«شرق» از افزایش طلاق در سالمندان گزارش میدهد؛ جداییهایی برخاسته از بحران معیشت و فرسایش عاطفی
جدایی خاکستری
فشارهای اقتصادی، ناتوانی در تأمین هزینههای زندگی و حتی افزایش اختلالات روانی در دوران سالمندی بر روابط زناشویی تأثیر منفی میگذارند؛ طلاق در سالمندی پدیدهای چندعاملی است که باید آن را در بستر تحولات جمعیتی، اجتماعی، روانی و اقتصادی بررسی کرد
«گاهی فکر میکنم بعد از 50سالگی دیگر نباید حق انتخاب داشته باشم. زن اگر طلاق بگیرد، سرزنش میشود و اگر بماند، تحقیر. ما میان این دو راه میمانیم؛ بیصدا، بیپناه». این را زنی 60ساله میگوید که پس از نزدیک به سه دهه زندگی مشترک، تصمیم به طلاق گرفت؛ تصمیمی دشوار که به قول خودش، نه از سر خشم بلکه از سر ناامیدی بود. روایتی از پس چهرهای بهظاهر آرام و مرفه، مادر سه فرزند، دو دختر و یک پسر.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
«گاهی فکر میکنم بعد از 50سالگی دیگر نباید حق انتخاب داشته باشم. زن اگر طلاق بگیرد، سرزنش میشود و اگر بماند، تحقیر. ما میان این دو راه میمانیم؛ بیصدا، بیپناه». این را زنی 60ساله میگوید که پس از نزدیک به سه دهه زندگی مشترک، تصمیم به طلاق گرفت؛ تصمیمی دشوار که به قول خودش، نه از سر خشم بلکه از سر ناامیدی بود. روایتی از پس چهرهای بهظاهر آرام و مرفه، مادر سه فرزند، دو دختر و یک پسر.
اما آنچه در ظاهر دیده میشود، همیشه تمام واقعیت زندگی را بازتاب نمیدهد: «به شوهرم شک کرده بودم. پیگیری کردم، دنبالش کردم و فهمیدم خانهای در سعادتآباد دارد و آنجا با زنهای جوان رفتوآمد میکند. دنیا روی سرم خراب شد. حس تحقیر، خشم و اندوه تا مغز استخوانم نشست. انگار همهچیز را یکباره از من گرفته بودند. از آنجا به بعد دیگر ادامه زندگی برایم ممکن نبود». او میگوید تصمیم به طلاق، با وجود تمام دشواریها، اجتنابناپذیر بود. اما پس از جدایی، نهتنها آرام نشد، بلکه با مجموعهای از چالشهای جدید مواجه شد: «با وجود وضعیت مالی خوبی که داشتیم، در زندگی مشترک چیزی به نام من نبود. فقط یک ویلای کوچک در شمال داشتیم که بعد از طلاق مدتی آنجا زندگی کردم؛ تنها و دور از همه. اما بخش سختتر ماجرا قضاوت اطرافیان، بهویژه فرزندانم بود. هیچکس نپرسید که من در آن زندگی چه کشیدهام». آنقدر فشار اطرافیان و فرزندان به زن زیاد بود که در نهایت، مجبور به ترک ویلا شد و دوباره به خانهای بازگشت که حالا دیگر نه نشانی از اعتماد در آن مانده بود و نه آرامش: «دوباره عقد کردیم و زیر یک سقف هستیم. فقط چون جایی برای رفتن نداشتم. اما حالا نه من همان زن سابقم، نه او همان مرد؛ فقط همخانهایم و وانمود میکنیم همهچیز عادی است».
این روایت فقط یکی از صدها داستان زنان و مردانی است که در میانه یا پایان دهه پنجم و ششم زندگی تصمیم میگیرند از رابطهای فرساینده خارج شوند؛ تصمیمی که اغلب با قضاوت، تنهایی و فشارهای روانی همراه است. اما آنچه در پسِ این روایتها قرار دارد، یک واقعیت آماری و اجتماعی عمیقتر است.
زنان و مردانی که یک عمر کنار هم زندگی کردهاند، اما حالا در آستانه 60سالگی و بیشتر، تصمیم به جدایی میگیرند. طلاق در دوران سالمندی، دیگر یک اتفاق نادر یا عجیب نیست؛ پدیدهای رو به رشد است که آرام و بیصدا، در دل نسل سالخورده جریان دارد. پشت این جداییهای دیرهنگام، لزوما نه ماجرای خیانت ناگهانی یا اختلافهای پررنگ، بلکه سالها انکار، سکوت، فشار اقتصادی، تنهایی و تغییر سبک زندگی نهفته است. حالا «طلاق خاکستری» به زنگ خطری تازه در ساختار خانواده ایرانی تبدیل شده؛ شکافهایی که در سایه بیتوجهی و بیصدایی، از درون گسترش یافتهاند.
جواد حسینی، رئیس سازمان بهزیستی کشور، بهتازگی با هشدار نسبت به افزایش احساس انزوا در میان سالمندان ایرانی، اعلام کرده است که بیش از نیمی از سالمندان کشور دچار احساس غفلت و بیتوجهیاند. به گفته او، طلاق در این گروه سنی رو به افزایش است و بخش زیادی از زنان سالمند تنها زندگی میکنند؛ پدیدهای که میتواند نشانهای نگرانکننده از تضعیف روابط خانوادگی و اجتماعی در یکی از حساسترین و آسیبپذیرترین مراحل زندگی باشد.
رشد بیسابقه در طلاق بالای ۶۰ سال
آمارهای رسمی سازمان ثبتاحوال در سالهای پایانی دهه ۱۳۹۰ بهوضوح نشان میدهد که طلاق در سنین بالا، بهویژه در میان افراد بالای ۶۰ سال، روندی افزایشی داشته است. برای نمونه، در سال ۱۳۹۵ بیش از شش هزارو 800 مرد و دو هزار زن بالای ۶۰ سال طلاق گرفتند. همچنین در سال ۱۳۹۷ حدود ششهزارو 300 مرد و هزارو 950زن سالمند به زندگی مشترک خود پایان دادند و در بیش از هزارو 600 مورد، هر دو طرف بالای ۶۰ سال بودند. این روند در سال ۱۳۹۸ نیز ادامه یافت و طلاق در این بازه سنی به طور میانگین شش برابر بیش از طلاق در گروه سنی ۵۱ تا ۶۰ سال گزارش شد.
بهتازگی نیز مرکز آمار ایران برآورد کرده جمعیت سالمندان کشور تا سال ۱۴۰۴ به حدود ۱۰میلیونو ۲۰۰ هزار نفر رسیده است که از این میان، حدود ۶۷ درصد معادل ۶.۸ میلیون نفر، سالمندانی هستند که به دلایل مختلفی، چون فوت همسر، طلاق یا هرگز ازدواجنکردن، بهتنهایی زندگی میکنند. با توجه به ترکیب جنسیتی، تخمین زده میشود که از میان این جمعیت، حدود ۳.۲ تا ۳.۵ میلیون نفر زن و حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار نفر مرد سالمند تنها باشند. همچنین ۸۰ هزار نفر از سالمندان کشور هرگز ازدواج نکردهاند.
پیشبینی میشود این نسبت تا سال ۱۴۳۰ به حدود ۳۰ درصد برسد که نشاندهنده سرعت بالای سالمندی جمعیت ایران است. این تغییرات جمعیتی، از یک سو باعث افزایش تعداد سالمندانی میشود که ممکن است در معرض آسیبهای اجتماعی قرار گیرند و از سوی دیگر به طور مستقیم بر روندهایی چون طلاق در سنین بالا تأثیرگذار است.
اما نکته قابل توجه آن است که از ابتدای دهه ۱۴۰۰ به بعد، آمار رسمی دقیق و قابل دسترس درباره طلاق در میان سالمندان منتشر نشده است. با این حال، مقامهای مسئول، از جمله رئیس سازمان بهزیستی و کارشناسان اجتماعی، بارها در سخنرانیها و گزارشهای رسمی بر روند فزاینده طلاق سالمندان تأکید کردهاند. این شکاف آماری، در حالی که شاهد هشدارهای متعدد درباره تشدید پدیده «طلاق خاکستری» هستیم، تحلیل دقیقتر و جامعتری از ابعاد و پیامدهای این بحران اجتماعی را ضروری میسازد.
روایت زهرا، فرزند یک زوج میانسال در آستانه جدایی
زهرا، یکی از فرزندان زوجی است که حالا پس از چهار دهه زندگی مشترک در آستانه جدایی هستند. او در گفتوگو با «شرق» از تجربه زندگی در یک خانواده پرتنش و بیثبات میگوید: «پدر و مادرم حدود 40 سال است ازدواج کردهاند. پدرم متولد ۱۳۳۷ و مادرم متولد ۱۳۴۲. هر دو بازنشستهاند. اما واقعیت این است که در تمام این چهار دهه، رابطهای پر از اختلاف و ناآرامی داشتند. خودشان بارها گفتهاند که فقط به خاطر ما کنار هم ماندهاند».
زهرا میگوید حالا که او و خواهر و برادرش هرکدام تا حد زیادی مستقل شدهاند، والدینشان موضوع طلاق را صریحتر از قبل مطرح میکنند: «مادرم حتی تا مرحله مراجعه به دادگاه و مشاوره حقوقی پیش رفته؛ محاسبه مهریه هم انجام شده، ولی تا الان این روند به نتیجه نهایی نرسیده. علتش هم مخالفت پدرم است؛ بیش از هرچیز از تنهایی بعد از جدایی میترسد. اما مادرم مدتهاست بهشدت راغب به جدایی است. خودش با صراحت میگوید که در جامعه امروز، هیچکس مجبور نیست هر شرایطی را به خاطر دیگران تحمل کند».
او ادامه میدهد که برای خودش و خواهر و برادرش هم طلاق والدین نهتنها موضوعی ناراحتکننده نیست، بلکه حتی میتواند به معنای پایاندادن به سالها فرسایش روانی باشد: «ما سالها در یک فضای پر از تنش، دعوا، بیثبات و سرشار از ناامنی روانی بزرگ شدیم. هیچ وقت آرامش واقعی را در خانه تجربه نکردیم. حتی در برههای از نوجوانیمان به خاطر این فضای ناآرام، دچار پرخاشگری و اضطراب مزمن شدیم. به همین دلیل واقعا باور داریم که ادامه این زندگی مشترک برای والدینمان ضرورتی ندارد. چرا باید باقی عمرشان را در کهنسالی با جنگ و جدل بگذرانند، وقتی میتوانند با آرامش جدا از هم زندگی کنند؟».
فقر، خانهبهدوشی و سالمندی
طلاق تا همین یکی، دو دهه پیش مفهومی دور از ذهن برای سالهای پیری بود. تصوری غالب وجود داشت که زوجهایی که از فراز و فرود جوانی و میانسالی عبور کردهاند، دیگر در سالهای بازنشستگی و آرامش، راه جدایی در پیش نمیگیرند. اما حالا آمارها و نشانههای میدانی چیز دیگری میگویند: طلاق در سالمندی، هرچند هنوز فراگیر نیست، اما رو به افزایش است و پشت این اتفاق، دلایل ریشهداری نهفته است.
حسامالدین علامه، رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان کشور، در گفتوگو با «شرق» روایت میکند که چرا طلاق در سالهای پایانی عمر در حال رخدادن است و چه چیزهایی باید برای مهار آن تغییر کند. او پیش از هر چیز از فشارهای اقتصادی میگوید؛ فشاری که فقط جیب را خالی نمیکند، بلکه روابط انسانی را هم فرسوده میکند: «بیش از ۶۱ درصد سالمندان کشور زیر خط فقر نسبی قرار دارند. از آن سو، هزینههای سلامت و مراقبت در سالمندی بالا میرود. بسیاری از سالمندان توان تأمین سبد معیشتی خانوار را ندارند. وقتی دخل و خرج با هم نمیخواند، خیلی چیزها به هم میریزد». او به مسئله مسکن هم اشاره میکند؛ دغدغهای که دیگر فقط مخصوص جوانها نیست: «بیش از ۴۰ درصد سالمندان در کلانشهرها مستأجر هستند. کاهش درآمد و ناتوانی در اشتغال مجدد، تأمین اجارهبها را برای این گروه بسیار دشوار کرده است. این فشارها آرامآرام خودش را در روابط خانوادگی نشان میدهد».
علامه از تغییرات فرهنگی دهههای گذشته هم حرف میزند. از روحیهای فردگرا که به تدریج جای خانوادهمحوری سنتی را گرفته است: «از نسل متولدین دهه ۱۳۴۰ و 1350 به بعد، شاهد پررنگترشدن منافع فردی در برابر منافع خانوادگی هستیم. این تغییرات فرهنگی وقتی با سالهای سالمندی گره میخورند، باعث میشوند زوجین کمتر برای حفظ رابطه تلاش کنند». او تأکید میکند که سالمندی تنها یک دوره جسمی نیست، بلکه یک مرحله مهم روانی و ارتباطی است: «با بالارفتن سن، توان انطباقپذیری، مهارتهای ارتباطی و تعامل اجتماعی افراد کاهش پیدا میکند. بسیاری از افراد سالمند به تدریج از نظر خلقوخو، شناخت و حتی حافظه دچار افت عملکرد میشوند. اگر برای این تغییرات فکری نشود، طبیعی است که رابطه زناشویی هم دچار فرسایش شود».
علامه میگوید ما هنوز آموزش سالمندی را بهعنوان یک ضرورت اجتماعی در نظر نگرفتهایم: «باید از حدود ۵۰سالگی به بعد، آموزشهایی در زمینه شناخت تغییرات روانی، جسمی و اجتماعی به افراد داده شود. اینکه اگر دچار تنش در رابطه شدند، از کجا کمک بگیرند؟ از کجا مشاوره بگیرند؟ چگونه تعامل را حفظ کنند؟ اینها باید از طریق نظام مشاوره، مراکز اورژانس اجتماعی و آموزشهای گروهی ارائه شود».
او یکی از عوامل طلاق را تنهایی میداند؛ تنهاییای که در پی یک زندگی عاطفی ضعیف در دهههای پیشین، در سالمندی خودش را به شکل جدیتری نشان میدهد: «اگر از دوره میانسالی آموزش داده شود که تعارضات زوجین چگونه باید مدیریت شود و اگر عواقب تنهایی و طلاق در سالمندی برایشان روشن باشد، احتمالا بسیاری از زوجها با دوراندیشی بیشتری رفتار خواهند کرد». در کنار طلاقهای واقعی، علامه به نوعی دیگر از جدایی هم اشاره میکند که کمتر دربارهاش صحبت شده است؛ طلاقهای صوری: «گاهی یکی از زوجین که درآمد کمتری دارد، برای اینکه بتواند از یارانهها یا حمایتهای اجتماعی بهزیستی و کمیته امداد استفاده کند، به صورت صوری طلاق میگیرد تا سرپرست خانوار شناخته شود و مشمول خدمات حمایتی شود. این اتفاق البته گسترده نیست، اما نشانهای است از ناکارآمدی برخی سازوکارهای حمایتی».
طلاق، ما را نجات داد
«بهاره»، در سالهای پایانی تحصیلش در دانشگاه بود که والدینش تصمیم به جدایی گرفتند: «من دانشجو بودم و حدود ۲۳ سالم بود. یکی، دو سالی بود که اختلافات میان پدر و مادرم شدت گرفته بود. علت اصلی، به نظرم، عدم استقلال فکری پدرم بود؛ حتی در حدود 60سالگی. پروسه جدایی مادر و پدرم خیلی سریع و توافقی پیش رفت. من خودم مشوق این تصمیم بودم؛ چون میدیدم ادامه آن زندگی چقدر برای هر دو طرف آسیبزاست». او میگوید البته طلاق برای مادرش از نظر مالی سخت بوده است: «درآمد ثابتی نداشت و باید بار خانواده را بهتنهایی به دوش میکشید. البته من دختر سربهراهی بودم و همیشه کنارش بودم. در نهایت مستأجر پدربزرگم شدیم تا فشار مالی کمتر شود. مادرم مهریهاش را هم به صورت اقساط تا حد زیادی گرفت که بخشی از آن هم تا زمان فوت پدرم باقی مانده بود». اما آنچه بهاره بیش از مسائل مالی بر آن تأکید دارد، تأثیر روانی محیط پرتنش قبل از طلاق است: «به نظرم طلاق در چنین شرایطی، اتفاق خوبی بود. فضای پر از دعوا و تنش، واقعا برای بچهها ویرانکننده است. فشار روانی دعواهای دائمی، از خیلی چیزها خطرناکتر است. اگر ترس از حرف مردم یا نگرانی برای آبرو نباشد، زن در موقعیتهایی خاص تصمیم بهتری برای خودش میگیرد. گاهی حتی ممکن است این حمایت، جان یک زن را نجات دهد، حتی در میانسالی و کهنسالی».
کارشناسان بر این باورند که عواملی همچون افزایش امید به زندگی، تغییر سبک زندگی پس از بازنشستگی و پدیده «آشیانه خالی» (جداشدن فرزندان از خانه و تنهاماندن والدین) از مهمترین دلایل افزایش طلاق در سالمندان است. بسیاری از افراد در سنین بالا دیگر حاضر نیستند به صرف «تحمل» در یک رابطه ناسالم یا سرد باقی بمانند و با امید به بهبود کیفیت باقیمانده عمر خود، تصمیم به جدایی میگیرند. حسن موسویچلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران، در گفتوگو با «شرق» با اشاره به پیچیدگی تحلیل پدیده طلاق در سالمندی، بر لزوم درک این پدیده در بستر تحولات کلان جمعیتی کشور تأکید میکند.
به گفته او، «جمعیت ایران به طور پیوسته به سمت سالمندی در حال حرکت است؛ موضوعی که دستکم دو دهه است از سوی نهادهای علمی و جمعیتشناسی درباره آن هشدار داده میشود». کاهش نرخ باروری از یک سو و افزایش امید به زندگی از سوی دیگر، ترکیب سنی کشور را دستخوش تغییرات جدی کرده و موجب شده دوره پس از بازنشستگی تا پایان عمر برای بسیاری از افراد طولانیتر شود. موسویچلک در ادامه به یک بُعد مغفولمانده در این روند اشاره میکند؛ نداشتن آمادگی روانی و اجتماعی افراد برای ورود به دوره سالمندی: «این دوره ویژگیها، سبک زندگی و نیازهای روانی و عاطفی خاص خود را دارد، اما بسیاری از افراد بدون آمادگی کافی وارد آن میشوند. این ناآمادگی میتواند بر کیفیت روابط خانوادگی، بهویژه روابط زناشویی، اثرگذار باشد».
او در ادامه به پیامدهای طلاق در سالمندی میپردازد و میگوید: «طلاق در این سنین ممکن است جایگاه اجتماعی فرد را در چشم فرزندان، نوهها یا اطرافیان خدشهدار کند. نگاه سنگین جامعه و فشارهای روانی ناشی از آن میتواند برای سالمند بسیار سنگین باشد». او همچنین از سایر عواملی میگوید که زمینهساز گسست در روابط زناشویی در سالمندی میشوند: «فشارهای اقتصادی، ناتوانی در تأمین هزینههای زندگی و حتی افزایش اختلالات روانی در دوران سالمندی نیز میتوانند بر روابط زناشویی تأثیر منفی بگذارند. در مجموع، طلاق در سالمندی پدیدهای چندعاملی است که باید آن را در بستر تحولات جمعیتی، اجتماعی، روانی و اقتصادی بررسی کرد».
جداییهایی دیر اما جدی
طلاق در دوران سالمندی شاید همچنان برای افکار عمومی عجیب یا دور از ذهن باشد، اما تجربه وکلای دادگستری از واقعیتی دیگر حکایت دارد؛ واقعیتی که در آن، زوجهایی پس از دههها زندگی مشترک، تازه به فکر جدایی یا مطالبه حقوق مالی میافتند. سارا باقری، وکیل دادگستری، در گفتوگو با «شرق» از افزایش پروندههای طلاق در میان سالمندان میگوید؛ جداییهایی که معمولا نه از سر هیجان یا واکنش لحظهای، بلکه نتیجه سالها سکوت، تحمل و انکار است. به گفته او، از منظر قانونی، روند طلاق در سالمندی تفاوتی با سایر گروههای سنی ندارد، اما در عمل، شرایط کاملا متفاوت است. حساسیتهای خانوادگی، شرایط جسمی یا وابستگیهای عاطفی باعث میشود بسیاری از سالمندان ترجیح دهند از مسیر توافقی وارد شوند.
بااینحال، باقری تأکید میکند که در بسیاری از موارد، این توافق ممکن نیست و یکی از طرفین، بهویژه زنان، تصمیم میگیرد فرایند حقوقی طلاق، مهریه، نفقه یا اجرتالمثل را بهطور رسمی آغاز کند. او از زنانی میگوید که پس از دههها سکوت، حالا برای نخستین بار صدای حقخواهی خود را بلند میکنند: «بسیاری از زنانی که در این سنوسال به ما مراجعه میکنند، سالها به خاطر حفظ آبرو، تربیت فرزندان یا نداشتن پشتوانه مالی سکوت کردهاند. اما حالا که فرزندانشان مستقل شدهاند و گاه متوجه رفتارهای خارج از عرف همسرشان میشوند، تصمیم میگیرند اقدام کنند». باقری از مواردی میگوید که زنانی، پس از 30 یا 40 سال زندگی مشترک، درمییابند که هیچ سهمی از اموال خانواده به نامشان نیست. در برخی پروندهها، زن پس از مشورت با وکیل، از همسر خود میخواهد بخشی از داراییها به نام او منتقل شود، اما با مقاومت یا تحقیر روبهرو میشود. او به نمونهای اشاره میکند که در آن زنی ۶۰ساله پس از شنیدن این جمله از همسرش که «تو هیچ آوردهای نداشتی، پس سهمی هم نداری»، تصمیم به مطالبه مهریه گرفت و در نهایت با اقدام قانونی، بخشی از اموال توقیف و به نام او منتقل شد. او تأکید میکند بسیاری از این زنان در دوران جوانی آگاهی حقوقی نداشتند، اما حالا میخواهند سهم خود را پس بگیرند. گاه این تصمیم با حمایت فرزندان همراه است، گاه پنهان از چشم اطرافیان دنبال میشود. در هر صورت، به باور او، طلاق در سالمندی بیشتر از آنکه نتیجه یک بحران ناگهانی باشد، محصول سالها انکار و نادیدهگرفتن است. باقری از چالشهای خاص سالمندان در این فرایند نیز میگوید؛ از وابستگیهای مالی و جسمی گرفته تا بیماریهای مزمن یا افت عملکرد جسمی که گاه باعث میشود دادگاهها در تصمیمگیری، وضعیت خاص زوجین را لحاظ کنند. باقری نقش فرزندان را هم در این فرایند تعیینکننده میداند. گاه آنها تلاش میکنند میانجیگری کنند و مانع از جدایی شوند، اما در مواردی نیز از والد متقاضی طلاق حمایت جدی میکنند؛ بهویژه زمانی که سالها سوءرفتار یا فشار روانی را در خانواده تجربه کردهاند. او از پروندهای یاد میکند که دختر خانواده، با علم به خشونت پدر، با تمام توان از تصمیم مادر برای طلاق حمایت کرده است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.