ما و «دیگری» در تحریریه
اوایل دهه هشتاد، در نخستین تجربههای کاریام، پوشش خبری نشستی را بر عهده داشتم که با تأخیری دوساعته آغاز شد. یکی از خبرنگاران، این بیانضباطی سازمان دعوتکننده را که در گفتوگوهای میانفردی به آن معترض بودیم با لحنی محترمانه علنی کرد. پاسخ مدیر روابطعمومی سازمان نه توضیح بود، نه عذرخواهی؛ تحقیر و اخراج خبرنگار معترض از برنامه بود.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
فریبا نباتی-روزنامهنگار: اوایل دهه هشتاد، در نخستین تجربههای کاریام، پوشش خبری نشستی را بر عهده داشتم که با تأخیری دوساعته آغاز شد. یکی از خبرنگاران، این بیانضباطی سازمان دعوتکننده را که در گفتوگوهای میانفردی به آن معترض بودیم با لحنی محترمانه علنی کرد. پاسخ مدیر روابطعمومی سازمان نه توضیح بود، نه عذرخواهی؛ تحقیر و اخراج خبرنگار معترض از برنامه بود. آنچه از آن روز در ذهنم پررنگ مانده، نه لحن تند آن مدیر، نه تأخیر آن برنامه، که سکوت جمعی ما بود. دو دهه از آن روز گذشته، اما هنوز صحنه همان است. وقتی خبرنگاری از حوزه کاری خود یا تحریریهای حذف میشود یا مورد توهین و تهدید قرار میگیرد، واکنش صنف در حد چند توییت و استوری و در بهترین حالت، بیانیه انجمن صنفی میماند؛ حمایت کمجان است و صنف متفرق.
در سالهای اخیر، در حرفهای که کنشگری و مطالبهگری ذات آن است، خبرنگارانی به دلیل نقد، به سکوت یا کنارهگیری ناخواسته وادار و برخی حتی بدون توضیح، از فهرست جلسات و رویدادها حذف شدهاند. روزنامهنگاران بسیاری از رسانهها کنار گذاشته شدهاند، نه به دلیل مطالبهگری و نقد حوزه کاری، فقط بهخاطر آنکه در برابر رفتار غیرحرفهای سردبیران و مدیران رسانهها بیصدا نبودند. راه دوری نرویم، در همین جنگ ۱۲روزه، بسیاری به بهانه مشکلات مالی از تحریریهها کنار گذاشته شدند و عده زیادی با وجود فعالیت تماموقت، فقط نیمی از دستمزد خود را دریافت کردند و... . چند نفر از ما در فضای واقعی نه مجازی پشتشان ایستادیم؟ چند بار یک جمع صنفی گرد هم آمد تا از حقوق یکی از اعضایش در برابر اعضای دیگرش دفاع کند؟ باید صادقانه بپرسیم: ما واقعا چه اندازه «صنف» هستیم؟ چند نفر از ما حاضرند برای شرافت حرفهای، نهفقط نوشتن، بلکه ایستادن را انتخاب کنند؟ کجا ایستادهایم وقتی همکارمان به ناحق حذف میشود؛ شانه به شانه او؟ یا با سکوت در کنار قدرت؟ چرا ساختار صنفی ما نتوانسته پشت و پناه خبرنگاران در برابر مدیران رسانه باشد؟ چرا حمایتها محدود به فضای مجازی و در حد همراهی عاطفی باقی میماند؟ چند درصد از حمایتها واقعا از باور صنفی میآید؟ چند درصد بر پایه رفاقت یا مصلحت است و حذفشده اگر «خودی» باشد، صدایی هم بلند میشود؟
در چنین فضایی، میدان بیشتر در اختیار چه کسانی قرار میگیرد؟ آنان که قلمشان را به ریال میفروشند؟ آنها که صندلی خالی همکار راندهشده را فرصت میبینند؟ آن عده که رسانه را با رفاقت اداره میکنند؟ یا «فعالان خودخوانده رسانه» که در سایه فالوئرهای بالا و تریبونهای پرمخاطب، دست در دست صاحبان قدرت دارند؟
ما در گزارشهایمان از صدای بیصدایان مینویسیم، اما وقتی نوبت به خودمان میرسد، صدایمان را پایین میآوریم. شاید بخشی از ماجرا به رقابتهای درونی، نگاههای سیاستزده و ناامید از تغییر بازگردد و شاید به تجربههای تلخ که نشان داده مطالبهگری فردی، هزینه دارد و البته به فشار بیرونی بسیار. اما در همه این احتمالات، یک حقیقت انکارناپذیر است: زخم اصلی از درون سر باز کرده. سالها بیصنفی، بیاعتمادی، رقابتهای ناسالم، حذفهای خودی و فروپاشی انسجام، کار خود را کرده است. روز خبرنگار، جز تبریک بابت ایستادگی در حرفهای که کمترین امنیت و دستمزد را دارد فرصتی است برای بازاندیشی و بازپرسیدن. آیا در این سالها، فقط روایت کردهایم یا شجاعت ایستادن کنار هم را نیز داشتهایم؟ آیا مسئولیتپذیری حرفهای را فقط در برابر مخاطب تعریف کردهایم یا در قبال همکارانمان نیز؟ و مهمتر اینکه: چرا نتوانستیم قدرت جمعی را تمرین کنیم؟
شاید این نوشته به مذاق برخی خوش نیاید و شاید هم عدهای نویسندهاش را بیسیاستی بدانند که ناسزا به جان خریده. البته نویسنده متن هم مورد انتقاد متن خود است و منکر تک اقدامهای انجامشده نیست. اما باور دارد سکوت گذشته و امروز ما، مسیر را برای حذف و فشارهای بسیار هموارتر میکند. این زنجیره زمانی شکسته خواهد شد که در برابر بیعدالتی علیه یک نفر (خارج از آنکه نسبتش با ما چیست)، صدای اعتراض همه بلند شود و حمایت، رفاقتی و سلیقهای نباشد. این مهمترین معنای «صنفبودن» است. هیچ تغییری بدون پشتوانه جمعی ممکن نیست. نه در اتاقهای تحریریه، نه در میدان سیاست و نه در عرصه جامعه. تغییر، از جایی آغاز میشود که سکوت نمیکنیم. از جایی که بایستیم و بگوییم: «اینجا تنها نمیمانی».
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.