مطالبهگری؛ حق فراموششده سیستانوبلوچستان
در نقشه رسمی ایران، سیستانوبلوچستان یکی از استانهای جنوبی کشور است؛ اما در نقشه قدرت، در جغرافیای نفوذ، در هندسه مطالبه و در حافظه رسانهای، اغلب غایب است. حاشیهای دور، خاموش و فراموششده. درباره توسعهنیافتگیاش بسیار گفتهاند؛ از زیرساختهای ناتمام و مدارس نیمهکاره گرفته تا کمدستی تاریخی در عرصه سیاستگذاری. اما شاید کمتر کسی از زاویهای عمیقتر و نرمتر به ماجرا نگریسته باشد: نبود مطالبهگری. مطالبهگری، هنر خواستن ایستاده است؛ جسارت به زبان آوردن آنچه حق توست. توانایی پرسیدن، تکرارکردن و ایستادن تا پاسخشنیدن. اما این توانایی، پیش از زبان، از نگاه آغاز میشود. مطالبهگری، از دیدن آغاز میشود و درست همینجاست که درد پنهان سیستانوبلوچستان رخ مینماید:

به گزارش گروه رسانهای شرق،
نازیلا حقیقتی-کارشناس روابطعمومی: در نقشه رسمی ایران، سیستانوبلوچستان یکی از استانهای جنوبی کشور است؛ اما در نقشه قدرت، در جغرافیای نفوذ، در هندسه مطالبه و در حافظه رسانهای، اغلب غایب است. حاشیهای دور، خاموش و فراموششده. درباره توسعهنیافتگیاش بسیار گفتهاند؛ از زیرساختهای ناتمام و مدارس نیمهکاره گرفته تا کمدستی تاریخی در عرصه سیاستگذاری. اما شاید کمتر کسی از زاویهای عمیقتر و نرمتر به ماجرا نگریسته باشد: نبود مطالبهگری. مطالبهگری، هنر خواستن ایستاده است؛ جسارت به زبان آوردن آنچه حق توست. توانایی پرسیدن، تکرارکردن و ایستادن تا پاسخشنیدن. اما این توانایی، پیش از زبان، از نگاه آغاز میشود. مطالبهگری، از دیدن آغاز میشود و درست همینجاست که درد پنهان سیستانوبلوچستان رخ مینماید:
مردم این سرزمین، نمیبینند. امکانات را نمیبینند. رفاه را، آسایش را، درمان استاندارد را، راههای ایمن را. نه چون نابینا هستند، بلکه چون بسیار دورند و مهمتر از آن، چون راهی برای رسیدن و دیدن وجود ندارد. وقتی ندیدهای که «بهتر» چگونه است، مقایسه شکل نمیگیرد و وقتی مقایسهای نیست، مطالبهای هم نخواهد بود. مردم سیستانوبلوچستان چون نادیدهاند، نمیدانند چه چیزی را میتوان خواست و این، شاید بیرحمانهترین شکل حذف از توسعه باشد.
در بسیاری از استانها، هنر مطالبهگری -حتی اگر زخمخورده و شکننده- وجود دارد؛ در قالب صنوف، انجمنها، چهرههای محلی یا شبکههای مدنی. اما در سیستانوبلوچستان، سکوتی کشدار، مانند مهی روی دشت، همهچیز را پوشانده است؛ سکوتی که ریشه در تاریخ دارد، در زخمهای کهنه، در فقر، در تبعیض. اما شاید از همه مهمتر، در آموزش نخواستن. در مدرسههای بسیاری از نقاط این استان، بهجای جملههایی برای برافروختن اراده، روایتی از قناعت، پذیرش و صبر بر دیوارها نشستهاند. انگار کودک بلوچ پیش از آنکه بخواند و بنویسد، باید یاد بگیرد نخواهد. باید بیاموزد که مطالبه، شأن او نیست و این آموزش نانوشته، شاید بزرگترین ظلم خاموش باشد. در تهران، نامی از این استان در فهرست مدیران ارشد و تصمیمسازان نیست. نه به این دلیل که نبوغی در میان نیست، بلکه چون پشتیبانی مطالبهگر، صدایی سازمانیافته یا حلقهای همدل در ساختار قدرت نیست. و درست در همین خلأ، مسئولیت اجتماعی معنا مییابد؛ نهفقط در کمکهای خیریه یا احداث کلاسهای جدید، بلکه در یاددادن خواستن. شاید مسئولیت اجتماعی ما در برابر کودکان بلوچ، از همین نقطه آغاز شود؛ از تقویت نگاه، از گستردهکردن افق دید، از گفتن اینکه تو نیز حقی و سهمی از منابع این خاک و صدایی برای شنیدهشدن داری. باید به آنها آموخت که مطالبهگری نه نشانه نافرمانی، بلکه نمود بلوغ اجتماعی است؛ نه ضدیت با نظم بلکه گامی در مسیر توسعه است. باید در کلاسهای درس کنار ساحل چابهار، در کوهپایههای سراوان، در خانههای کپری زهک، کلاسهایی برگزار شود نه برای سکوت، که برای صدا؛ نه برای قناعت، که برای شجاعت؛ نه برای تحمل، که برای حرکت و پیش از همه، برای دیدن.
روزی که دانشآموزی از خاش برخیزد و بپرسد: «چرا مدرسه ما سقف ندارد؟ چرا هنوز از پنجرهمان برق آینده نمیتابد؟»، آن روز، توسعه نخستین بارقهاش را نشان داده است. اما این مردم، برخلاف آنچه کلیشهها میگویند، از همتی بلند برخوردارند. تاریخشان سرشار از مقاومت است، از ایمان، از تلاش در دل بیآبی. اگر خواستن، به این همت بلند افزوده شود، اگر مطالبهگری کنار صبوری بنشیند، سیستانوبلوچستان نهفقط روشن میشود، که به جرقهای برای بیداری توسعه در جنوب ایران بدل خواهد شد.
پایان سخن
توسعه، فرزند خواستن است؛ نه هدیهای از بالادست، نه بخششی از بالا. تا خواستن نیاموزیم، تا صدای مطالبه در کلاسهای درس این خطه نجوشد، هیچ سیاستی، هیچ برنامهای، هیچ بودجهای، به در خانه مردم بلوچستان نخواهد رسید. سیستانوبلوچستان بیش از نان نیاز به صدا دارد. مطالبهگری، نخستین واژه این صداست. این صدا، با دیدن آغاز میشود.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.