|

جنگی که ۱۲ میلیون نفر را آواره و ۱۵۰ هزار نفر را به کام مرگ کشاند‌

سودان؛ سرزمین جنگ و فراموشی

بندر سودان، شهری که سال‌هاست نامش با جنگ و خون‌ریزی گره خورده است. اینجا سرزمینی است که همیشه بوی باروت می‌دهد؛ از جنگ‌های خونین شمال و جنوب که سرانجام به جدایی و استقلال سودان جنوبی در سال ۲۰۱۱ منجر شد، تا نبرد مرگبار دارفور که با سقوط عمر البشیر، دیکتاتور تحت تعقیب بین‌المللی، سرانجامی تلخ یافت.

سودان؛ سرزمین جنگ و فراموشی

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: بندر سودان، شهری که سال‌هاست نامش با جنگ و خون‌ریزی گره خورده است. اینجا سرزمینی است که همیشه بوی باروت می‌دهد؛ از جنگ‌های خونین شمال و جنوب که سرانجام به جدایی و استقلال سودان جنوبی در سال ۲۰۱۱ منجر شد، تا نبرد مرگبار دارفور که با سقوط عمر البشیر، دیکتاتور تحت تعقیب بین‌المللی، سرانجامی تلخ یافت.

پس از سقوط البشیر در پی خیزش مردمی سال ۲۰۱۹، سودان برای لحظه‌ای کوتاه امید به دموکراسی را تجربه کرد، اما ارتش بار دیگر قدرت را قبضه کرد. آوریل سال ۲۰۲۳، نقطه عطفی شکل گرفت؛ زمانی که ژنرال عبدالفتاح البرهان و معاونش محمد حمدان دقلو‌ که روزگاری همراه هم بودند، رو‌در‌روی هم ایستادند و آتش جنگ تازه‌ای را شعله‌ور کردند. این جنگ، از نظر وسعت و خشونت، بی‌سابقه بوده و شاید از همین‌رو است که در سکوتی بی‌سابقه نیز فرو رفته است.

آماری که جهان را تکان نداد

«می‌دانی این جنگ ۱۲ میلیون نفر را بی‌خانمان و ۱۵۰ هزار نفر را به کام مرگ کشانده؟ این ارقام حیرت‌انگیز برای جمعیتی ۵۰ میلیونی، حکایت از فاجعه‌ای دارد که جهان عملا از آن چشم پوشیده است».

این را سلیمان می‌گوید؛ دیپلمات پیشین سودانی که با شروع جنگ، لباس نظامی‌ بر تن کرد و اکنون همراه هنری برنارد لوی، نویسنده و چهره رسانه‌ای فرانسوی، در این سفر است. لوی راوی این گزارش است و وال‌استریت ژورنال آن را منتشر کرده‌. در فرودگاه بین‌المللی سودان، جایی که ارتباطش با جهان بیرون تنها محدود به چند پرواز پراکنده به استانبول، قاهره و آدیس‌آبابا شده، همه‌ چیز رنگ انزوا و بی‌سرانجامی گرفته است.

در این گرمای طاقت‌فرسا، مردان با جلابه‌های سفید تمیز قدم می‌زنند، پسرکان لاغر با لباس‌های پاره در پی لقمه‌نانی سرگردان‌ هستند و گربه‌هایی، گاه از لابه‌لای چمدان‌ها، ظاهر می‌شوند که در باور محلی، گویی ارواح سرگردان‌اند. حتی حالا هم‌ هر آنچه اینجا هنوز کار می‌کند، معجزه‌ای به نظر می‌رسد؛ به‌ویژه با توجه به ویرانی‌های گسترده ناشی از حملات پهپادی اخیر نیروهای دقلو، شورشی شترچران سابق که امروز فرماندهی سرسخت و بی‌رحم شده است. آثار ترکش و سوختگی بر دیوارها و گودال‌های سیاه میان مخازن سوخت، یادآور شب‌هایی است که آتش تا 10 روز بی‌وقفه زبانه می‌کشید. سلیمان با همان خونسردی تکرار می‌کند: «150 هزار کشته». در ذهنم مرور می‌کنم: این آمار سه برابر قربانیان غزه است، اما نه در دانشگاه‌های آمریکا خبری از اعتراض است و نه «گرتا تونبرگ» و دوستانش اهمیتی به این بحران می‌دهند. در محافل جهانی، گویی کسی قرار نیست 

صدای سودان را بشنود.

دیدار با رئیس‌جمهور در سایه جنگ

با غروب آفتاب، رئیس‌جمهور البرهان در خانه‌ای ساده و خاموش، به دلیل ترس از حملات پهپادی، مرا می‌پذیرد. مردی بلندبالا و یونیفرم‌پوش با چهره‌ای مصمم. از روابطش با امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، می‌گوید؛ از دشواری مبارزه با دشمنی که هر جنایتی علیه غیرنظامیان را مرتکب می‌شود و از نقش عجیب امارات متحده عربی که زمانی دوست بود و حالا‌ از طریق چاد، سلاح به دست شورشیان می‌رساند. وقتی شایعه همکاری‌اش با ایران را مطرح می‌کنم، با صراحت می‌گوید: «ایران فقط یک سفارت باز کرده، نه سلاحی ارسال کرده و نه کارشناس نظامی آورده؛ همه‌اش شایعه دشمن است».

از توافق ابراهیم و چشم‌انداز همکاری امنیتی با اسرائیل حرف می‌زند؛ تنها چیزی که این روند را متوقف کرده، ادامه جنگ داخلی است. می‌گوید: «آماده‌ام برای مبارزه با تروریسم، همکاری کاملی با اسرائیل داشته باشم؛ تهدیدی که فراتر از سودان، کل منطقه را هدف گرفته است».

وقتی از تأخیر در انتقال به دموکراسی می‌پرسم، سکوتی سنگین حاکم می‌شود. البرهان آرام برمی‌خیزد و مرا به گوشه باغ خشک و بی‌نور خود می‌برد. در کوران شب و با همراهی چند سرباز جوان، به کنار کورنیش می‌رویم؛ جایی که مردم برای کمی نسیم خنک جمع شده‌اند.

جوانان او را می‌شناسند و جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شود. صدای «زنده‌باد سودان» و موج سلفی‌ها بلند می‌شود. البرهان مشت گره می‌کند و فریاد می‌زند: «این دموکراسی شماست!». سپس با دست اشاره می‌کند: «به همه بگویید نخست‌وزیر منصوب‌ شده؛ آقای کمال ادریس، استاد برجسته حقوق و در حال تشکیل دولت کاملا غیرنظامی است».

ویرانی و رنج؛ چهره واقعی جنگ

سودان سرزمینی وسیع و غم‌زده است. با هواپیما و هلی‌کوپتر راهی ام‌درمان و خارطوم می‌شوم؛ سفرهایی کوتاه اما پر از بیم و امید، میان مناطق تحت کنترل نیروهای دولتی و شورشیان.

تصاویر پیش‌رو تکان‌دهنده‌ هستند؛ شهری که روزگاری هفت میلیون نفر جمعیت داشت، امروز تنها صف‌های معدود زنان گرسنه و نحیف را می‌بینی که از سپیده‌دم برای دریافت کمک، بی‌ثمر انتظار می‌کشند. 24 میلیون نفر در سودان امروز گرفتار گرسنگی و فقر مطلق‌اند.

در محله نوبوی خارطوم، آتش‌سوزی گسترده، خانه‌ها را به ویرانه‌ای از سقف‌های سوخته و دیوارهای فرو‌ریخته بدل کرده است. کوچه‌ها، حال و هوایی شبیه شهر ارواح دارند؛ سکوت مرگبار، سگ‌های ولگرد‌ و خاطره‌هایی که با هر نسیم خاک‌آلود، زنده می‌شوند.

موزه ملی و آثار هزارساله‌اش، نابود شده؛ یادآور طالبان و سارایوو. کتابخانه ملی هم از این قاعده مستثنا نیست و آرشیوهای تاریخی‌اش را به آتش کشیده‌اند. خارطوم امروز، نمادی از همه ‌شهرهای ویرانی است که تاریخ معاصر به خود دیده است.

گورهای دسته‌جمعی و زخم‌های مانده بر جان مردم

در منطقه امبده، تپه‌هایی از خاک نشانه گورهای دسته‌جمعی‌اند. مردی می‌گوید: «زیر این خاک، ۲۴۴ نفر دفن شده‌اند». بسیاری به جرم تلاش برای پیداکردن غذا یا حتی فقط حضور در خانه‌شان، قربانی شده‌اند. وعده داده بودند: «حمِدی اینجاست تا برایتان خانه جدید بسازد»، اما کمی بعد وانت‌های نیروهای «پشتیبانی سریع» از راه رسیدند و در بی‌رحمی محض، به همه تیراندازی کردند و رفتند. پس از آزادی محله، همسایگان برای احترام به جان‌باختگان، خاک و آهک بر استخوان‌ها پاشیدند. حالا، با جلابه‌های سفید و شال‌های رنگی آمده‌اند تا برای عزیزان از‌دست‌رفته‌شان دعا کنند. برخی‌ زخم‌های شلاق و سوختگی پلاستیک را بی‌کلام نشان می‌دهند؛ روایتی خاموش اما گویای درد. در یکی از کلینیک‌های خارطوم، دکتر نانا طاهر، گروهی از زنان آزاردیده را گرد‌هم آورده است. هر‌کدام با صدایی شکسته یا نگاهی بی‌روح، اما با غرور و وقار، داستان رنج خود را تعریف می‌کنند؛ مادرانی که جلوی چشم فرزندان‌شان قربانی شدند، دخترانی که در کنار مادران‌شان تحقیر شدند، تجاوزهای زنجیره‌ای، شکنجه‌ و رنجی که پایانی ندارد.

برخی از این زنان برای سقط جنین تقلا می‌کنند؛ بعضی برای آنکه مبادا خانواده‌شان بفهمد، بعضی دیگر که مبادا هرگز شوهری پیدا نکنند. عده‌ای سرنوشت را می‌پذیرند و در دل امید دارند نوزاد تازه‌متولد را به خانواده‌ای دیگر بسپارند. با‌این‌حال، حتی در این تاریکی، زوجی با نوزادشان، با امید به آینده آمده‌اند و می‌گویند: «ما هر سه قربانی‌ هستیم، اما سودانی تازه خواهیم ساخت».

اعترافات تلخ؛ حلقه‌ای از قربانی و جانی

در غرب خارطوم، در خانه‌ای در مرکز روستا، حلقه‌ای از مردان جمع شده‌اند؛ بعضی قربانی، بعضی حتی از عاملان خشونت. زیر نور موبایل، هرکدام داستان خود را بازگو می‌کند؛ یکی تحت اجبار به شبه‌نظامیان حمِدی پیوسته، دیگری آگاهانه و پس از تجاوز به یکی از بستگانش‌ عقب‌ کشیده‌ و سومی که با زور از کافی‌نت ربوده شده و به میدان جنگ اعزام شده است. جوانی 17ساله با صدایی بی‌روح و نگاهی مرده، از روزهایی می‌گوید که سه شبانه‌روز، با مواد مخدر، در خانه‌ای زندانی و مجبور به تجاوز پی‌درپی شده است؛ روایتی تلخ از نابودی 24 زن و از‌دست‌رفتن انسانیت خودش.

نبردی ناتمام با تروریسم

نیمه‌شب، در ساختمانی بی‌برق و خاموش، ژنرالی از ارتش سودان به سراغم می‌آید و می‌گوید: «این جنگ‌ برخلاف آنچه دیگران می‌گویند، کاملا روشن است؛ نبردی میان دو ژنرال نیست، بلکه مبارزه با تروریسم و افراط‌گرایی است». پیشنهاد بازدید از پایگاه نیروهای ویژه را می‌دهد؛ جایی که نیروهای ضدتروریسم با آموزش‌های تخصصی، آماده مقابله با خطر جدید هستند؛ تروریست‌هایی که پس از سقوط خارطوم از زندان آزاد شدند و حالا با افراط‌گرایان منطقه متحد شده‌اند. در کنار این نیروها، مبارزانی از قبایل دارفور، زغاوه، مسالیت و فور قرار گرفته‌اند؛ کسانی که دیروز با ارتش می‌جنگیدند و امروز برای بقای سودان، در یک جبهه قرار گرفته‌اند.

امیدهای کوچک در دل ویرانه‌ها

با وجود این‌همه ویرانی و سوگواری، آنچه بیش از همه به چشم می‌آید، جرقه‌های امیدی است که هنوز در دل مردم سودان روشن مانده. زنانی که با وجود رنج‌های جانکاه، به آینده‌ای بهتر برای فرزندان‌شان دل بسته‌اند؛ کودکانی که با کمترین امکانات، در گوشه‌ای از اردوگاه‌های موقت، مشق می‌نویسند؛ مردانی که با وجود زخم‌های عمیق روحی و جسمی، همچنان به بازسازی خانه و محله خود فکر می‌کنند. داوطلبان محلی و گروه‌های مردمی، با دست خالی اما دلی سرشار از مسئولیت، تلاش می‌کنند نظم، آموزش و امید را به کودکان بازگردانند. در برخی مناطق، کلاس‌های درس غیررسمی در سایه آوارها تشکیل می‌شود؛ آموزگارانی که بدون حقوق، فقط برای حفظ روحیه نسل آینده، پای کار مانده‌اند. این همبستگی و ایمان به زندگی، حتی در سیاهی جنگ، بزرگ‌ترین دارایی این سرزمین است.

آینده سودان در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است. نگرانی از گسترش بحران به کشورهای همسایه، ظهور دوباره گروه‌های افراطی و ادامه مهاجرت و آوارگی، فقط گوشه‌ای از تهدیدهایی است که همچنان بالای سر مردم سایه انداخته. بی‌تفاوتی جامعه جهانی، بار مضاعفی بر دوش سودانی‌ها گذاشته است؛ اما آنها در برابر این سرنوشت شوم، تنها ایستادگی و همبستگی را پیش گرفته‌اند. در میان خاکستر و خرابه‌ها، هنوز صدایی از امید و اراده به گوش می‌رسد؛ صدایی که اگر شنیده شود، شاید روزی سودان دوباره نفس بکشد و به زندگی بازگردد. در نهایت، سرنوشت سودان تنها با اراده مردمانش و توجه واقعی جهان رقم خواهد خورد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.