|

الگوی بازدارندگی و جنگ اراده‌ها در مذاکرات ایران و آمریکا

مذاکرات ایران و آمریکا در فضای مملو از عناصر «عدم قطعیت‌ها» و «پیشران‌ها» پیش می‌رود و توازن نسبی این عناصر موجب می‌شود بیم از شکست یا امید به توافق پس از هر دور از مذاکرات زنده شوند.

الگوی بازدارندگی و جنگ اراده‌ها
 در مذاکرات ایران و آمریکا
سید محمد حسینی سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در عربستان سعودی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

مذاکرات ایران و آمریکا در فضای مملو از عناصر «عدم قطعیت‌ها» و «پیشران‌ها» پیش می‌رود و توازن نسبی این عناصر موجب می‌شود بیم از شکست یا امید به توافق پس از هر دور از مذاکرات زنده شوند. اکنون پس از برگزاری پنج دور از مذاکرات و دیدبانی میدان منازعه می‌توان دو پیشران را قویا مطرح کرد: اول آنکه طرفین از جنگ امتناع دارند و دیپلماسی را به جنگ ترجیح می‌دهند، هیچ‌یک در شرایط کنونی آمادگی ورود به یک منازعه نظامی را ندارند، جنگِ محدود و کنترل‌شده با زمان معین را محتمل نمی‌دانند و از کنترل‌ناپذیری جنگ هراس جدی دارند.

دومین پیشران اینکه طرفین خواهان توافقی هستند که در دو قطب مخالف نسبت به برجام قرار دارد. ترامپ توافقی بهتر از برجام می‌خواهد تا آن را به کنگره آمریکا و طرفداران داخلی و خارجی‌اش بفروشد و با آن خروج از برجام در سال 2017 را توجیه کرده و بالمآل اعتبار دموکرات‌ها را در سیاست خارجی کاهش دهد. جمهوری اسلامی نیز توافقی می‌خواهد مشابه برجام اما با ضمانت اجرای بیشتری که با جابه‌جایی دولت‌ها در آمریکا دچار فروپاشی نشود. در این شرایط رسیدن به توافقی مرضی‌الطرفین بسیار سخت خواهد بود؟ حالا چگونه توافقی ممکن خواهد بود؟ پاسخ در مفهوم نظری «جنگ اراده‌هاست»  (War of Wills‌) اما جنگ اراده‌ها در چه فضایی شکل می‌گیرد و چه لوازمی دارد؟

در شرایط کنونی، دو الگوی نظری می‌توانند تعارض ایران و آمریکا را تبیین کنند. هر دو الگو، ذهنی و متوجه تصمیم‌گیران سیاست خارجی هستند. الگوی نخست الگوی «استیلا-‌استیصال» است که در فردای نبرد در جنگ شکل می‌گیرد. در این الگو یک طرف پیروز می‌شود و دیگری در میدان شکست خورده است. طرف پیروز با هدف تثبیت استیلا و پیروزی خود در میدان وارد مذاکره می‌شود و طرف شکست‌خورده با هدف حفظ پرستیژ و خروج از استیصال در میدان، وارد مذاکره می‌شود. نتیجه مذاکره در این الگو، بازی برد-باخت است. طرف پیروز بیشترین امتیاز را می‌گیرد و کمترین امتیاز می‌دهد و طرف شکست‌خورده بیشترین امتیاز را می‌دهد و کمترین امتیاز را دریافت می‌کند. آیا این الگو درباره ایران و آمریکا قابل تطبیق است؟ پاسخ اول خیر است، از آن رو که نبرد و جنگی عینی رخ نداده است تا طرف پیروز و شکست‌خورده مشخص شود.

پاسخ دوم بله است، چون آمریکا در فضای ذهنی و با جنگ روانی تلاش می‌کند با تهدید جنگ و دیگر ابزارها نظیر فعال‌سازی مکانیسم ماشه، تصویت قطع‌نامه در آژانس علیه ایران، بزرگ‌نمایی تهدید نظامی اسرائیل و افزایش تحریم‌ها و... ایران را در شرایط ذهنی استیصال قرار دهد. پایمردی ایران در مواضع اصولی خود مشخص می‌کند که آیا تهدید نظامی آمریکا بلوف است یا واقعی. الگوی استیلا-استیصال برای آمریکا بسیار مطلوب و برای ایران بسیار فاجعه‌آمیز خواهد بود. واقعی‌شدن این الگوی نظری، وابسته به جنگ اراده‌ها خواهد بود. چنانچه تهدیدهای نظامی آمریکا بلوف باشد و ایران این تهدیدها را واقعی فرض کند، این الگو در فرض عملی محقق می‌شود. نتیجه آن، پذیرش اراده آمریکا با کمترین دستاورد برای ایران در توافقی نامتوازن است که قطعا به ضرر ایران خواهد بود. اما چنانچه تهدیدهای آمریکا واقعی باشد، آنگاه جمهوری اسلامی باید تصمیم بگیرد که جنگ را «قابل تحمل» می‌داند یا پذیرش یک توافق نامتوازن را؟ در این وضعیت انتخاب بین بد و بدترین خواهد بود.

الگوی دوم قابل تطبیق به منازعه ایران و آمریکا، «الگوی بازدارندگی» است. طرفین در این الگو، برآورد اولیه‌ای از میزان خسارت‌ها در جنگ احتمالی را ترسیم و براساس آن از ورود به جنگ به‌شدت پرهیز می‌کنند. فضای مذاکرات ایران و آمریکا، اقتضائات حال و تجارب انباشت‌شده طرفین از گذشته نشان می‌دهد، این الگو بیش از الگوی استیلا-استیصال بر منازعه میان ایران و آمریکا حاکم است. آمریکا «توان نظامی» برای حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران را دارد، اما در شرایط کنونی «آمادگی ورود به جنگ» را ندارد؛ چرا؟ کنترل‌ناپذیری جنگ و تسری جنگ به خاورمیانه و شاید دیگر مناطق پس از پاسخ قطعی ایران به حمله اولیه آمریکا، مخالفت کشورهای عربی با جنگ، مخالفت روسیه با جنگ، آسیب‌پذیری اروپا و اسرائیل در جنگ، اولویت‌های تجاری ترامپ، امتناع ترامپ از جنگ در آغازین سال ورود به کاخ سفید، مخالفت افکار عمومی آمریکا با جنگ، میدان‌داری تجاری (حتی سیاسی) چین در تجارت بین‌الملل (و سیاست بین‌الملل) در صورت وقوع جنگ، پرونده‌ها‌ی باز و بلاتکلیفی مانند جنگ اوکراین، بحران غزه، جنگ تعرفه‌ها، (اخیرا) جنگ لفظی با ایلان ماسک و... که ترامپ در موضوعات مختلف برای خود باز کرده است، از مهم‌ترین دلایلی هستند که الگوی بازدارندگی را از منظر آمریکا تقویت می‌کند. از منظر ایران نیز کنترل‌ناپذیری جنگ پس از پاسخ ایران، آسیب‌پذیری ایران در جنگ‌ها از منظر تاریخی، تداوم قطعی تحریم‌ها پس از پایان جنگ و تعویق بازسازی، مخالفت افکار عمومی داخلی ایران با جنگ از مهم‌ترین دلایل تطبیق الگوی بازدارندگی هستند.

در الگوی بازدارندگی، تهدیدها بیشتر بلوف است تا تهدید واقعی. در این الگو، جنگ اراده‌ها بیش از الگوی استیلا-استیصال تعیین‌کننده نتیجه مذاکرات خواهد بود. در الگوی بازدارندگی چنانچه یک طرف بتواند:

١- توانایی جنگاوری خود را نمایش دهد،

٢- اراده خود برای ورود به جنگ احتمالی را به طرف مقابل ثابت کند،

٣- به طرف مقابل به صورت صریح این پیام را منتقل کند که توان و اراده استفاده از سلاح نظامی را دارد،

٤- عقلانیت خود را به طرف مقابل نشان دهد و خود را بازیگری عقلایی جلوه دهد،

٥- راه‌های بدیل از وقوع جنگ را ارائه کند،

آنگاه جنگ اراده‌ها را خواهد برد و علاوه بر ممانعت از جنگ، دستاوردهای بیشتری در مذاکرات حاصل خواهد کرد. پس چنانچه الگوی بازدارندگی متقابل را بر مذاکرات ایران و آمریکا قابل تطبیق بدانیم، باید منتظر توافق سیاسی باشیم. متوازن‌بودن یا نامتوازن‌بودن توافق، محصول جنگ اراده‌ها در میدان دیپلماسی است. اما چنانچه الگوی استیلا-استیصال در مذاکرات جنبه واقعی پیدا کند، آنگاه باید منتظر جنگ یا توافقی نامتوازن به ضرر ایران باشیم. در هر دو الگو، جنگ اراده‌ها تعیین‌کننده نتایج آن خواهد بود.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.