پروژۀ ناتمامِ اندیشیدن در باب مفهوم ایران معاصر
تصوری تازه از ایران
درآمدی بر کتاب «کشف ایران: تقی ارانی و جهانوطنگرایی رادیکال او»
درست در روزگاری که سایۀ بحران سیاسی و معضلات بیامان اقتصادی و اجتماعیِ ناشی از جنگ جهانی اول، موجودیتِ ایران را به خطر انداخته و زندگی ایرانیان در معرض فروپاشی بود، گروهی از متفکران وطندوست به پا خاستند و خود را به آب و آتش زدند تا «در سختترین سالهای تاریخ معاصر ایران، چشماندازی نو و آغازی فرخنده و امروزی برای ایران و ایرانیان را به تصور درآورند».


به گزارش گروه رسانهای شرق،
درست در روزگاری که سایۀ بحران سیاسی و معضلات بیامان اقتصادی و اجتماعیِ ناشی از جنگ جهانی اول، موجودیتِ ایران را به خطر انداخته و زندگی ایرانیان در معرض فروپاشی بود، گروهی از متفکران وطندوست به پا خاستند و خود را به آب و آتش زدند تا «در سختترین سالهای تاریخ معاصر ایران، چشماندازی نو و آغازی فرخنده و امروزی برای ایران و ایرانیان را به تصور درآورند». علی میرسپاسی در کتاب «کشف ایران: تقی ارانی و جهانوطنگرایی رادیکال او» نشان میدهد که سالهای بعد از جنگ جهانی اول، بحثهای فکری و فرهنگی در میان روشنفکران معاصر درگرفت که جامعۀ محدود روشنفکری ایران را امیدوار ساخت و به فضایی پرجنبوجوش بدل کرد. «با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۲۹۳ نیروهای نظامی روسیه از شمال، عثمانی از غرب، و بریتانیا از جنوب ایران را اشغال کرده، دولت را در آستانه سقوط قرار داده، و بحران سرنوشتسازی را در تاریخ معاصر ایران رقم زدند. دولت ایران عملاً و حتی بهعنوان یک نهاد تشریفاتی در حال فروپاشی بود. مجلس سوم منحل گردید و مردم ایران با مشکلات بسیار جدی اقتصادی و اجتماعی روبهرو شدند». کار به جایی رسید که حتی برخی از ملیتگرایان کشورهای هممرز ایران، مشروعیت تاریخی ایران را بهعنوان یک واحد سیاسی و فرهنگی زیر سؤال برده و «ایدۀ ایران» را یک جعل تاریخی اعلام کردند. این کتاب بخشی از داستان پرماجرای روشنفکران ایران را در سالهای بعد از جنگ بینالملل اول بازگو میکند و امیدوار است ایرانیان امروز راه دشوار ولی نیکویی را که متفکرین آن زمان آغاز کردند الهامبخش اندیشه و زندگی خود دانسته و مسیر آبادانی و سعادتمندی خود و کشورشان را به سرانجامی فرخنده برسانند. روشنفکران ایران در سالهای بین دو جنگ جهانی در داخل و خارج از ایران کوشیدند نوعی شناخت تازه از ایران به دست دهند. میرسپاسی در خوانشِ متفاوت خود از آن دوران، نقطۀ شروع این جنبش فکری جدید را در میان گروهی از اندیشمندان ایرانی جستوجو میکند که در شهر برلین گرد آمده بودند: «جمعی کوچک ولی متفکرینی پرنفوذ -کسانی مانند سیدحسن تقیزاده، حسین کاظمزاده ایرانشهر، محمد قزوینی، ابراهیم پورداوود، محمود غنیزاده، میرزا محمد تربیت، مرتضی راوندی، و جوانی که در نوزده سالگی به برلین رفت، تقی ارانی». روایتِ میرسپاسی برخلاف این باور رایج که ایران در سالهای بین دو جنگ رو به زوال و فروپاشی بود، با جستوجو در زندگی و آثار ارانی، فضاهای فکری زاینده و خلاقهای را ردیابی میکند که از قضا در آن سالها رو به شکوفایی داشتند. به تعبیر میرسپاسی، روشنفکران ایرانی در آن سالها به بحث در باب «راههای مشخص تصویرکردن و به تصور آوردنِ ایران نوین یا مدرن» پرداختند و پهنهها و صحنههای سیاسی و فکری نوآورانهای را پیشروی کشور گشودند که با خلق آثار ادبی و هنری و گشودن فضاهای نو فرهنگی، مترصد «کشف» ایرانِ نو بودند. «در این فضاها تشکلهای سیاسی و مدنی برای بحث در باب دستاوردهای جدید علمی و اصلاحات و تحولات آموزشی و درک و دریافت وضع بشری شکل گرفت که همه در جهت استفاده از و درآمیختنِ این دستاوردها در ساختن تصویر و تصور ملی جدید بود».
کتاب «کشف ایران» تفسیری از تفکر تقی ارانی بهعنوان نماد درخور این فضا به دست میدهد؛ ارانی از چهرههای پیشگام چپ سکولار بود که سهمِ بسزایی در فرایند کشف دوبارۀ ایدۀ ایران داشت. بنابراین میرسپاسی در این کتاب برای بررسی انتقادی و بازنگریِ تاریخ اندیشۀ ناسیونالیسم ایرانی در دوره بین دو جنگ جهانی -دورهای که بهزعمِ او چندان مورد توجه نبوده است- زندگی و اندیشۀ دکتر ارانی را محور بحث قرار میدهد. ارانی بینش تحلیلی ماتریالیسم مارکسیستی را با نظام اخلاقیِ جهانوطنگرایِ خواهانِ پیشرفت از طریق تبادل علمی بین ملتها و کشورها درآمیخته بود و بهتعبیر میرسپاسی، «سکولاریسم رادیکال او اصول ناسیونالیسمِ مدنی را با تصوری انسانگرا از آیندۀ کشور تلفیق مینمود». نوعِ باور ارانی به مدرنیسم نیز با دیگر همتایانِ مدرنیست او متفاوت بود: او در اشاعه و ترویج ارزشهای نهفته در علوم نوین و برابری طبقاتی و جنسیتی خستگیناپذیر بود، اما در گرایشهای ضداستعماری، به گردن نهادنِ فرهنگی به غرب باور نداشت. از اینرو نگاه ارانی به ایران، هم به غنای مباحث مربوط به سکولاریسم و ناسیونالیسم فرهنگی کمک کرد و هم به شکوفاییِ گفتمان غربزدگی که در نیمۀ دوم قرن بیستم بر ایران غالب شده بود. ایدۀ کتاب «کشف ایران» در بازخوانیِ آرا و تفکرات ارانی، مرئیکردنِ تقابلی است که دیدگاهِ ارانی برای ساخت ایرانی جهانوطن با موج ملیگرایی اقتدارگرایانهای داشت که در آن دوران خیز برداشته بود و تا مرز ناسیونالیسمِ افراطی و حمایت از فاشیسم میرفت. ارانی در عین حال با سوسیالیستهای آن دوره تفاوتی اساسی داشت، چراکه به عوض سر فرود آوردن در برابر استالینیسم یا گردننهادن به مدل رایج شبهسوسیالیستی دولتگرا، سنتهای سوسیالیستی دموکراتیک را با توجه به نیازها و واقعیت مادی کشور خود بازخوانی و تفسیر کرد. طرحها و اندیشههای ارانی خاصه درباره «ملیگرایی مدنی» و دید جهانوطنگرایانهاش در مورد ایران، مارکسیسم شورویایی را بهعنوان تنها بدیل ممکن در برابر اصلاحگرایان جهانسومی انکار میکرد. توجه همهجانبۀ ارانی به پیشرفت وطنش و توسعۀ فرهنگ، موجب شد تا گرایشات چپگرایانه و تمایلاتش به مارکسیسم نیز در چارچوب ملی قرار بگیرد. میرسپاسی تقابلِ دیگری را نیز در تفکرات ارانی با غالب روشنفکران زمانهاش شناسایی میکند و آن ردِ تفکرات باستانگرایی و تجددستیزی است که در صحنۀ سیاسی ایرانِ دهۀ 1310 روزنهای گشود. ارانی معتقد است ایرانیان در زمانهای که چرخهای مدرنسازی (تجدد) همچنان در حرکت است، به عوض مقاومت در برابر آن باید «بکوشند در بسط و گسترش نوعی مدرنیتۀ فراملی مشارکت کنند». در تفسیر میرسپاسی، ارانی باور دارد که تاریخ از طریق سلسلهای ضد و نقیض یا نفیکننده و پذیرنده (دیالکتیکی) از رخدادها و طرد و انکارها و تلفیق و ترکیبها (سنتزها) پیش میرود؛ بنابراین تجدد و تجددخواهی مستلزم «گسست و قطع رابطۀ خشن و مداوم با گذشتۀ سنتی» نیست. مدرنیته در این تلقی، برخی از عناصر سنت را نفی و عناصر دیگری را با ترکیبی تازه به عنصری مدرن در فرهنگ ملی تبدیل میکند.
اهمیت تفسیرِ میرسپاسی از تاریخ روشنفکری زمانۀ ارانی در این است که ملیگرایی او از نوع دیگری است. «ارانی از شووینیسم فرهنگی و ملیگراییِ اقتدارگرا و جزمی فاصله گرفت و حساب خود را از آنها جدا کرد، اما همچنان از نوعی عِرق ملی جانبداری کرد که آن را ملیگراییِ مادی (ماتریالیستی) میخواند». ارانی معتقد بود از آنجا که این نوع ملیگرایی در واقعیت ریشه دارد مستعد پذیرفتن نظام اخلاقی جهانوطن است. منظور او از «التزام به مراقبت از وطن» این است که دشمنخویی ملیگرایی شووینیستی و تنفر از سایر فرهنگها، توانِ نزدیکی و ادغام و تبادل با بینشها و فناوریهای بالقوه مفید را از کشور سلب میکند. به همین دلیل ارانی انتقاداتی جدی به ملیگراییِ مسلطِ زمانهاش دارد: «انتقادی که هم وجه مردمشناسانه دارد و هم وجه عملگرایانه، و هم وجه سیاسی». ارانی همچنین از نوعی ملیگرایی دفاع میکند و سعی دارد آن را اشاعه دهد که هدفش بهبودبخشیدن به وضع کشور از راه همکاریهای بینالمللی و نه انزوا است. ملیگرایی در این دیدگاه نهتنها حمایت از توسعه و پیشرفت وطن در سایۀ ارتباط مؤثر و مفید با جامعۀ بینالمللی است، بلکه فراتر از آن، «ملیگرای واقعی» از دیدِ ارانی همه دنیا را خطاب قرار میدهد و خواستار صلح جهانی است. درست مانند گاندی که از نظر ارانی نمونۀ واقعیِ ملیگرایی بود: «ملیگرایی او نگاهی رو به جهان داشت و کاملاً عاری از هرگونه میل خشونتبار». چنانکه خود گاندی میگفت: «من میخواهم از جانب کل جهان بیندیشم. میهنپرستی من خواهان خیر و نیکی برای همه بشریت است. از اینروست که هر خدمتی به هندوستان میکنم شامل خدمتی است به نوع بشر». نکتۀ مهم و حیاتی که میرسپاسی در این زمینه اشاره میکند این است که گفتمانِ «مراقبت از کشور»، ملیگرایی و جهانوطنگرایی را بهمثابهِ مسئلهای اخلاقی درک میکند که تنها منحصر به خاک و وطن نیست، بلکه دغدغۀ بشری گستردهتری دارد. این تلقی بار نخست به طرز آشکار در میانِ روشنفکران دوره بین دو جنگ جهانی شکل گرفت و بروز یافت.
اما اهمیت یا ضرورتِ بازخوانی تفکر ارانی و همفکرانش در زمانۀ ما، مسئلهای است که علی میرسپاسی را به پژوهش در افکار روشنفکران آن دوره کشانده است. اینکه جامعۀ کنونی ایران و کشور ما همچنان از پسِ صد و اندی سال از روزگاری که دستخوش آشوبهای سیاسی بود، با همان غامضهها و مسائلی مواجه است که ذهن ارانی و دیگر روشنفکران را به خود مشغول داشت و چشماندازی نو برای تفکر درباره وطنگرایی و امید به پیشرفت وطن خلق کرد. میرسپاسی در نهایت مینویسد: «در شرایطی که آمریکا هم از زمان انقلاب ۱۳۵۷ تاکنون همچنان سیاست تحریمهای بینالمللی ایران را دنبال میکند، توجه به کوششهای ارانی در تبیین و تدوین نگاهی جهانوطنگراتر برای ایران و ایرانی بیش از پیش ضروری است». مسائل مهمی که ایرانیان در سالهای سخت و طاقتفرسای دوره پس از انقلاب مشروطه با آنها مواجه بودند، تحقیق و تفحص در مناسبات سیاسی و فرهنگی ایران با مدرنیتۀ غربی، خطرات و مخاطرات گفتمان بومیگرا، اهمیت حفظ و نگهداشت میراث فرهنگی دوران اسلامی ایران، و راههای شکلدادن به کشوری متحد و یکپارچه و در عین حال دموکراتیک با توجه به کثرت و تنوع قومی مردمانش؛ همه همچنان از موضوعات مبتلابه ما است، گیرم در شکل و شمایل دیگری.
ارانی احترام به گذشتۀ تاریخی ایران را ضمن تأکید بر آیندهگرایی دستور کار خود قرار داده بود و به استقبال جهان مدرن میرفت. او میخواست «مفهوم و تصوری (ایده) تازه از ایران بسازد اما آنقدر زنده نماند که این مهم را به سرانجام برساند». بنابراین از نگاهِ میرسپاسی، اندیشیدن در باب مفهوم و ایدهای از ایران معاصر، همچنان کاری ناتمام و پروژهای باز است، چهآنکه آبشخور افکار و اقدامات رادیکال ارانی امید اجتماعی بود و در تمام دوران زندگی سخت و پرفراز و نشیب خود میخواست اندیشهای را عملی کند که ایرانیان جزئی از جهان معاصر باشند و امیدوار بود زمینههای همکاری و مشارکت متقابل ایرانیان و جهانیان فراهم شود. امید او این بود که در فضایی مشارکتی فضیلتهای مدنی خلق شوند و جای سنتگرایی را بگیرند و اینهمه موجب شود «ایرانیان به عوض فرورفتن در لاک خود، خود را وقف پرورش و گسترش روابط و مناسبات حسنه با جهان کنند و خود و کشورشان را در مسیر رشد و رفاه و نیکبختی قرار دهند». امیدی که همچنان پابرجاست و متفکرانی همچون میرسپاسی و دیگران را به نوشتن و تأکید بر ضرورت و اهمیت این امیدواری برانگیخته است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.