گزارش «شرق» از بازتعریف نقش دولت در بحرانها در گفتوگو با جامعهشناسان
نجابت مردم و آزمون دولت
همگرایی فرهنگی و اجتماعی مردم، بهرغم بیتوجهیها و آسیبهای گذشته، نشان داد که سرمایه اجتماعی ایران هنوز زنده است. اما این بار، مردم حق دارند بپرسند پاسخ دولت به این همراهی چیست؟ آیا نوبت بازگشت دولت به سمت مردم نرسیده است؟
در روزهایی که صدای آژیرها و خبر حملات، صحنه غالب کشور بود، پرسشی اساسی بار دیگر در ذهن جامعه شکل گرفت: دولت در لحظه بحران تا چه اندازه پناه مردم است؟ گفتوگو با دو جامعهشناس برجسته، عالیه شکربیگی و حسین ایمانیجاجرمی، نشان میدهد بحرانها نهفقط میدان واکنش فوری، بلکه صحنه آزمون مقبولیت دولتها هستند. از نگاه آنها، کارآمدی، پاسخگویی، شفافیت و اتکا به سرمایه اجتماعی مردمی، تنها عواملی هستند که میتوانند دولت را در چشم مردم به «پناه» بدل کنند. در غیر این صورت، آنچه باقی میماند، شکاف، بیاعتمادی و بیگانگی ملت است؛ ملتی که هر بار، پیش از دولت، خود به میدان میآید.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
در روزهایی که صدای آژیرها و خبر حملات، صحنه غالب کشور بود، پرسشی اساسی بار دیگر در ذهن جامعه شکل گرفت: دولت در لحظه بحران تا چه اندازه پناه مردم است؟ گفتوگو با دو جامعهشناس برجسته، عالیه شکربیگی و حسین ایمانیجاجرمی، نشان میدهد بحرانها نهفقط میدان واکنش فوری، بلکه صحنه آزمون مقبولیت دولتها هستند. از نگاه آنها، کارآمدی، پاسخگویی، شفافیت و اتکا به سرمایه اجتماعی مردمی، تنها عواملی هستند که میتوانند دولت را در چشم مردم به «پناه» بدل کنند. در غیر این صورت، آنچه باقی میماند، شکاف، بیاعتمادی و بیگانگی ملت است؛ ملتی که هر بار، پیش از دولت، خود به میدان میآید.
عالیه شکربیگی، جامعهشناس، در گفتوگو با «شرق» تأکید میکند که در برابر بحرانی همچون جنگ اخیر، بیش از هر زمان دیگری ضرورت بازتعریف رابطه دولت و مردم به چشم میآید. او از «نادیدهگرفتن مزمن مردم» میگوید، از انکار بازوی مدنی جامعه و از «نجابت اجتماعی» مردم ایران که بار دیگر در روزهای سخت، در میدان حضور پیدا کردند.
او تحلیل خود را از پیش از آغاز جنگ شروع میکند: «پیش از حمله، ما جامعهشناسان بارها هشدار دادیم که شکاف در حال گسترش است. این فاصله، بهویژه در عملکردها و تصمیمات مشهود بود؛ از نارساییهای اجرائی گرفته تا بیتوجهی به مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم. بارها تأکید کردیم که دولت باید پناه مردم باشد، اما متأسفانه نهاد قدرت در بسیاری از موارد خلاف این مسیر عمل کرده است».
به باور شکربیگی، تجاوز نظامی اخیر رژیم صهیونیستی به خاک ایران -با حمایت قدرتهای جهانی و برخی دولتهای منطقه- آزمونی بود که مردم سربلند از آن بیرون آمدند. بااینحال، عملکرد ساختار رسمی نیازمند پاسخگویی جدی است: «درحالیکه برخی رسانههای خارجی، مردم را به اغتشاش دعوت میکردند، ایرانیان با تکیه بر حافظه تاریخی و اصالت مدنی خود، بهجای خیابان، به همافزایی و کمکرسانی روی آوردند».
نجابت جمعی
او این همگرایی را نه ناشی از همراهی با دولت، بلکه برخاسته از شعور و نجابت جمعی میداند: «همگرایی فرهنگی و اجتماعی مردم، بهرغم بیتوجهیها و آسیبهای گذشته، نشان داد که سرمایه اجتماعی ایران هنوز زنده است. اما این بار، مردم حق دارند بپرسند پاسخ دولت به این همراهی چیست؟ آیا نوبت بازگشت دولت به سمت مردم نرسیده است؟».
به گفته او، مهمترین متغیر در تقویت یا تضعیف اعتماد عمومی در بحرانها، رفتار واقعی دولت است، نه شعارها: «دولت باید از نمادسازیها، از شعائر و از نمایش عبور کند و وارد میدان واقعی شود. در سالهای اخیر، با عملکردهایی مثل گشت ارشاد یا تمرکز بر حجاب، عملا بستر برای نفوذ ابزارهای جاسوسی و حملههای سایبری و نظامی بیگانگان هموار شد. چه کسی پاسخگو است؟».
او با صراحت میگوید که ساختار باید به عقلانیت اجتماعی بازگردد: «در سالهای گذشته، بازوی مدنی جامعه را محدود کردند؛ نهادهایی که میتوانستند در بحرانها کمکرسان باشند. بسیاری از فعالان مدنی در زندان هستند و بسیاری از نهادهای مردمی تعطیل شدهاند. اما فراموش کردند که مدنیت، در ذات جامعه ایران است. از وقف در تاریخمان گرفته تا سیل و زلزله و همین جنگ ۱۲روزه، مردم همواره زودتر از نهادهای رسمی در میدان بودهاند».
او معتقد است سرمایه اجتماعی ملت ایران، بهرغم همه فشارها، هنوز زنده است و باید به رسمیت شناخته شود: «دولت اگر میخواهد بقا داشته باشد، باید این بار بهجای مصادرهکردن حضور مردم، آن را ارج بگذارد. باید بپذیرد که زبان قدرت، بدون مشارکت مدنی، ناکارآمد است». شکربیگی بر آینده تأکید ویژهای دارد: «مردم ایران با نجابت، با عقلانیت و با همگرایی از این تجاوز ۱۲روزه عبور کردند. این ملت شایسته دولتی است که پناهشان باشد، نه باری بر دوششان. حالا نوبت دولت است که به جامعه پاسخ دهد».
دولتِ مردم یا دولتِ بیمردم؟
در ادامه موضوع درباره رابطه دولت و مردم در شرایط بحرانی، حسین ایمانی جاجرمی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، نیز درباره اینکه چه ویژگیهایی باید در ساختار دولت وجود داشته باشد تا مردم آن را پناه و پشتیبان خود بدانند، میگوید: «این پرسش، مستقیما به سرشت و ماهیت دولت بازمیگردد. ما در عصری زندگی میکنیم که دولتها اگر بخواهند کارآمد باشند، باید در قالب دولت-ملتهای مدرن و مبتنی بر اراده عمومی عمل کنند. تجربه نظری و عملی در جهان نشان داده که کارآمدترین دولتها، آنهایی هستند که بر پایه رأی و نظر مردم شکل گرفتهاند؛ یا به عبارت دقیقتر، دولتهایی مردمسالار».
به گفته او، دولت زمانی میتواند در چشم مردم «پناه» تلقی شود که نماینده واقعی آنها باشد: «مردم باید بتوانند خواستهها، نیازها و راهحلهای خود را در گفتار، اسناد، برنامهها و تصمیمهای دولت ببینند. این یعنی دولت نهفقط با رأی مردم سر کار آمده باشد، بلکه تصمیماتش نیز ناظر بر منافع عمومی باشد؛ چیزی که در نظریههای سیاسی از آن با عنوان منافع ملی یاد میشود».
ایمانی جاجرمی تأکید میکند که هیچ دولتی نمیتواند -و نباید- ادعا کند که صددرصد مردم از آن پشتیبانی میکنند؛ چراکه چنین ادعایی معمولا نشانهای از انحراف از مسیر دموکراسی است: «در تاریخ معاصر، دولتهایی مدعی حمایت مطلق مردمی بودهاند، اما این ادعاها اغلب با نوعی تحمیل و تبلیغات همراه بود و در نهایت مشخص شد که آنها بیشتر از آنکه پناه مردم باشند، سایهای سنگین بر سر آنها بودند».
در نتیجه، به باور این جامعهشناس، اصل اساسی در ساختار هر دولت پناهساز، پاسخگویی، نمایندگی اکثریت و اولویتدادن به منافع جمعی بر منافع جناحی یا ایدئولوژیک است: «دولتی که بتواند به طور واقعی، نه نمایشی، در عملکرد خود بازتابدهنده اراده عمومی باشد، فقط در آن صورت میتواند در بحرانها پشتوانه روانی و اجتماعی مردم باشد».
کارآمدی؛ حلقه گمشده دولت در بحران
حسین ایمانی جاجرمی با تأکید بر لزوم تفکیک میان وضعیت عادی و بحرانی در اداره جامعه، معتقد است سنجش پناهبودن یا پناهنبودن دولت بیش از هر چیز در میدان بحران مشخص میشود: «ما میتوانیم دو وضعیت عمده برای زندگی اجتماعی در نظر بگیریم: یکی وضعیت نرمال یا عادی و دیگری وضعیت بحرانی؛ یعنی زمانی که با رویدادهای بزرگی مواجه میشویم که نیازمند تصمیمگیریهای فوری و دقیق است، نظیر جنگ، زلزله، سیل یا دیگر سوانح طبیعی و انسانی».
از نگاه او، یکی از شاخصهای اصلی برای ارزیابی دولت، نحوه عملکرد آن در این بزنگاههاست: «دولت باید در چنین زمانهایی کارآمدی خود را به نمایش بگذارد. بحران جایی نیست که بتوان بدون آمادگی، بدون پیشبینی و صرفا با شعارهای عمومی از آن عبور کرد. اقدامات دولتها در بحران باید سهمرحلهای باشد؛ پیشابحران، هنگام بحران و پسابحران. اگر هرکدام از این مراحل دچار خلأ باشد، مردم احساس ناامنی، رهاشدگی و بیپناهی خواهند کرد».
ایمانی جاجرمی با اشاره به تجربه اخیر حملات نظامی اسرائیل به ایران، میگوید: «در این چند روز، متأسفانه شاهد بودیم که نه در مرحله پیشابحران و نه در حین بحران، برنامهریزی مؤثری از سوی نهادهای متولی وجود نداشت. برای مثال، سامانههای هشدار تقریبا از کار افتاده یا ناکارآمد بودند، پناهگاهها فاقد برنامه عملیاتی مشخص بودند و حتی در اطلاعرسانیهای اولیه، سردرگمی و پراکندگی دیده میشد. اینها همه مسئولیت مستقیم نهادهایی همچون سازمان پدافند غیرعامل، سازمان مدیریت بحران کشور و شهرداری تهران است».
او هشدار میدهد که نبود آمادگی و ناکارآمدی دولت، پیامدهایی فراتر از خطرات فیزیکی دارد و مستقیما سرمایه اجتماعی را هدف میگیرد: «وقتی مردم احساس کنند در بزنگاهها به حال خود رها شدهاند، دچار حس استیصال میشوند. این حس، مخربترین اثر روانی یک بحران است. درحالیکه اگر از پیش، برنامهای برای مواجهه با بحران طراحی و شفافسازی شده بود، اگر اعتمادسازی لازم انجام شده بود، حتما تابآوری جامعه بالا میرفت».
او پیوند میان کارآمدی، اعتماد عمومی و مشروعیت سیاسی را حلقهای کلیدی در فهم وضعیت دولت در بحرانها میداند: «نمیتوان از دولت انتظار مشروعیت یا مقبولیت داشت اگر در هنگام بحران ناتوان و غایب باشد. دولت اگر میخواهد پناه مردم باشد، باید در سختترین لحظهها قابل اتکا باشد، نه اینکه خودش به بخشی از مشکل تبدیل شود».
وقتی دولت از مردم بیگانه میشود
این جامعهشناس به یکی از مهمترین موانع بر سر راه تبدیلشدن دولت به پناه مردم نیز اشاره میکند: قطبیشدن جامعه. او با صراحت هشدار میدهد که در جامعهای که اکثریت فقیر و ناتوان در برابر اقلیت ثروتمند و قدرتمند قرار گرفتهاند، امکان شکلگیری رابطه اعتماد و تکیه مردم بر دولت تقریبا از میان میرود: «هرقدر جامعه بیشتر دچار قطببندی شود -یعنی اقلیتی متنفذ، ثروتمند و برخوردار از منابع قدرت در برابر اکثریتی فقیر، ناتوان و به حاشیه راندهشده قرار گیرد- به همان میزان، احساس بیعدالتی، تبعیض و نابرابری در میان مردم افزایش مییابد. در چنین وضعیتی، دستگاههای رسمی نیز اغلب به طور طبیعی در اختیار همان اقلیت قرار میگیرند».
به گفته او، این فرایند یک احساس بیگانگی ساختاری میان مردم و دولت ایجاد میکند: «وقتی اکثریت جامعه خود را بیقدرت و بیصدا میبیند و دولت را متعلق به گروهی خاص و محدود میداند، دیگر انتظار یا اعتمادی نسبت به آن نخواهد داشت. در واقع دولت بهجای آنکه پناه مردم باشد، به نماد فاصله، تبعیض و نابرابری تبدیل میشود».
ایمانی جاجرمی تأکید میکند که در این شرایط، ساختار حکمرانی نمیتواند کارکرد حمایتی داشته باشد. او این نقطه را یکی از خطرناکترین لحظات برای پیوند دولت و ملت میداند؛ جایی که اعتماد عمومی فرومیپاشد و مفهوم دولت به عنوان «پناه» از معنا تهی میشود.
غیبت مدیریت محلی
حسین ایمانی جاجرمی در بخش پایانی گفتوگوی خود با «شرق» به جنبهای مهم و مغفول در نسبت دولت و مردم اشاره میکند: دولتهای محلی. او معتقد است اگرچه نظام شوراها از سال ۱۳۷۷ و در دوران اصلاحات شکل گرفت، اما تا امروز نتوانستهاند به نقش تعیینکننده خود در ساختار اداره محلی و بحران مدیریتی عمل کنند.
او توضیح میدهد: «شهرداریها، دهیاریها و نهادهای محلی، در تمام دنیا به عنوان خط مقدم مدیریت اجتماعی شناخته میشوند؛ چه در ارائه خدمات، چه در جلب مشارکت مردم و چه در مدیریت بحرانهایی مانند جنگ، زلزله یا پاندمی. اما در ایران، بهویژه در سالهای اخیر، به نظر میرسد که این نهادها کاملا از مسیر اصلی خود منحرف شدهاند».
ایمانی جاجرمی با انتقاد از غلبه نگاه درآمدمحور بر شهرداریها اضافه میکند: «واقعیت این است که شهرداریهای ما آنقدر درگیر ساختوساز، تراکمفروشی و پروژههای درآمدزا شدهاند که تقریبا کارکرد دفاع شهری و دفاع غیرعامل را کنار گذاشتهاند. درحالیکه در کشورهایی مثل چین یا روسیه، حتی وزارتخانهای برای دفاع غیرعامل دارند. ما نهتنها در سطح ملی، بلکه در سطح محلی هم آماده نیستیم».
ایمانی جاجرمی به نمونههای مردمی اشاره میکند که بهرغم این خلأ نهادی، خودجوش وارد میدان شدند: «خیلیها داوطلبانه خانههای خالی خود را در اختیار بیخانمانهای ناشی از حملات اخیر قرار دادند. بسیاری بدون سازماندهی رسمی، دست به کمکرسانی زدند. این مشارکت عظیم مردمی، اگر در چارچوب سازمانیافته و محلی تعریف شود، میتواند قدرت فوقالعادهای در بحرانها ایجاد کند».
او پیشنهاد میدهد که در کنار نهادهای رسمی، سازمانهای محلی غیرمتمرکز و اجتماعی برای مدیریت مشارکت مردم شکل بگیرد: «اینکه همه چیز را در قالب نهادهای دولتی ببریم، راهحل نیست. مسائل اجتماعی -از جمله مشارکت، امداد و همیاری- بیش از آنکه دولتی باشند، ماهیتی محلی و اجتماعی دارند. اگر این ظرفیت به رسمیت شناخته شود، میتوان از همین نهادهای محلی، اعتماد و انسجام اجتماعی را بازیابی کرد».
در پایان او تأکید میکند که بازسازی رابطه مردم و دولت از سطح شهر و محله آغاز میشود؛ جایی که بحرانها ملموسترند و مشارکت واقعیتر. اما لازمه آن، حضور مدیرانی است که منافع عمومی را درک کنند و اولویت تصمیمگیریهایشان، امنیت جمعی و آمادگی ساختاری باشد، نه درآمدزایی فوری یا نمایشیبودن اقدامات.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.