی را تحریف کنند. این انتخاب‌های روایت، مغز جمعی را به سوی پذیرش یا رد یک توافق هدایت می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی، با سرعت و گستردگی انتشار اطلاعات، این روند را چند برابر می‌کنند؛ تصویری که در ایکس، فیس‌بوک یا تیک‌تاک شکل می‌گیرد، در مدت‌زمان کوتاهی می‌تواند نگرش هزاران نفر را تغییر دهد و موجی از بازخوردهای روان‌شناختی ایجاد کند. در چنین شرایطی، چه کسی در نهایت ذهن جمعی را هدایت می‌کند؛ سیاست‌مداران، رسانه‌ها یا الگوریتم‌ها؟ هم‌زمان الگوریتم‌های هوش مصنوعی و سامانه‌های پیشنهاد محتوا، جریان اطلاعات را به‌ گونه‌ای تنظیم می‌کنند که کاربران بیشتر در معرض محتوایی قرار گیرند که دیدگاه‌ها و گرایش‌های ذهنی‌شان را تأیید می‌کند. این سوگیری الگوریتمیک باعث می‌شود حتی اخبار صلح‌آمیز یا توافقات موفق، در ذهن افرادی که بدبین یا آسیب‌پذیر هستند، به شکل شک و تردید شکل بگیرند. در مقابل، جوامع یا گروه‌هایی که اعتماد نسبی به منابع دارند، می‌توانند پیام مثبت توافق را سریع‌تر جذب کرده و تثبیت کنند. اما آیا می‌توان در جهانی که داده‌ها توسط الگوریتم‌ها غربال می‌شوند، هنوز از «آزادی ادراک» سخن گفت. رسانه‌ها و شبکه‌ها نه‌تنها ادراک را شکل می‌دهند، بلکه بازسازی نگرش‌ها و تصاویر ذهنی جامعه را تشدید می‌کنند. خاطره جمعی، روایت‌های تاریخی و تصاویر رسانه‌ای با یکدیگر تعامل دارند و نقشه‌ای ذهنی از جامعه می‌سازند که تصمیمات بعدی رهبران و واکنش مردم را هدایت می‌کند. این بازآفرینی می‌تواند اعتماد و پذیرش صلح را تقویت کند، یا برعکس، با افزایش شک و تردید، مسیر توافق را دشوار سازد. در این میان، چه عواملی تعیین می‌کنند جامعه به سوی امید حرکت کند یا بار دیگر به گذشته‌ای پرزخم بازگردد؟ مثال‌های متعدد در خاورمیانه نشان می‌دهند که حتی توافق‌های رسمی و ساختاری، بدون حمایت و پذیرش رسانه‌ای و اجتماعی، دوام نمی‌آورند. انتشار روایت‌های منفی یا اغراق‌آمیز درباره یک توافق می‌تواند اعتماد عمومی را کاهش دهد و بازگشت به درگیری را تسهیل کند، در حالی که روایت‌های هماهنگ، مثبت و قابل‌ اعتماد، پذیرش صلح را تسریع کرده و فضای تعامل و همکاری را بهبود می‌بخشند. در این بستر، پرسش مهمی مطرح می‌شود: آیا صلح می‌تواند بدون روایت قابل ‌پذیرش باقی بماند، یا هر توافقی، پیش از امضا، نیازمند «روایت‌شدن» است. در نهایت، درک عمیق نقش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در بازآفرینی ذهنی، کلید طراحی راهبردهایی است که نه‌تنها اطلاعات را منتقل می‌کنند، بلکه چارچوب‌های ادراکی جامعه را شکل می‌دهند. سیاست‌گذاران، تحلیلگران و رهبران باید بدانند که رسانه‌ها و شبکه‌ها، فراتر از ابزار اطلاع‌رسانی، نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی ذهن جمعی و تثبیت یا تضعیف توافق‌های صلح دارند، زیرا در دنیای امروز، ادراک عمومی فقط بازتاب واقعیت نیست، بلکه بخشی از خود واقعیت محسوب می‌شود.

ذهن در بحران

در بخش پیشین دیدیم که چگونه رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، ذهن جمعی را بازسازی کرده و ادراک جامعه از صلح و درگیری را شکل می‌دهند؛ اما این فقط نیمی از ماجراست. نیمه دیگر در درون ذهن رهبران و تصمیم‌گیرندگان جریان دارد؛ جایی که مغز میان ترس و امید، بقا و بازسازی، تهدید و فرصت در نوسان است. در لحظه‌های بحرانی، سیاست نه در میدان مذاکره، بلکه در ذهن تصمیم‌گیرندگان شکل می‌گیرد. مغز انسان، هنگامی که با تهدید، ابهام یا فشار ناگهانی روبه‌رو می‌شود، میان دو مسیر در نوسان است: بقا یا بازسازی. این نوسان، در سطح رهبران سیاسی، به تصمیم‌هایی تبدیل می‌شود که می‌تواند سرنوشت ملت‌ها را تغییر دهد. در شرایط تهدید، آمیگدال -مرکز پردازش هیجان و ترس در مغز- به‌سرعت فعال می‌شود و واکنش‌های غریزی را بر تصمیم‌های تحلیلی پیشی می‌دهد. از همین رو در بسیاری از بحران‌های خاورمیانه، تصمیم‌های آنی و واکنشی جای تصمیم‌های تدریجی و تحلیلی را گرفته‌اند. اما زمانی که رهبران یا تیم‌های مذاکره بتوانند از مدار هیجانی به مدار شناختی عبور کنند، احتمال رسیدن به راه‌حل‌های خلاقانه، پایدار و چندبُعدی افزایش می‌یابد. در تاریخ معاصر منطقه، گاهی تفاوت میان صلح و درگیری فقط در چند ثانیه سرنوشت‌ساز رقم خورده است؛ همان لحظه‌ای که ذهن باید تصمیم بگیرد: واکنش نشان دهد یا فرصت را ببیند. رهبرانی که درک عمیق‌تری از سازوکار ذهن داشتند، توانستند تهدید را به فرصت بدل کنند؛ در حالی‌ که تصمیم‌گیرندگانی که اسیر ترس، انتقام یا فشار جمعی شدند، بحران را تداوم بخشیدند. بازنمایی شناختیِ بحران نیز در این میان تعیین‌کننده است. اگر وضعیت بحرانی به‌ عنوان پایان ادراک شود، ذهن به ‌طور طبیعی واکنش تدافعی نشان می‌دهد؛ اما اگر همان وضعیت به‌شکل آغاز دیده شود، ذهن برای بازسازی و خلاقیت آماده می‌شود. این تفاوت ظریف در تفسیر واقعیت، می‌تواند مسیر تاریخ را تغییر دهد. رهبران در بسیاری از مذاکرات منطقه‌ای، ناخودآگاه درگیر سوگیری‌های ذهنی می‌شوند:

 سوگیری تأییدی: آنان را به‌سوی اطلاعاتی می‌کشاند که دیدگاه‌های قبلی‌شان را تقویت می‌کند.

 اثر لنگر: ذهن را به نخستین داده یا پیش‌فرض می‌چسباند.

 سوگیری نسبت به زیان: از‌دست‌دادن اندک را خطرناک‌تر از به‌دست‌آوردن فرصت‌های بزرگ جلوه می‌دهد.

این الگوهای شناختی، هرچند ریشه در زیست‌شناسی مغز دارند، اما در سطح سیاسی، به سال‌ها بی‌اعتمادی، تأخیر در صلح و تداوم چرخه درگیری منجر شده‌اند. ذهن جمعی نیز بازتاب همین سازوکارهاست. جامعه‌ای که سال‌ها روایت تهدید شنیده است، حتی نشانه‌های صلح را با تردید می‌نگرد؛ درحالی‌که جامعه‌ای با حس کنترل و امید، فرصت‌ها را واقعی‌تر درک می‌کند. ازاین‌رو، بازآفرینی خاورمیانه فقط به اصلاح سیاست وابسته نیست، بلکه نیازمند بازسازی ادراک جمعی است، فرایندی که از مغز رهبران آغاز می‌شود و در ذهن مردم تثبیت می‌شود. در نهایت، ذهن در لحظه بحران می‌تواند دو مسیر را برگزیند: یا به گذشته بازگردد و الگوهای ترس و بی‌اعتمادی را بازتولید کند، یا به سوی آینده حرکت کند و در دل تهدید، فرصت را ببیند. بازآفرینی خاورمیانه، پیش از آنکه پروژه‌ای ژئوپولیتیکی باشد، تلاشی است برای عبور از مدار ترس به مدار شناخت، از واکنش به درک و از حافظه به تخیل. فقط در این صورت است که تصمیم‌گیری از واکنشی موقت به فرایندی آگاهانه و آینده‌ساز تبدیل می‌شود.

بازآفرینی ذهنی خاورمیانه

خاورمیانه امروز در حال عبور از مرحله‌ای است که می‌توان آن را «نوسازی ذهن جمعی» نامید؛ مرحله‌ای که نه‌تنها تغییرات سیاسی و اقتصادی، بلکه تجربه‌های تاریخی، تعاملات بین‌المللی و بازنمایی رسانه‌ای، همراه با احساسات جمعی مردم، مسیر آینده منطقه را بازتعریف می‌کنند. این بازآفرینی ذهنی، فرایندی پویا و چندلایه است که به همان اندازه که در ذهن رهبران شکل می‌گیرد، در جامعه نیز بازخورد ایجاد می‌کند و بر تصمیم‌های بعدی اثر می‌گذارد. در این فرایند، تجربه‌های تاریخی نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. شکست‌ها و موفقیت‌های گذشته، خاطره جمعی را شکل می‌دهند و نحوه ارزیابی تهدیدها و فرصت‌ها را در ذهن مردم و رهبران تعیین می‌کنند. کشورهایی که در جنگ‌ها و بحران‌های گذشته دچار بی‌اعتمادی و آسیب شده‌اند، گرایش بیشتری به محتاط‌کاری و بازنگری در توافق‌ها دارند. در مقابل، کشورهایی که تجربه موفق مدیریت بحران و صلح پایدار دارند، ظرفیت بیشتری برای پذیرش فرصت‌ها و بازنگری در ذهنیت جمعی دارند. رسانه‌ها و روایت‌های اجتماعی، عامل تسریع‌کننده این فرایند هستند. شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های محلی، با برجسته‌کردن رویدادها و روایت‌ها، نحوه برداشت مردم از تغییرات را شکل می‌دهند. هر توافق سیاسی یا تحولی اقتصادی، ابتدا در ذهن جامعه بازنمایی می‌شود و سپس بازخورد آن به تصمیم‌گیرندگان منتقل می‌شود. ذهن جمعی خاورمیانه، هم تأثیرگذار است و هم تحت تأثیر؛ یک چرخه بازخوردی که تصمیم‌ها و ادراک‌ها را هم‌زمان دگرگون می‌کند. نسل‌های جوان نیز نقش مهمی در این تحول ایفا می‌کنند. دسترسی گسترده به اطلاعات و شبکه‌های اجتماعی، مرزهای تفکر سنتی را جابه‌جا کرده و فرصت‌های نوآورانه برای همکاری و تعامل فراهم می‌آورد. این نسل‌ها تمایل دارند به‌جای بازتولید ترس و بی‌اعتمادی، فرصت‌ها را شناسایی کرده و برای آینده برنامه‌ریزی کنند. با این حال، بازمانده‌های نگرش‌های گذشته، همچنان در حوزه‌های حساس، شک و تردید ایجاد می‌کنند و مسیر بازآفرینی ذهنی را پیچیده‌تر می‌سازند. از سوی دیگر، تصمیم‌گیری رهبران و نخبگان در این فرایند نقش حیاتی دارد. رهبرانی که درک عمیق‌تری از نحوه بازنمایی ذهنی بحران‌ها و فرصت‌ها دارند، می‌توانند تحولات را به سمت ایجاد اعتماد، صلح و همکاری هدایت کنند. تصمیم‌های شتاب‌زده و واکنشی، حتی اگر کوتاه‌مدت به موفقیت برسند، اغلب به بازتولید بی‌اعتمادی و تقویت نگرش‌های منفی منجر می‌شوند. یک مثال ملموس، تغییرات اقتصادی و توافق‌های تجاری منطقه‌ای است. وقتی یک کشور تصمیم به آغاز همکاری اقتصادی جدیدی می‌گیرد، این اقدام نه‌تنها بر رشد اقتصادی تأثیر دارد، بلکه باورهای مردم درباره ثبات، امنیت و امکان‌پذیری تعاملات را بازتعریف می‌کند. حتی توافق‌های کوچک می‌توانند ذهن جمعی را آماده پذیرش تغییرات بزرگ‌تر و صلح پایدار کنند، به شرط آنکه با بازنمایی مثبت در رسانه‌ها و فضای عمومی همراه باشند. در نهایت، بازآفرینی ذهنی خاورمیانه نشان می‌دهد که تغییر واقعی در منطقه فراتر از سیاست رسمی یا توافق‌های بین‌المللی است. هر تحول سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی، با بازنمایی ذهنی مردم و رهبران تعامل می‌کند و نحوه ارزیابی تهدیدها و فرصت‌ها را بازطراحی می‌کند. رسانه‌ها، نسل‌های جوان و تجربه‌های تاریخی، نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی این فرایند دارند و می‌توانند مسیر اعتماد، همکاری و صلح را تسهیل یا پیچیده کنند؛ بنابراین درک این فرایند ذهنی، کلید طراحی راهبردهایی است که هم افق‌های عملی و هم امید و اعتماد جمعی را تقویت می‌کنند. پیش از آنکه هر پروژه ژئوپلیتیکی یا اقتصادی در سطح منطقه موفقیت‌آمیز باشد، لازم است ذهن‌ها آماده پذیرش تغییر و فرصت باشند.

درس‌های شناختی برای صلح پایدار

درک فرایندهای ذهنی تصمیم‌گیرندگان و جامعه، کلید تحقق صلح پایدار در خاورمیانه است. هر توافق سیاسی یا تغییر استراتژیک فقط وقتی پایدار است که ادراک جمعی آماده پذیرش آن باشد و ذهن رهبران فرصت‌ها را در دل تهدیدها شناسایی کند. تجربه‌های تاریخی، خاطره جمعی و سوگیری‌های شناختی نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی واکنش‌ها و تصمیم‌ها دارند و می‌توانند مسیر یک توافق را تثبیت یا تضعیف کنند. رسانه‌ها و روایت‌های اجتماعی با برجسته‌کردن وقایع و بازنمایی آنها می‌توانند این فرایند را تسریع یا پیچیده کنند‌ و نسل‌های جوان با دیدگاه‌های انعطاف‌پذیر و دسترسی گسترده به اطلاعات، امکان بازنگری ذهنی و تغییر نگرش‌ها را فراهم می‌آورند. درک هم‌زمان این عوامل -ساختارهای ذهنی رهبران، بازنمایی رسانه‌ای و نگرش جمعی مردم- به طراحی راهبردهایی می‌انجامد که پذیرش توافق‌ها، تقویت اعتماد و کاهش بی‌اعتمادی تاریخی را ممکن می‌کند؛ بنابراین صلح پایدار فراتر از سیاست رسمی و متن توافق‌هاست و در حقیقت، حاصلِ تعامل پیچیده‌ای از روان‌شناسی، شناخت جمعی و بازنمایی‌های اجتماعی است. موفقیت هر روند صلح، پیش از آنکه در عرصه دیپلماتیک سنجیده شود، در ذهن‌ها شکل می‌گیرد و فقط با درک عمیق این فرایند می‌توان صلح و همکاری پایدار را در منطقه محقق کرد.

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.