زمانه وانمود؛ گفتوگوهایی که دیگر گفتوگو نیستند
در زمانهای زندگی میکنیم که در آن، همه چیز به «دیدن» و «دیدهشدن» ختم میشود. زمانهای که گفتوگوها کمتر برای فهمیدن و بیشتر برای نمایش برگزار میشوند. کافی است سری به پلتفرمهای گفتوگومحور بزنیم؛ همان برنامههایی که با دکورهای درخشان، نورهای حسابشده و چهرههای لبخندبهلب، وانمود میکنند در حال گفتوگو با ما هستند.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
ایلیا پیرولی
در زمانهای زندگی میکنیم که در آن، همه چیز به «دیدن» و «دیدهشدن» ختم میشود. زمانهای که گفتوگوها کمتر برای فهمیدن و بیشتر برای نمایش برگزار میشوند. کافی است سری به پلتفرمهای گفتوگومحور بزنیم؛ همان برنامههایی که با دکورهای درخشان، نورهای حسابشده و چهرههای لبخندبهلب، وانمود میکنند در حال گفتوگو با ما هستند. اما حقیقت چیز دیگری است: بیشتر از گفتوگو، نوعی «پرزنت» است؛ نمایشی از موفقیت و درخشش، نه روایت زیست انسانی.
پلتفرمها امروز جای رسانه رسمی را گرفتهاند. تلویزیونی که باید تریبون گفتوگوی واقعی باشد، سالهاست از مردم فاصله گرفته و میدان را به این فضاهای براق واگذار کرده است. در نبودِ یک رسانه حرفهای و مسئول، گفتوگو هم از معنا تهی شده؛ حالا هر مصاحبهای شبیه معرفی محصولی است که باید بفروشد: برند شخصی، لباس، سفر یا حسرتی پنهان.
در ظاهر، این برنامهها قرار است الهامبخش باشند. اما در عمل، اغلب به نمایش فاصله بدل میشوند. فاصله میان کسانی که میدرخشند و آنان که هر روز زیر بار گرانی و اضطراب، از معنا تهیتر میشوند. لبخندهای تمرینشده، خانههای نورانی و شوخیهای از پیش طراحیشده، دیگر نه سرگرمکنندهاند و نه حتی تسکیندهنده؛ بلکه یادآور چیزیاند که مردم از آن بیبهرهاند: احساس امنیت، آرامش، و فرصت واقعی برای زندگی.
اما مسئله فقط تجمل یا فخرفروشی نیست. ریشه ماجرا در تغییر ارزشهاست. زمانی هنرمند حرمت داشت، چون بخشی از زندگی مردم بود، نه تافتهای جدا. محبوبیتش از صداقت میآمد، نه از تعداد دنبالکننده یا برند حامی. اما حالا معیار ارزش، درخشش ظاهری است. هنرمند دیگر بازتاب زندگی مردم نیست، بلکه تصویری آرمانی است از چیزی که دیگر وجود ندارد. و درست همینجاست که شکاف عاطفی میان «آنها» و «ما» عمیقتر میشود.
الگوریتمها هم دراینمیان نقش مهمی دارند. برایشان مهم نیست چه کسی صادقتر حرف میزند، مهم این است چه کسی بیشتر دیده میشود. پس مجری ناچار است پرحاشیهترین چهره را دعوت کند، نه کسی را که حرفی برای گفتن دارد. در این بازار توجه، حقیقت اولین قربانی است. گفتوگو از معنا خالی و به اجرا بدل میشود.
آنچه در ظاهر بهعنوان مصاحبه عرضه میشود، درواقع بازتولید شکاف طبقاتی است. جامعهای که از تورم، فقر و ناامنی خسته است، با تماشای این نمایشهای براق، احساس ناکامی عمیقتری پیدا میکند. خشمِ پنهانی که از فقر اقتصادی آغاز میشود، در نهایت به بیاعتمادی فرهنگی ختم میشود. مردم دیگر به هیچ چهرهای باور ندارند؛ چون همه چیز شبیه نقش است.
اینجاست که «زمانه وانمود» شکل میگیرد؛ زمانهای که در آن، انسانها برای بودن، باید چیزی را نمایش دهند. فرهنگ به جای عمق، سطح پیدا کرده است. صداقت به حاشیه رفته و هرکس که نتواند بدرخشد، حذف میشود، اما در این درخشش اجباری، چیزی بهتدریج خاموش میشود: انسان.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که خسته است؛ از فقر، از وعدهها، و از نمایشهایی که میخواهند درد را با لبخند بپوشانند. پلتفرمها محصول این خستگیاند؛ نتیجه خلأیی رسانهای که سالها میان مردم و صداقت فاصله انداخت. حالا هر تلاشی برای گفتوگوی واقعی، باید از دل همین نمایش عبور کند.
شاید چاره در بازگشت به سادهترین مفهوم ممکن باشد: گفتوگو به معنای واقعی کلمه. دو انسان، روبهروی هم، نه برای دیدهشدن، بلکه برای فهمیدن. اگر رسانه بتواند دوباره این فضا را زنده کند، شاید هنوز امیدی باقی مانده باشد.
در غیراینصورت، همین چرخه ادامه خواهد داشت: پلتفرمهایی که رؤیا میفروشند، چهرههایی که لبخند تمرین میکنند و مردمی که آرامآرام فراموش میکنند گفتوگو یعنی چه.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.