مردمشناسی و اقتصاد کار
کتاب «فلسفه کار»، نوشته ریموند گویس، تصویری کلی است از دنیای کاری که حالا دیگر حداقل برای ما، به سرعت در حال از بین رفتن است. نویسنده کتاب معتقد است بحث کلی درباره کار و بررسیاش از منظر کوشش، نیاز، اخلاق کاری، عینیت و... دیگر نمیتواند بازتابدهنده واقعیتهای جهانی باشد که در آن اقتصاد «بازار کار موقت» بخشی از شیوه زندگی شده است.


شرق: کتاب «فلسفه کار»، نوشته ریموند گویس، تصویری کلی است از دنیای کاری که حالا دیگر حداقل برای ما، به سرعت در حال از بین رفتن است. نویسنده کتاب معتقد است بحث کلی درباره کار و بررسیاش از منظر کوشش، نیاز، اخلاق کاری، عینیت و... دیگر نمیتواند بازتابدهنده واقعیتهای جهانی باشد که در آن اقتصاد «بازار کار موقت» بخشی از شیوه زندگی شده است. از طرف دیگر، تصور اینکه کمابیش همه افراد جامعه، جز برگزیدگانی انگشتشمار، باید وقتشان را به کار اختصاص دهند و کار نقشی حیاتی در ساختار زندگیشان دارد، هم کاملا منسوخ و کهنه شده است. نویسنده خود بازنشسته است و میگوید امروزه برخلاف دوران گذشته، نسبت نهچندان کوچکی از جمعیت را بازنشستگانی چون او تشکیل میدهند.
شاید این بازنشستگان زمانی کار میکردهاند اما حالا، حتی اگر به اشکال خردی از فعالیتهای درآمدزا بپردازند، جزء نیروی کار فعال نیستند. تصور آیندهای که در آن افراد بسیار بیشتری بتوانند انتظار داشته باشند که با وجود صندوقهای بازنشستگی، پسانداز یا حتی سرمایهگذاری و شکلهای گوناگون حمایتهای عمومی چیزی حدود 10 سال یا بیشتر از عمرشان را بدون الزام به کارکردن بگذرانند، تغییر اجتماعی بزرگی ایجاد میکند. این موضوع که صندوقهای بازنشستگی بسیاری از افراد تحت پوشش خود را به خوبی حمایت نمیکنند و اینکه حمایتهای عمومی همیشه در معرض تهدیدات ناشی از اقدامات دولتی قرار دارند، به جای خود درست و بسیار هم مهم است اما به نکتهای که نویسنده در کتاب طرح کرده ارتباطی ندارد. نویسنده میگوید نسلی که در دهه 1960 زندگی کردهاند میتوانستند برای لحظهای کوتاه و گذرا، جهانی بدون اجبار به کار و بدون اضطراب دائم برای اشتغالیابی را بیینند.
یکی از اهداف نویسنده برای نوشتن «فلسفه کار» تا حدی در تمایل او به درک بخشی از تاریخ زندگی خودش مربوط است. بخشی که با تاریخ زندگی بسیاری از ساکنان جوامع غربی مقارن است. او میپرسد آن کاری که زندگی همه ما قرار بود حول محورش بچرخد چه بود و واقعا چه نقشی در زندگیمان ایفا کرد؟ حالا اوضاع چه تغییری کرده است؟ آیا میتوانیم چشماندازی منطقی و مستدل از نقش کار در آینده داشته باشیم؟
او جستوجو برای رسیدن به پاسخ این سؤالها را پروژهای فلسفی میداند چون حداقل یکی از آرمانهای سنتی فلسفه، از سقراط تاکنون، خودشناسی بوده است؛ ازجمله شناخت جایگاه خودمان در جهان، در تاریخ، در زمان حاضر و البته در آیندههای محتمل. هرکس برای فهمیدن موقعیت خود و درک تجربهاش در جامعه باید جایگاهش را در میان شبکهای بههمپیوسته از واقعیتها بیابد؛ واقعیتهایی که طبیعتا به همراه امیدها، آرزوها، انتظارات، ارزشها و ترسهای ما چارچوب زندگی فردی و جمعیمان را شکل میدهند. نویسنده تأکید میکند که البته نباید آرزوها یا ترسها را با واقعیتها اشتباه بگیریم، اما به همان اندازه هم نباید فراموش کنیم که درک یک جامعه فقط در صورتی ممکن است که فهم آن جامعه از بهشت ایدئال را در نظر بگیریم و ببینیم در چشم آن جامعه جایگاه هولناکترین هراسها کدام جهنم است.
ریموند گویس با اشاره به وضعیت کنونی فلسفه میگوید وضع فعلی فلسفه متأخر بهگونهای است که اگر کسی بخواهد بررسی کافی و بسندهای درباره کار انجام دهد مجبور است به مسائل گستردهتری بپردازد: «قطعا تضمینی نیست که فلسفه -به شکل محدود و آکادمیکی که این روزها تعریف میشود- بتواند درکی بهتر از پدیده کار در اختیارمان بگذارد یا دریچهای خاص به سوی آن بگشاید. صادقانه بگویم فیلسوفان، دستکم این اواخر، توجه چندانی به موضوع کار نداشتهاند.
حدس میزنم دلیل این موضوع تا حدودی سیاسی باشد. ماندگارترین مجموعه تأملات نظری درباره کار و پدیدههای مرتبط با آن طی قرن نوزدهم و بیستم میلادی و توسط کسانی تبیین شدهاند که منطقا میتوان همه آنها را سوسیالیست در عامترین معنای این اصطلاح نامید؛ البته تعداد معدودی آنارشیست هم در میانشان بود. برای بسیاری، سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال 1989، درست یا غلط، نشانی بود از ابطال راه و رسم این گروه از متفکران؛ کسانی هم که منافع رسمی و تثبیتشده سیاسی، تجاری و اقتصادی در غرب داشتند، به دلایل آشکار، از چنین تحولی استقبال کردند. در چنان فضایی نوشتن درباره موضوع کار نیازمند انگیزه، استقلال فکری و تمرکزی بالا بود».
همانطور که اشاره شد یکی از پرسشهای مهم گویس این است که آیا کار، به آن معنایی که ما میشناسیم، دیگر دارد از بین میرود؟ اگر اینطور است، چرا چنین مسئلهای باید برایمان مهم باشد؟ او در بررسی موجز و درعینحال جامعش، با بهرهگیری از تحلیل نظری، تأملات تاریخی، روایتهای شخصی و شرح و تفسیر اجتماعی میکوشد به این پرسشها پاسخ دهد. او با مروری بر فهم ما از کار و خاستگاه آن در تولید صنعتی، به بررسی مشوقها و فشارهایی میپردازد که جوامع با استفاده از آنها انسانها را به کارکردن وامیدارند و نشان میدهد که وجدان کاری چه تأثیر پرقدرتی بر زندگی بسیاری از ما دارد. گویس همچنین به سراغ معضل دیرینه نارضایتی از کار میرود و از سوی دیگر به رشد ظاهرا برگشتناپذیر بیکاری در نتیجه ماشینیشدن میپردازد. در این مسیر میبینیم که چگونه مفهوم کار در طول تاریخ تغییر کرده است، رابطه ما با آن چه فرازوفرودهایی داشته و چطور در بخش عمده سیر حیات بشر، کار بخشی جداییناپذیر از زندگی و گاهی تمام معنای آن بوده است. ریموند گویس، استاد فلسفه دانشگاه کمبریج، فیلسوف سیاسی و محقق فلسفه اروپایی قرن 19 و 20، متولد 1946 در آمریکاست.
او در حال حاضر استاد ممتاز دانشکده فلسفه دانشگاه کمبریج است. گویس از چند جهت دارای شهرت است: شرح اولیه او از نقد ایدئولوژی در ایده یک نظریه انتقادی، همچنین مجموعهای از آثار اخیر وی که در ظهور رئالیسم سیاسی در دهه گذشته مؤثر بوده است، ازجمله فلسفه و سیاست واقعی و انواع مقالات مستقل در مورد موضوعاتی ازجمله زیباییشناسی، پدیدارشناسی، فرهنگ و فلسفه باستان. ریموند گویس در میان فیلسوفان معاصر حوزه اخلاق و سیاست، جستارنویسی است کمنظیر با زبانی پرشور، گیرا و روشن. او با استدلالهایی صریح و بجا اصل مطلب را نشانه میرود و با دعوت از ما برای بازنگری در مفاهیمی که بدیهی میپنداشتیم، نهتنها این یا آن فرض فلسفی، بلکه مسائل و اقدامات مهمتری را هم که با آنها درگیریم به چالش میکشد.