• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    نگاهی به کتاب «جست‌وجوی رهایی در قله‌ها: مدخلی بر جامعه‌شناسی کوه‌نوردی ایران»

    کوه‌نوردی؛ ورزشی بی‌تماشاچی یا کنشی اجتماعی سیاسی؟

    «کوه‌نورد گام در راهی می‌نهد که مقصد آن بالندگی و رهایی است»؛ کتاب «جست‌وجوی رهایی در قله‌ها» (مدخلی بر جامعه‌شناسی کوه‌نوردی ایران) نوشته‌ علیرضا اسکندریون و گلشید کریمیان که به‌تازگی توسط انتشارات نگاه منتشر شده است، با این جمله به پایان می‌رسد. اما به‌واقع کوه‌نوردی یا اگر بهتر و دقیق‌تر بگوییم کوه‌پیمایی، جدال انسان با سنگ و صخره و ارتفاع، دارای چه ویژگی‌هایی است که می‌تواند رهایی و بالندگی را در پی داشته باشد؟

    کوه‌نوردی؛ ورزشی بی‌تماشاچی یا کنشی اجتماعی سیاسی؟

    خسرو صادقی‌بروجنی

     

    «کوه‌نورد گام در راهی می‌نهد که مقصد آن بالندگی و رهایی است»؛ کتاب «جست‌وجوی رهایی در قله‌ها» (مدخلی بر جامعه‌شناسی کوه‌نوردی ایران) نوشته‌ علیرضا اسکندریون و گلشید کریمیان که به‌تازگی توسط انتشارات نگاه منتشر شده است، با این جمله به پایان می‌رسد. اما به‌واقع کوه‌نوردی یا اگر بهتر و دقیق‌تر بگوییم کوه‌پیمایی، جدال انسان با سنگ و صخره و ارتفاع، دارای چه ویژگی‌هایی است که می‌تواند رهایی و بالندگی را در پی داشته باشد؟ آیا کوه‌پیمایی مثل کوه‌نوری یا ورزش‌های دیگر یک رقابت ورزشی برای رسیدن به هدف و کسب قهرمانی و مدال و افتخار است یا کنشی اجتماعی است که در جریان آن ارزش‌های انسانی دیگری مبنی بر رفاقت و همدلی و مشارکت شکل می‌گیرد؟ کوه‌پیمایی چه نقشی در میان کنشگران اجتماعی و سیاسی و مبارزات چند دهه‌ اخیر ایران داشته و چه نوع ارزش‌هایی را تکوین و تقویت کرده است و طی سال‌های اخیر این ارزش‌ها چه تغییراتی را از سر گذرانده‌اند؟ گروه‌های سیاسی پیش از انقلاب از این کنش اجتماعی برای خلق فضایی جدید در جهت اهداف سیاسی خود چگونه بهره برده‌اند و انسان‌های تربیت‌یافته در این مرام و مسلک دارای چه ویژگی‌های شخصیتی هستند؟ اینها پرسش‌هایی است که کتاب حاضر تلاش دارد از جریان بررسی جامعه‌شناسانه خاطرات و روایت کنشگران سیاسی قدیمی و فعالان گروه‌های سیاسی چپ به آنها پاسخ دهد. نویسندگان کتاب در فصل اول نقبی به گذشته می‌زنند و با بیان جایگاه کوه در ساخت معابد و قلعه و دژهای مستحکم و همچنین متون کهن و ضرب‌‎المثل‌های فارسی و تاریخچه‌ کوه‌نوردی در ایران روایتی کوتاه از نخستین گروه‌های کوه‌نوردی و اولین فاتحان قلل در ایران را شرح می‌دهند.

     نظریه برای تحلیل واقعیت

    فصل دوم کتاب با اتکا بر نظریات جامعه‌شناسی کارکردگرایی امیل دورکیم، ساختارگرایی تالکوت پارسونز و فردیناند دوسوسور و لوی اشتراوس، نظریه‌ کنش متقابل نمادی (تعامل‌گرایی) هربرت بلومر و اروینگ گافمن و نظریه‌ فمینیسم نظرگاه هر‌ یک از آنان در مورد ورزش و به‌ویژه کوه‌نوردی را بیان می‌کند و در ادامه در فصل سوم نظریه‌ بیگانگی مارکس را به‌عنوان چارچوب نظری خود برمی‌گزیند و مدعی است کوه‌پیمانی به‌مثابه یک کنش اجتماعی معنابخش به زندگی فعالان سیاسی و اجتماعی ایران با کوه‌نوردی به شکل یک ورزش قهرمانی متفاوت است و در خلال آن ارزش‌های اجتماعی شکل می‌گیرد که در نهایت نفی بیگانگی انسان از انسان و انسان از طبیعت را نتیجه می‌دهد.

    نویسندگان در این بخش با ارجاعات متعدد به آثار مارکس و دیگر مارکسیست‌های متأخر مانند ایستوان مزاروش و یوجین کامنکا تلاش دارند ضمن تعریف و تشریح دقیق مفهوم بیگانگی در ابعاد مختلف آن یعنی بیگانگی انسان با فرایند تولید، با خود، با دیگری و با طبیعت نشان دهند این مفهوم یکی از ریشه‌های ناخرسندی انسان از زندگی خود است که موجب دلزدگی، افسردگی، انزوا، تنهایی و بسیاری از آلام روانی و اجتماعی دیگر می‌شود.

    همبستگی به معنای همدلی و پیوند با دیگر انسان‌های هم‌هدف و هم‌آرمان برای نفی بیگانگی و تلاش برای ساختن جهانی معنادار در کنار آنها از‌جمله راهکارهای بشر برای برون‌رفت از وضعیت تباه و تیره و تاری است که نظام طبقاتی در شکل نظام سرمایه‌داری برای انسان رقم زده است و آنچه در کوه‌پیمایی رفیقانه رخ می‌دهد‌ با تمام جزئیات آن از‌جمله روش‌های مقابله با این بیگانگی است که وحدت و یگانگی انسان‌ها و همبستگی با طبیعت را در پی دارد.

    از خلق فضای اجتماعی تا تغییر سیاسی

    نویسندگان کتاب در فصل چهارم که مفصل‌ترین و اصلی‌ترین بخش کتاب است، با تحلیل جامعه‌شناختی خاطرات پیشکسوتان گروه‌های کوه‌نوردی که کنشگران اجتماعی و سیاسی دوران خود نیز هستند، کوشش دارند نشان دهند کوه‌نوردی مدنظر آنان نه‌فقط با ورزش قهرمانی که در پی مدال و رتبه و رقابت است فرق دارد بلکه سبک زندگی و کنش اجتماعی است که با تقدم رفاقت و جمع‌گرایی و مشارکت بر رقابت و فردگرایی، ارزش‌های نوین انسانی را خلق می‌کند؛ ارزش‌هایی که در برهه‌هایی از زمان با اهداف و آمال گروه‌های سیاسی چپ همسو و هم‌جهت شد و از این‌روست که کوه‌نوردی همواره جایگاه ویژه‌ای در میان این گروه‌ها داشته است.

    پیش از انقلاب کوه‌نوردی به‌مثابه ورزشی ارزان‌قیمت در مقایسه با دیگر ورزش‌ها و کوه به‌عنوان مکانی دور از دسترس کنترل دستگاه امنیتی و ساواک محملی شد که کارکرد آن چیزی فراتر از سرگرمی و طبیعت‌گردی به شمار می‌رفت. برخلاف دوران کنونی که با ظهور رشته‌های دوچرخه کوهستان، دویِ کوهستان و سنگ‌نوردی، کوه عرصه تاخت‌و‌تاز، رقابت و نمایش برندهای ورزشی و تجهیزات لوکس و گران‌قیمت شده است، در آن دوره «کوه عرصه‌ مبارزه و ملاحظه بود» و جایی برای خودسازی انقلابی و تقویت همکاری و تعاون.

    فصل چهارم داستان مردان و زنانی است که در همکاری داوطلبانه و برابر با یکدیگر، دست در دست هم با کمترین امکانات «اتاق کوه» را در دانشگاه‌ها سامان دادند و وسایل کوه‌نوردی را به صورت جمعی تولید و خریداری کردند تا به‌طور عمومی از آنها استفاده کنند؛ نسلی که کوه‌نوردی برایش نوعی کنش اجتماعی بود در جهت خلق فضای جدیدی که نیل به رهایی و بالندگی را هموار می‌کرد.

    کریم انتظاری از‌جمله کسانی است که در خلق این فضای جدید نقش داشته است و در مصاحبه با نویسندگان کتاب هدف همه‌ گروه‌های سیاسی از کوه‌نوردی را این‌گونه موشکافانه و مدون شرح می‌دهد: «متشکل‌کردن همه‌ هواداران در قالب آن، جذب نیروی بیشتر به سازمان متبوع خویش، تشکیل یک مجموعه متشکل سازمانی برای مبارزه با رژیم، ایجاد روحیه و شور انقلابی در هواداران، سازماندهی و شناخت هواداران با زندگی در دل کوه و جنگل برای ایجاد و بازتولید مقاومت در آنان، ایجاد و تقویت روحیه‌ جمعی و تعاون و کمک به همنوع در شرایط سخت مثل جیره‌بندی غذا و آب در کوه و جنگل، ایجاد اتحاد و همدلی و گذشتن از خود برای نجات رفیق همراه، تبعیت از لیدر و راهنمای کوه که عموما رهبر تئوریک و تشکیلاتی گروه بود برای ایجاد سانترالیسم دموکراتیک، برگزاری برنامه مدون سیاسی و کلاس‌های تئوریک جمعی دور از انظار نیروهای امنیتی، برگزاری برنامه‌های تشکیلاتی و درس‌های آموزشی تشکیلات‌پذیری، جلسات ضرب‌الاجلی سازمان‌ها در ارتباط با مسائل بسیار ویژه و درون‌گروهی در رده‌های بالای سازمان و کنکاش و نقد. همه این اتفاق‌ها در کوه می‌افتاد و با خواندن سرود و اشعار انقلابی برای بالابردن روحیه مبارزاتی زیبا و دلپذیر می‌شد».

     انجام این امور در کوه است که موجب می‌شود فرد با تک‌روی ماجراجویانه و خودخواهی بیگانه شود و همچنان که با این صفات بیگانه است دسته دیگری از صفات انسانی را در خود ارتقا می‌دهد که خلق جهانی غیربیگانه و هماهنگ را نوید می‌دهد؛ انسان نوینی که منضبط، صبور و اهل همکاری و مشارکت است و هویت انسانی خود را در همبستگی با دیگران می‌یابد همچنان که دیگران نیز در همبستگی با او تعریف می‌شوند. اما راهی که این افراد قدم در آن گذاشته بودند همچون مسیر قله هموار و بی‌سنگلاخ نبود. دستگاه امنیتی تشخیص داد که هر جا زنان و مردانی دوشادوش هم قصد فتح قله‌ای را دارند، در بین آنان بحث و نقد و نظری در مورد شرایط بیگانه‌کننده و فرساینده‌ اجتماعی و بررسی تضادهای سیاسی کشور هم جاری و ساری است. پس شاخک‌های رابطان و ضابطان و بازجویان حساس شد. نفوذی‌ها دست به کار شدند و هر جا که هم‌نوردانی سرودخوان را دیدند تلاش کردند آنها را به زیر بکشند و بازجویی و زندان و سرکوب، پاداش رژیم برای صعود همگانی بود. متن کتاب حاوی خرده‌روایت‌های ریز و درشت و شیرین و درس‌آموزی از این تلاش‌های جمعی، سرکوب‌ها، امیدها و شکست‌هاست؛ «رگ‌های ابدی سرنوشت که از میان ریگ‌ها و الماس‌ها می‌گذرند».

    در پایان این فصل نویسندگان با برخی از کوه‌پیمایان در دوران حاضر مصاحبه کرده‌اند تا نشان دهند فضای کنونی که نسل جدید در آن زندگی می‌کند با آنچه پیش‌تر شرح داده شد دارای چه تفاوت‌های ماهوی است و چرا کنش کوه‌پیمایی مانند گذشته کمتر خالق فضای اجتماعی جدیدی برای تغییرات سیاسی است. اگر تا دیروز یک نفر تمام خریدهای صبحانه و ناهار را انجام می‌داد و همه‌ اعضای گروه بر سر سفره‌های جمعی و مشترک می‌نشستند، امروز «هرکس برای خودش و نهایتا دو یا سه نفری از دوستانش، غذا می‌آورد. کوه‌نوردان سر سفره‌های جدا می‌نشینند و غذا می‌خورند، فقط گاه یک تعارف مختصری به هم می‌کنند». یا برخلاف گذشته که با هم دوست می‌شدند و دوست می‌ماندند، این روزها «معمولا اول برنامه، در ماشین با هم آشنا می‌شوند و بعد که برنامه تمام می‌شود می‌گویند خداحافظ».

    نقادی به‌جای نقالی

    کوه‌نوردی دسته‌جمعی فعالان سیاسی قدیمی به‌ویژه کنشگران چپ از‌جمله فعالیت‌های قابل تحلیل و بررسی است که تاکنون در اثر مدونی زوایا، زمینه‌های شکل‌گیری و آثار اجتماعی آن تحلیل نشده بود. علیرضا اسکندریون و گلشید کریمیان مانند کتاب پیشین خود («کمون زندان»، نشر گل‌آذین، ۱۳۹۷)، این‌ بار نیز با نگارش کتاب «جست‌وجوی رهایی در قله‌ها» نشان دادند نگاهشان به خاطرات مبارزان سیاسی از منظری منفعلانه و نقالانه نیست، بلکه با بهره‌گیری از کاربست درست و به‌جای نظریات جامعه‌شناسی تلاش دارند به تحلیل و نقد علمی و موشکافانه‌ این بخش از تاریخ معاصر ایران بپردازند.

    کتاب در عین ‌حال که روایت تشکیلات، سازماندهی، دقت، برنامه‌ریزی، وقت‌شناسی، مشارکت، تعاون و خودانگیختگی جمعی از مبارزان سیاسی است، هم‌زمان این پرسش اساسی را پیش‌روی ما قرار می‌دهد که مکان و روابط اجتماعی جاری در آن تا چه حد می‌تواند بر شخصیت و هویت کنشگران و عاملان اجتماعی‌اش تأثیرگذار باشد. همچنان که با جایگزینی کافه به‌جای کوه، دسته‌ دیگری از مناسبات اجتماعی میان روشنفکران ادبی و مبارزان سیاسی صورت‌بندی شد و مقایسه‌ این دو سبک و منش زندگی براساس مکان خود می‌تواند موضوع پژوهش مستقلی شود.

    «جست‌وجوی رهایی در قله‌ها» (مدخلی بر جامعه‌شناسی کوه‌نوردی ایران) توانسته به آنچه ادعایش را دارد تا سطح قابل توجهی برسد و در مجموع به اثری سازنده و مفید در مطالعات تاریخی و سیاسی ایران معاصر تبدیل شود اما به‌رغم موارد مثبت و بدیع کتاب که از آن اثری درخور توجه و بررسی می‌سازد، متن کتاب می‌توانست در برخی پاراگراف‌ها و جملات از روانی بیشتری برخوردار باشد که انتظار می‌رود در چاپ‌های بعدی و با ویرایش مجدد اصلاح شود. همچنین در صفحه‌ ۲۵۳ کتاب آمده است: «هر لحظه با این رمان همزادپنداری می‌کردم» که منظور نویسندگان احتمالا اصطلاح روان‌کاوانه «همذات‌پنداری» (Identification) به معنای تأثیرپذیری یکسان و مشابه از اثر، واقعه یا رخدادی بخصوص و همدلی با آن است که به اشتباه «همزادپنداری» ذکر شده است که به معنای قرارگرفتن در شرایط محیطی یکسان با شخصی دیگر است. به عبارتی آنچه با آن می‌توان همزادپنداری کرد شخصیت رمان است و نه خود رمان. از سوی دیگر با توجه به اینکه متن کتاب حاوی مصاحبه‌ نویسندگان با چهره‌های مختلفی از کنشگران سیاسی و اجتماعی قدیمی و پیشکسوتان کوه‌پیمایی دسته‌جمعی و همچنین اشاره به پناهگاه‌ها و سازه‌های کوهستانی است که توسط این جمع‌ها ساخته شده است، بهتر بود در پایان کتاب تصاویری از این افراد و مکان‌ها منتشر می‌شد تا مخاطب بهتر بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. مطلب را با شعری به پایان می‌برم که وقتی بچه بودم در یک کتاب شعر نو قدیمی در کتابخانه‌ پدرم خواندم. شعر «تکاپو» از عباس سرمدی که هنوز به خاطرم مانده و همواره در هر صعود بر لبانم جاری است:

    زندگی کوهی‌ست

    قله‌یِ این کوه را تسخیر نتوان کرد

    ما همه آن کوه‌پیمایانِ مشتاقیم

    لیکن ‌ای افسوس!

    راه ناهموار را تدبیر نتوان کرد!

    راه پر‌پیچ‌وخم این کوه را کمتر کسی داند

    ای بسا رهرو که در این پیچ و خم‌ها گم شد، از ره ماند

    خیرگی را بین که ما را در چه راهی پیش می‌راند!

    در دل این کوه جا دارد هزاران چشمه‌یِ سرشار

    لیک ما از تشنه‌کامی جان به لب داریم

    بی‌خبر از چشمه‌ها پا در رهی دشوار و ناهموار!

    لیک در این پیچ و خم‌ها

    بی‌تکاپو هم نتوان زیست.