|

ترجمه درسگفتارهایی از لویناس

خدا و هستی

از امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی لیتوانیایی‌تبار، تاکنون چند اثر به فارسی منتشر شده بود و آرای او کم‌و‌بیش در ایران شناخته‌شده است. اخیرا کتاب تازه‌ای از او با نام «خدا، مرگ و زمان» با ترجمه احسان قاسم‌خانی در نشر نی منتشر شده که شامل تعدادی از درسگفتارهای لویناس است.

خدا و هستی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: از امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی لیتوانیایی‌تبار، تاکنون چند اثر به فارسی منتشر شده بود و آرای او کم‌و‌بیش در ایران شناخته‌شده است. اخیرا کتاب تازه‌ای از او با نام «خدا، مرگ و زمان» با ترجمه احسان قاسم‌خانی در نشر نی منتشر شده که شامل تعدادی از درسگفتارهای لویناس است.

متن این درسگفتار را ژاک رولان گردآوری و تنظیم کرده و خود لویناس آن را تصحیح و منتشر کرده است. تمام پانوشت‌ها و تفاسیر اثر از ژاک رولان است. درسگفتارهای این کتاب طی سال‌های 1975 و 1976 در دانشگاه سوربن ایراد شدند. ژاک رولان دانشجوی لویناس در دوره دکترای فلسفه بود و علاوه بر آنکه این درسگفتار را گردآوری و تنظیم کرده، پسگفتاری هم برای آن نوشته است. او گفته بود کتاب «خدا، مرگ و زمان» را باید پس از دیگر درسگفتارهای لویناس که با عنوان «زمان و دیگری» منتشر شده‌اند، خواند. ژاک رولان در بخشی از پسگفتار «خدا، مرگ و زمان» نوشته: «اگرچه مسئله زمان در نوشته کوتاه سال 1935، با عنوان درباره گریز، که آغاز حقیقی این ماجراجویی اندیشه بود غایب است، و اگرچه آن اثر صرفا به نحو سلبی به مرگ اشاره داشت، در آثاری که بلافاصله پس از جنگ به طبع رسیدند (از وجود به موجود، زمان و دیگری) هر دو مسئله مرگ و زمان، هر یک فی نفسه به‌مثابه پرسش و نیز در روابطی که به آنها وحدت می‌بخشند، در کانون تأمل جای می‌گیرند. به نظر من برای فهم کامل این اندیشه‌ها و در نتیجه برای درک اینکه چگونه آنچه در آثار اولیه آمده با پروبلماتیک ظاهرشده در این دوره‌ها مطابقت دارد و هم‌زمان از آن متمایز می‌شود، می‌بایست به کنفرانس‌های ارائه‌شده طی سال‌های 1946-1947 در انجمن فلسفی ژان وال رجوع کرد که تحت عنوان زمان و دیگری

منتشر شد».

«خدا، مرگ و زمان» دارای دو دوره با این عناوین است: «مرگ و زمان» و «خدا و هستی- خدا-شناسی». مترجم این کتاب را بر‌اساس نسخه فرانسوی به فارسی برگردانده، اما ترجمه انگلیسی اثر را هم مدنظر داشته است. او درباره دشواری این کتاب نوشته است: «متن کتاب به‌هیچ‌وجه ساده نیست و سخت‌خوانی خود را در ترجمه نیز نشان می‌دهد. برای مثال، شاخصه‌هایی همچون تکرار چندباره عبارات، استفاده از تک‌کلمه‌ها، جمله‌های بدون فعل و... در سرتاسر متن دیده می‌شود که برای فهم کامل مستلزم خوانشی چندباره با مکث و تأمل است؛ هرچند سعی بر این بوده تا جایی که به محتوای فلسفی متن لطمه وارد نمی‌شود، متن فارسی با مداخلاتی اندک و به مدد علائم سجاوندی روان و فهم‌پذیر شود‌».

همان‌طور که اشاره شد، متون کتاب «خدا، مرگ و زمان» بازنشر گفتارهای دو دوره آموزشی امانوئل لویناس است که طی سال تحصیلی 1975-1976 و در آخرین دوره تدریس‌های منظم او در دانشگاه سوربن ایراد شده است. جلسه نخست از ساعت 10 تا 11 و جلسه دوم از ساعت 12 تا 13 جمعه هر هفته برگزار می‌شد. در پیشگفتار کتاب اشاره شده که مجاورت زمانی دو جلسه در حکم عینیت‌بخشی به نزدیکی مضامین فلسفی‌شان است: نزدیکی زمانی دو جلسه بر‌اساس این واقعیت توجیه می‌شود که اگر برای جلسه نخست دو موضوع مرتبط مرگ و زمان انتخاب شده، در جلسه دوم این واژه بی‌حد‌و‌مرز که همان اسم خدا‌ست، بررسی می‌شود‌، و هر دو‌ این جلسات در جریان شرح و توضیح لویناس درباره پرسشی پیش می‌روند که در بطن اندیشه وی در تپش است؛ رابطه بیناانسانی به‌منزله روابط اخلاقی. از رهگذر همین رابطه اخلاقی، سه مفهوم خدا، مرگ و زمان در آثار مکتوب لویناس به پرسش مبدل می‌شوند و در اینجا موجب پیشرفت روند سخنرانی در این دو مجموعه درسگفتار می‌گردند. در پیشگفتار کتاب تأکید شده که اگرچه این گفتارها را خود لویناس مکتوب نکرده است، اما می‌توانند و باید از ارکان فلسفی او به حساب آیند.

لویناس در ابتدای کتاب که گفتاری مربوط به دوره نخست است، می‌گوید این پژوهش درباره مرگ از منظر زمان دال بر فلسفه به سوی مرگ بودن نیست. در نتیجه، این پژوهش از اندیشه هایدگر‌ و هر آنچه دِین هر محقق معاصر به هایدگر باشد، متمایز می‌شود. لویناس نوشته است: «اگرچه به نظر نمی‌رسد به سوی مرگ بودن، که همچون معادل هستی از حیث نسبتش با نیستی مطرح شده، دقیقا به‌منزله وضع‌کردن مرگ درون زمان باشد، لیکن این امتناع از بررسی زمان و مرگ در قیاس با هستی موجب سهولت توسل به زندگی ابدی نمی‌شود. مرگ: امری بازگشت‌ناپذیر. اما آنچه با مرگ گشوده می‌شود نیستی است یا امر ناشناخته؟ آیا دم مرگ بودن را می‌شود به دوراهی هستی‌شناختی هستی و نیستی فروکاست؟ این همان پرسشی است که در اینجا مطرح شده است. زیرا فروکاستن مرگ به دوراهی هستی و نیستی قسمی جزم‌گرایی وارونه است، فارغ از اینکه احساس کلِ نسلی بدگمان به جزم‌گرایی ایجابی در باب نامیرایی نفس، که دلپذیرترین افیون توده‌ها تلقی شده، چه باشد. همه گفته‌ها و اندیشه‌های ممکن درباره مرگ و مردن و موعد مقرر ناگزیرشان در نگاه نخست گویی دست دوم است. ما به واسطه گفته‌ها و مشهورات یا از طریق دانش تجربی حسی به آنها آگاهی داریم. تمام چیزی که از مرگ و مردن می‌دانیم از زبانی که آنها را نام‌گذاری و گزاره‌ها را بیان می‌کند به ما می‌رسد: از طریق تعابیر عرفی، ضرب‌المثل‌ها، اشعار یا اقوال دینی. این دانش از راه تجربه و مشاهده انسان‌های دیگر، از رفتارشان به هنگام مرگ و از فانیانی آگاه به مرگ خویش و فراموشکار مرگ خویش به ما می‌رسد (فراموشکاری در اینجا معنای تفنن و بی‌توجهی ندارد: نوعی فراموشی مرگ وجود دارد که تفنن نیست‌). آیا مرگ از رابطه با دیگری تفکیک‌پذیر است؟ ویژگی سلبی مرگ (نیست‌شدگی) در نفرت یا در میل به قتل مندرج است. در رابطه با دیگری است که به مرگ در سلبیتش می‌اندیشیم. ما این وقوف را از شناخت عوامانه یا علمی به دست می‌آوریم. مرگ ناپدیدشدن حرکاتی بیانگر در موجودات است که موجب می‌شدند آن موجودات در مقام زندگان بر ما نمودار شوند -حرکاتی که همیشه در حکم پاسخ هستند. مرگ قبل از هر چیز همین خودآیینی یا همین بیانگری حرکاتی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و در اختیار می‌گیرد که می‌توانند تا جایی پیش روند که فرد را در چهره‌اش پنهان کنند».

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.