گفتوگو با محمد بقاییماکان به مناسبت انتشار کتاب «سعدی، چنان که هست»
دستگاه فکری سعدی
«سعدی، چنان که هست» عنوان کتاب تازهای است از محمد بقاییماکان که توسط انتشارات تهران منتشر شده است. بقاییماکان در چند کتاب اخیرش، که میتوان آنها را مجموعهای درباره شاعران کلاسیک فارسی قلمداد کرد، به سراغ مولوی، سعدی و خیام رفته و تلاش کرده از منظری امروزی و تازه به اهمیت و جایگاه آنها بپردازد. کتاب دیگری از این مجموعه به حافظ اختصاص دارد که درگیر گرفتن مجوز نشر است و هنوز به چاپ نرسیده است. به مناسبت انتشار کتاب «سعدی، چنان که هست» با محمد بقاییماکان درباره این اثر و وجوه تمایز سعدی و اهمیت شعر و نثر او صحبت کردهایم.


پیام حیدرقزوینی: «سعدی، چنان که هست» عنوان کتاب تازهای است از محمد بقاییماکان که توسط انتشارات تهران منتشر شده است. بقاییماکان در چند کتاب اخیرش، که میتوان آنها را مجموعهای درباره شاعران کلاسیک فارسی قلمداد کرد، به سراغ مولوی، سعدی و خیام رفته و تلاش کرده از منظری امروزی و تازه به اهمیت و جایگاه آنها بپردازد. کتاب دیگری از این مجموعه به حافظ اختصاص دارد که درگیر گرفتن مجوز نشر است و هنوز به چاپ نرسیده است. به مناسبت انتشار کتاب «سعدی، چنان که هست» با محمد بقاییماکان درباره این اثر و وجوه تمایز سعدی و اهمیت شعر و نثر او صحبت کردهایم.
سعدی نهفقط در تاریخ ادبیات ایران بلکه در فرهنگ ما جایگاهی یگانه دارد و یکی از نشانههای چنین جایگاهی رواج بسیاری از حکایتها و شعرهای او در میان عامه مردم بوده است. آثار او تا همین چند دهه پیش یکی از پایههای آموزش سنتی در مکتبخانههای ایرانی بود و تأثیر او در شعر و نثر معاصر فارسی هم آشکارا قابل مشاهده است. با این حال به نظر میرسد که در مقایسه با بسیاری دیگر از چهرههای ادبیات کلاسیک، به سعدی کمتر پرداخته شده است. مهمترین دلایل و ضرورتی که باعث شد شما به سراغ نوشتن کتابی درباره سعدی بروید، چه بود؟
البته من فقط سراغ سعدی نرفتهام، بلکه به تحقیق و بررسی آثار و افکار دیگر شاعران و چهرههای فرهنگی، از فردوسی گرفته تا شاملو، هم پرداختهام. در این تحقیقات سعی کردهام نگاه متفاوتی به چهرههای مذکور داشته باشم که پیشتر از آن منظر مورد توجه قرار نگرفتهاند. برای مثال در کتاب «شاملو و عالم معنا» او را شخصیتی یافتهام که به خلاف آنچه معروف افتاده به امور مابعدطبیعی توجه دارد. آنچه در این کتاب آمده -که اکنون چاپ دوم آن در دست انتشار است- حرفهایی است که دیگران به قلم نیاوردهاند. درخصوص دیگر شاعران نیز همین روش را دنبال کردهام. ازجمله چند کتاب اخیر که نامهای مشابه دارند مثل: «مولوی، چنان که هست»، «حافظ، چنان که هست»، «خیام، چنان که هست» و «سعدی، چنان که هست».
همانطور که از این عنوانها برمیآید، معلوم میشود که چهرههای مذکور تاکنون چنان که باید شناسانده نشدهاند و مؤلف سعی در شناساندن واقعی آنها دارد. برای مثال سعدی که اکنون مورد بحث ماست، بهواقع چنان که هست به خواننده شناسانده میشود. سعدی البته شخص بزرگی است و کسی نیز تاکنون در ملک ادب به شیرینی و فصاحت او سخن نگفته و چنین که پیداست سخن هم نخواهد گفت. خود او هم میدانست که گفت «سخن ملکیست، سعدی را مسلم». ولی شیخ اجل را تنها از این منظر نگریستن که غالبا هم نگریستهاند، یعنی نادیدهگرفتن دیگر ابعاد شخصیت و ذهنیت او که جای حرف بسیار دارد. برای شناخت هر چهره بزرگی باید به همه جوانب آن توجه کرد، ولی در خصوص سعدی بیشتر یا بهطور کلی بر سخنوری حیرتآورش تأکید شده. میدانید که او درواقع پایهریز نقد ادبی است و در مواردی بر آن تأکید دارد، ازجمله اینکه در باب هشتم «گلستان» میگوید: «متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد».
چنین الگویی را محققان ما کمتر رعایت کردهاند، حال آنکه در غرب چنین خبری نیست. راسل در آثارش ازجمله «تاریخ فلسفه» برخی دیدگاههای فیلسوفان معروف را مورد ایراد قرار میدهد. نقد ادبی در غرب سبب شده تا سیر اندیشه «صلاح پذیرد». چهرههایی مثل ولتر و روسو ثابت نمودند که به قول سعدی «هیچکس بی دامن تر نیست» یعنی که خوب مطلق فقط حقیقت مطلق است. خوبی هم امری اعتباری است. بسیاری از آنچه در متون کهن ازجمله در آثار سعدی خوب مینمایند، با اخلاقیات نوین سازگار نمیآیند. ذکر مواردی از این دست، سبب میشود تا خواننده با شخصیت واقعی چهرههای مشهور بیشتر آشنا شود. از اینروست که در کتابهای مذکور سعی شده هریک از این شخصیتها چنان که هستند معرفی شوند. اما اینکه گفتید از میان شاعران بزرگ کمتر به سعدی توجه شده، شاید به این سبب است که سخنش به آسانی فهم میشود و مانند حافظ آکنده از ایهام و تعقید و ظرایف معنایی چندپهلو نیست. این ویژگی سبب شده که بسیاری از گفتههای وی به صورت مثل سایر هرروزه بر زبان مردم جاری باشد.
مهمترین ویژگیهایی که باعث تمایز آثار سعدی از دیگر شاعران کلاسیک فارسی میشود، چیست؟
اگر بخواهیم در یک کلام بگوییم، احاطه بیچونوچرای او به زبان و ادب فارسی است، البته اگر فردوسی را مستثنا کنیم. سعدی به خلاف دیگر شاعران دارای دستگاه فکری است، یعنی در بسیاری از زمینههای زندگی بشری اظهارنظر کرده. به امور معنوی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی، سیاسی و امثال اینها پرداخته و سعی کرده الگویی اخلاقی در برابر مخاطب قرار دهد. چنین چیزی را در شاعران پیش از وی، از سنایی و عطار گرفته تا انوری و خاقانی، نمیبینیم. او غزل عاشقانه را که با سنایی آغاز میشود به اوج خود میرساند، چندان که پس از او کسی نتوانست از این حیث پیشی گیرد، بلکه منتقدان ادب فارسی غزلهای تغزلی بعد از وی، ازجمله غزلهای درخور تحسین هلالی جغتایی را «سعدیوار» میدانند.
شیخ شیراز گرچه به خلاف حافظ با مفهوم وطن میانه چندانی ندارد، ولی پس از فردوسی بزرگترین پاسدار زبان فارسی است و از پیرایندگان واژههای بیگانه مرسوم زمان خویش؛ چندان که میتوان گفت زبان فارسی کنونی همان زبانی است که سعدی به کار گرفت. او در تتبع و استقبال از شاعران پیش از خود نشان داد که زبان فارسی از توانایی و قدرت بسیار برخوردار است. فروغ فرخزاد در ملاقاتی با مسعود فرزاد در پاریس میگوید «من با خواندن سعدی فهمیدم که زبان فارسی تا چه پایه و مایهای شیرین و قدرتمند است». به جرئت میتوان گفت که اگر سعدی در زبان فارسی سر برنمیآورد، حقیقت این زبان مکتوم میماند.
سعدی از معدود شاعران شاخص کلاسیک است که از نظر نثرنویسی هم جایگاهی شاخص دارد. نثر او چه شاخصههایی دارد که تا این حد اهمیت پیدا کرده است؟
نثر شاعران معمولا به زیبایی شعرشان نیست، ولی سعدی در هر دو عرصه چهرهای شاخص است. او در مقدمه «گلستان» از توانایی و مهارت خود در سخنوری بهطور ضمنی اشاراتی دارد، ازجمله اینکه زبان خود را به ذوالفقار تشبیه میکند، «صیت سخنش که در بسیط زمین رفته» و حدیثش را همچون شکر میخورند. گفتهاند که او «گلستان» را در مدت سه ماه نوشته است. البته در «گلستان» حرف تازهای نیست که در «بوستان» نیامده باشد، ولی جذابیت این کتاب به سبب نثر زیبایی است که در آن به کار گرفته شده؛ نثری که معروف به نثر مسجع است که پیشتر بهجز مناجاتنامههای خواجه عبدالله سابقه نداشته.
چنین شیوهای که میتوان آن را با تسامح پایهریز شعر منثور دانست دارای کلمات همقافیه و آهنگین است که آرایههای ادبی نیز به کار گرفته میشود که مشخصا میتوان از انواع جناس نام برد. البته بعد از سعدی کسانی مانند جامی، مجدالدین خوافی، میرزا حبیب قاآنی و عبید زاکانی با خلق آثاری مانند «بهارستان»، «روضه خلد»، «پریشان» و «اخلاق الاشراف» قدم به عرصه نثر مسجع نهادند، ولی شمعی شدند در برابر آفتابی به اسم «گلستان». غرض اینکه سعدی ثابت نمود که در هر دو عرصه نظم و نثر تالی نداشته است.
نثر سعدی علاوه بر آهنگین بودن، روان، زودفهم و فصیح است. مفاهیم و معانی پیچیده و دور از ذهن را به زبانی ساده و همهفهم بیان میکند. این همان روشی است که به «سهل و ممتنع» معروف شده؛ یعنی درعینحال که موضوع مطرحشده آسان مینماید، ولی قابل تعمق و ژرفنگری است. کوتاهگفتن و پرمعنیگفتن از ویژگیهای سخن اوست. از آنجا که شوخطبع و بذلهگو است و طنز را به معنای درست کلمه در گفتههایش، حتی در برخی از غزلهایش، به کار میگیرد، بر جذابیت سخنش میافزاید. شعر و نثرش عاری از تکلف و تصنع است. برخی به اشتباه طنزهای سعدی را در «گلستان» با فکاهههایی که در رساله «دلگشا»ی عبید آمده مقایسه میکنند، حال آنکه طنزهای انتقادآمیز سعدی لبخندی همراه با تأسف بر لب مینشاند که پیداست قصد شیخ شیراز همانند ناصرخسرو خنداندن مخاطب نیست، بلکه اندیشیدن در کار عالم و آدم است.
بین ما و سعدی قرنها فاصله وجود دارد اما میتوان رد تأثیر او را در آثار برخی از نویسندگان و شاعران معاصرمان پی گرفت و حضورش را حس کرد. به نظر شما، سعدی بهرغم فاصله زمانی موجود، چقدر میتواند معاصر با ما قلمداد شود و چه وجوهی از سعدی میتواند در شعر و داستان امروز به کار آید؟
بگذارید خیالتان را در یک جمله راحت کنم و آن اینکه در زمینه شعر و ادبیات، که به حوزه عواطف انسانی و عوالم و احساسات بشری مربوط میشوند، هیچ پدیده تازهای روی نداده و طبیعتا نباید هم روی بدهد، زیرا انسان کنونی به لحاظ تمایلات باطنی همان انسان قرنهای گذشته است، عشق همان عشق است، خصومت همان خصومت است، جنگ در معنای اصلی همان جنگ است، نفرت همان نفرت است. از اینروست که باید گفت تفاوتی میان احساس یا احساسات ابوحفص سغدی و نیما یوشیج نیست، آنچه تغییر یافته نحوه بیان است. اگر ابوحفص گفته: «آهوی کوهی در دشت چگونه بودا/ او ندارد یار بییار چگونه بودا»، هیچ تفاوتی با این شعر معروف نیما ندارد که از تنهایی خود و دورافتادن از یار مینالد: «تو را من چشم در راهم/ شباهنگام/ که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی/ وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم». آنچه تغییر یافته فقط طرز دیگر گفتن است. شعر تمام کسانی که شعرشان را نو میخوانند جز این نیست، نو نیست، بلکه جدید است، یعنی امروزی است.
حکایت سعدی و شاعران پس از وی چنین است. بهخصوص اینکه زبانآوری و سخندانی حیرتآورش مورد نیاز همه شاعران بعد از وی بوده. حتی آنان که با شعر و شاعری و جریان فکری سعدی به لحاظ پرداختن به خط و خال و قضایایی از این دست میانهای نداشتند، ولی سخنوری او را ستودهاند که به عنوان نمونه میتوان از علامه اقبال و احمد کسروی نام برد. غرض اینکه بسیاری از نصایح و آموزههای سعدی که آن را حکمت عملی دانستهاند تا زمانی که در عمل مفید واقع شود، درخور توجه است. او بهواقع چهرهای است با اندیشههایی که میتواند در هر عصری معتبر باشد. انسان اگر به عشق زنده است، معلمی در این طریق بهتر از سعدی نخواهد یافت.
به نظرتان غزل حافظ چقدر تحت تأثیر سعدی بوده است؟
همانطور که میدانید حافظ ترکیبی است از شاعران و اندیشمندان و نویسندگان پیش از خود که بهطور مشخص میتوان از تأثیرپذیری وی از فردوسی، خاقانی، سعدی، سلمان و خواجو نام برد. او تضمینهایی از سعدی دارد که تعدادشان قابل توجه است که شامل برخی ترکیبات و مصرعها است، ولی توجه او به خاقانی و خواجو بیش از دیگران بوده. در این خصوص فصلی از کتاب «سعدی، چنان که هست» به این موضوع اختصاص یافته با این تفاوت که امتیاز سخن حافظ یا سعدی بر اساس ذوق و تشخیص مؤلف بیان شده.
نوع مواجهه سعدی با مسئله قدرت یکی دیگر از نکات قابل توجه درباره اوست. آیا میتوان گفت سعدی در مدحکردن خویشتندارتر از دیگر شاعران کلاسیک بوده است؟
مدیحهسرایی در شعر فارسی که در قالب قصیده شکل گرفته و حافظ آن را با ظرافت به حوزه غزل کشانده، موضوعی است که نباید نگاهی امروزی به آن داشت. اکثر شاعران بزرگ به نوعی مدیحهسرا بودهاند که این مدایح گاهی سیاسی و گاهی مذهبی بوده، شاعران که به دربارها راه مییافتند به ناچار در دایره وظیفهبگیران پادشاه جای میگرفتند که چون از هنر سخنوری بهره داشتند، از ایشان خواسته میشد که ستایشگر شرایط حاکم باشند. این ستایشها در قالب قصیده یعنی اشعار بلند که گاه بیش از صد بیت بود سروده میشد که اکنون از ذخایر گنجینه ادب فارسی محسوب میشود، ازجمله قصاید فرخیسیستانی در دربار امیر مظفرالدین چغانی و سپس در دربار سلطان محمود و همینطور قصاید منوچهری برای سلطان مسعود و قصاید سنایی برای ممدوحان متعدد از افراد دانی گرفته تا عالی، یا قصاید دینی ناصرخسرو.
از میان قصیدهسرایان معروف از عنصری هم باید نام برد که ملکالشعرای دربار محمود بوده که به قول دولتشاه سمرقندی «پیشوای چهارصد شاعر متعین» سلطان محمود بود و چندان مرفه که معروف است وسایل آشپزخانهاش از طلا بوده. بههرحال پاداشهایی که شاعران با سرودن قصاید مدحی دریافت میکردند، انگیزه و محرکی میشده برای سرودن قصایدی که میتوان از آنها موضوعات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و حتی فلسفی استخراج کرد. ولی مدایح سعدی بیشتر پندآمیز و حکمتآموز است. او هرکجا که به مدح صاحبان قدرت پرداخته راه و رسم درست کشورداری و رعیتپروری را از یاد نبرده. البته چنان که ذکر شد نباید فراموش کرد که بشر جایزالخطاست و کسی را نمیتوان خوب مطلق دانست، سعدی هم از این قاعده مستثنا نیست. او از برخی حکام خونآشام مغول ستایش کرده، همچنین برای مستعصم آخرین خلیفه بنیعباس که مردی سفاک، زنباره، خصم ایران و ایرانی بوده است مرثیهای میسراید و دجله را از فرط اندوه «خونآب» میبیند.
کتابهایی که با عنوان «... چنان که هست» نام بردید، همه منتشر شدهاند؟
از این میان فقط کتاب «حافظ، چنان که هست» پس از گذشت دو سال همچنان در انتظار مجوز چاپ است.
دلیلش چیست؟
به این علت که میگویند 16 صفحه از این کتاب که دارای ابیاتی مربوط به شادخواری حافظ است باید حذف شود. در این صورت باید نام کتاب بشود: حافظ چنان که نیست!