|

خوانشی از قصیده «مسجد سلیمان» ملک‌الشعرای بهار در باب میراث نفتی خوزستان

معماری، نفت و شعر؛ سه لایه از یک سرزمین

در ژرفای کوه‌های سنگی زاگرس، آنجا که امروز نام «مسجد سلیمان» را بر پیشانی دارد، تقدیر ایران معاصر نگاشته شد. فوران نخستین چاه نفت در سال ۱۹۰۸، نه‌تنها انفجاری در لایه‌های اقتصادی کشور بود، بلکه درهای عصری نوین را بر عرصه‌های سیاست، جامعه، شهر و فرهنگ گشود.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

سیده صدیقه میرگذار لنگرودی؛ معمار و عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز: ‌‌در ژرفای کوه‌های سنگی زاگرس، آنجا که امروز نام «مسجد سلیمان» را بر پیشانی دارد، تقدیر ایران معاصر نگاشته شد. فوران نخستین چاه نفت در سال ۱۹۰۸، نه‌تنها انفجاری در لایه‌های اقتصادی کشور بود، بلکه درهای عصری نوین را بر عرصه‌های سیاست، جامعه، شهر و فرهنگ گشود. در هیاهوی مهندسان انگلیسی، در کنار لوله‌های آهنین و شعله‌های بی‌قرار پالایشگاه آبادان، در سایه کمپ‌های بریم و تمبی، ادبیات نیز آرام و اندیشناک قدم به میدان نهاد. پیش از آنکه قلم احمد محمود، دوربین ناصر تقوایی یا نگاه صادق چوبک، جنوب نفت‌زده را روایت کند، ملک‌الشعرای بهار در سفر فروردین سال 1306 شمسی خود با چشمانی جست‌وجوگر و زبانی برآمده از ریشه‌های سنت و تجدد، این خاک سوخته از نفت را به شعر کشید. قصیده «مسجد سلیمان» در دیوان او، نه صرفا قطعه‌ای ادبی، که سندی تاریخی است از نخستین برخورد روح ایرانی با پدیده‌ای به‌غایت نوظهور: نفت. این شعر بلند، فراتر از توصیف بنایی باستانی، آینه‌ای‌ است که در آن پژواک معماری کهن، تپش‌های پرهیاهوی صنعت، سایه‌های سنگین استعمار و برق تکنولوژی مدرن، به‌هم آمیخته‌اند. از نغمه چاه‌های نفت تا شراره برق تمبی، از قریه خاموش عبادان تا جهنم کارخانه‌ها، از معبد خاموش کوهستان تا مارستان بیگانه‌ساز انگلیسی، بهار تصویری چندلایه از جنوب ایران در آستانه قرنی پرآشوب به‌دست می‌دهد؛ تصویری که در آن، شعر، تاریخ را به روایت می‌نشیند.

آغاز با ستایش میراث ایرانی

شعر با تصویرپردازی از بنای باستانی «مسجد سلیمان» آغاز می‌شود؛ آنگاه که بهار از «معبدی بر کوهسار» سخن می‌گوید، برآمده از دل صخره‌ها، بناشده با سنگ، استوار و خاموش و پله‌هایی که از دو سوی، قامت ایوان را در آغوش می‌گیرند. به باور شاعر، این پرستشگاه دیرینه یا یادگاری‌ است از دوران اشکانیان یا بازمانده‌ای از عصر ساسانیان. اشاره به چنین معماری‌ای در دل کوهستانی خشک و خاموش نه‌تنها ارج‌گذاری بر گذشته‌ای سترگ است، بلکه نشانی‌ است از تداوم ریشه‌دار یک تمدن، پیوندی پنهان میان شکوه باستان و نگاه جست‌وجوگر امروز. در این لایه از شعر، نسیمی از غرور ملی‌گرایانه مشروطه‌خواهانه به چشم می‌خورد؛ گویی شاعر در برابر آشوب و پیچیدگی عصر نو، با دستان شعر، به گذشته‌ای پرابهت پناه می‌برد و شکوه آن را به‌مثابه چراغی در تاریکی زمانه به نمایش می‌گذارد.

ورود به عصر جدید؛ نفت، برق و فناوری: در میانه شعر، بهار از سفر خود به مسجد سلیمان می‌گوید، از همراهی با مهندسان شرکت نفت بریتانیایی-ایرانی (انگلیس و ایران) و از آنچه «هنر انگلستان» می‌خواند:

«شرکت نفت بریتانی و ایران است این/ کز هنرمندی جهان را مات و حیران کرده‌اند»

شاعر با تحسین و شگفتی از ناباورانه‌ترین فناوری‌ها سخن می‌گوید:

• بالاکشیدن آب با آتش از دل کارون

• استخراج نفت با لوله‌ها

• مهار قیر و آتش و تولید برق

آشکارا، در این بخش، صدای شاعر از گلوی انسانی مدرن برمی‌خیزد؛ انسانی مسحور فناوری و دستاوردهای شگفت‌انگیز عصر صنعت. اما این شیفتگی، بی‌تزلزل نیست. در لابه‌لای ابیات، لحنی دوگانه موج می‌زند؛ از یک‌سو ستایشگر معجزه مهار آتش و قیر، از سر چاه‌های عمیق تا برقِ روان در شب‌های جنوب، و از سوی دیگر، آکنده از حیرت و اضطرابی نهفته. این دوگانگی، تضادی‌ است که جوهر شعر را می‌سازد: تحسین صنعت در اوج شگفتی و در عین حال احساس غربت مردمانی که با این تحولات بیگانه‌اند؛ مردمانی که در میانه جهش‌های فناورانه، گویی جایی برای خود نمی‌یابند.

و در جای دیگر، تقابل میان شکوه تمدن بومی گذشته و هیبت سردِ صنعتِ وارداتی و به بیان دیگر پیشرفت صنعتی حال، بار اصلی شعر را بر دوش می‌کشد.

یک نظر کردم به ماضی، یک نظر کردم به حال/ ز آنچه اینان می‌کنند و ز آنچه آنان کرده‌اند.

زایش شهر مدرن نفتی؛ آبادان: از درخشان‌ترین جلوه‌های این قصیده، بازتاب دگرگونی‌های شهری و معماری در سرزمین نفت‌زده جنوب است. قریه محقر و فراموش‌شده «عبادان» -که روزگاری ضرب‌المثل ویرانی و فقر بود- در زبان بهار، به شهری بدل می‌شود آکنده از قصرها و خیابان‌ها؛ شهری که بر خاکستر گذشته‌اش، تصویری از عصر نوین برساخته‌اند: قریه ویران عبادان که بُد ضرب‌المثل/ این زمان شهریش پر قصر و خیابان کرده‌اند. این تصویر شاعرانه از آبادانِ نفت‌زده، نه در دفترهای مهندسان و نقشه‌های صنعتی، که در زبان شعر نیز ثبت و ماندگار شده است؛ سندی لطیف اما پرمعنا از تولد شهرهای مدرن در آستانه قرن بیستم. بهار، با نگاهی هوشیار، پیدایش مدرنیته صنعتی را به تصویر می‌کشد؛ از دکه‌های آهنگری ساده تا بیمارستان‌هایی با سبک معماری انگلستان، از ویرانه تا نظم شهری مدرن و از خاک تا قصر. این روایت، تلفیقی‌ است از حیرت، تحسین و تأمل در برابر چهره متناقض پیشرفت.

استعاره‌های آتش و دوزخ؛ چهره تاریک صنعت: در اوج ستایش دستاوردهای صنعتی، ناگهان چشم‌اندازی هولناک در برابر خواننده گشوده می‌شود؛ بهار، در تصویری تیره‌گون، کارخانه‌ها و تأسیسات حرارتی جنوب را نه همچون نماد پیشرفت، که به‌سان دوزخی زمینی به تصویر می‌کشد:

همچو دو دوزخ، دو نیران مشتعل دیدم ز دور/ که از لهیب و شعله، دوزخ را هراسان کرده‌اند.

در این ابیات، گرچه نشانه‌هایی از شگفتی شاعر در برابر قدرت فناوری به چشم می‌خورد، اما در ژرفای زبان او، بیم و هراسی پنهان موج می‌زند. این همان تضاد دیرآشنای «پیشرفت در برابر تهدید» است؛ جدالی که در قلب بسیاری از آثار ادبیات صنعتی قرن بیستم نیز طنین دارد. بهار، در دل ستایش، هشدار می‌دهد که صنعت، در عین شکوه می‌تواند تباهی نیز با خود همراه بیاورد.

استعمار و علم؛ بازنمایی متناقض انگلیسی‌ها: بهار در بخش‌هایی از قصیده، تصویری دوگانه از حضور انگلستان در جنوب ایران ترسیم می‌کند؛ آمیزه‌ای از تحسین و انتقاد. از یک‌ سو، ستایشگر توان فنی و علمی آنان است: از مهار نفت و آب تا ساخت بیمارستان‌ها. از سوی دیگر، در پس واژگان، ردی از سلطه و تفاخر استعماری به چشم می‌خورد: از نام‌گذاری‌ها و مدیریت کامل شهر تا حضور سنگین مهندسان. همچنین او این تناقض را در میان صنعتگران نفتی بریتانیایی و شرایط فرهنگی و اجتماعی منطقه با دغدغه مردم اهواز (بندر ناصری) در مسلمان‌کردن یک صابئی و افسوس از این تفاوت عمیق به تصویر کشیده است:

انگلیسان اندر این کارند و اهل ناصری/ خرمند از اینکه یک صابی مسلمان کرده‌اند

شعر، نفت و معماری؛ ثبت یک لحظه در حافظه ملی: شعر «مسجد سلیمان» بهار، فراتر از یک اثر ادبی، سندی چندلایه از آغاز عصر نفت در ایران است: هم‌زمان روایتگر دگرگونی‌های معماری و شهری جنوب، بازتاب‌دهنده تبعات صنعتی‌شدن و نگاهی تاریخی به پیوست و گسست در تمدن ایرانی. این شعر را می‌توان نخستین صدای ادبیات نفتی دانست؛ پیش از آنکه رمان‌ها و سریال‌ها از نفت بنویسند، بهار با دقت یک مورخ، زبان یک شاعر و چشم‌انداز یک معمار، این دگرگونی را ترسیم کرد. برای معماران و پژوهشگران امروز، این شعر نه‌تنها یک قصیده، که گواهی زنده از تلاقی نفت، معماری و هویت ملی است.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.