وداع با میز پوکر
سیاست خارجی پساجنگ چطور بازنویسی شود؟
نظم بینالمللی لیبرال که زمانی ضامن ثبات و شکوفایی جهانی به شمار میرفت، امروز نشانههایی هراسناک و خونین از اضطرابی ساختاری و عمیق را بروز میدهد. آنچه در سال ۲۰۰۸ به صورت ابربحران مالی آغاز شد، اکنون به وضعیتی مزمن بدل شده که با زیادهخواهی ژئوپلیتیک، فرسودگی نهادی و ناامنی روانی در همان دولتهایی همراه است که پس از ۱۹۴۵ بنیانگذار این نظم بودند. بخش بزرگی از جهان شمال دیگر از موضع اعتماد حکمرانی نمیکند، بلکه از موضع هراس عمل میکند و همین هراس است که دیپلماسی، راهبرد و حتی مفهوم حاکمیت را دگرگون کرده است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
نظم بینالمللی لیبرال که زمانی ضامن ثبات و شکوفایی جهانی به شمار میرفت، امروز نشانههایی هراسناک و خونین از اضطرابی ساختاری و عمیق را بروز میدهد. آنچه در سال ۲۰۰۸ به صورت ابربحران مالی آغاز شد، اکنون به وضعیتی مزمن بدل شده که با زیادهخواهی ژئوپلیتیک، فرسودگی نهادی و ناامنی روانی در همان دولتهایی همراه است که پس از ۱۹۴۵ بنیانگذار این نظم بودند. بخش بزرگی از جهان شمال دیگر از موضع اعتماد حکمرانی نمیکند، بلکه از موضع هراس عمل میکند و همین هراس است که دیپلماسی، راهبرد و حتی مفهوم حاکمیت را دگرگون کرده است.
فروپاشی مالی ۲۰۰۸ که به کاهش بیش از ۱.۷ درصدی تولید ناخالص جهانی انجامید، اعتبار سرمایهداری رها از قید و بند را در هم شکست. در ایالات متحده، دارایی خالص خانوارها بیش از 11 تریلیون دلار کاهش یافت و در اتحادیه اروپا، نرخ بیکاری جوانان در کشورهایی مانند یونان و اسپانیا تا سال ۲۰۱۳ از ۵۰ درصد عبور کرد. پیامد این بحران صرفا فلاکت اقتصادی نبود، بلکه تزلزل در باور به کارآمدی تکنوکراتیک بود. در همین آشفتگی بود که اصطلاح «عصر پسادموکراسی» پیش کشیده شد: نهادهای رسمی دموکراتیک همچنان پابرجا ماندند، اما قدرت واقعی سیاسی بیشازپیش به سوی نخبگان مالی و مدیران بحران متمایل شد.
همهگیری کووید۱۹ نیز اعتماد عمومی را بیشازپیش متزلزل کرد. ایالات متحده با ثبت بیش از ۱.۱ میلیون مرگ، بالاترین شمار مطلق قربانیان را در جهان داشت و آسیبپذیری ساختار بهداشتی حتی در کشورهای پیشرفته را آشکار کرد. ناکامی نخستین اتحادیه اروپا در هماهنگسازی اقدامات پزشکی و احتکار واکسنها از سوی دولتهای ثروتمندتر، شکافهای درونی آن را تشدید کرد. اینها لغزشهایی گذرا نبودند؛ فراتر از آن، شکنندگی ساختاری نهادها را عریان کردند.
همزمان درست زمانی که غرب با شکست ترامپ در انتخابات 2020 در حال بازسازی اعتمادبهنفس لیبرال خود بود، ولادیمیر پوتین در سال ۲۰۲۲ تانکهایش را به اوکراین فرستاد و تصور امنیتی اروپا پس از جنگ سرد را در هم شکست. آلمان، که دیرزمانی بر دیپلماسی اقتصادی تکیه داشت، ناگهان از برنامهای برای بازآرایی نظامی به ارزش صد میلیارد یورو پرده برداشت و فنلاند و سوئد، پس از دههها بیطرفی، به ناتو پیوستند. این جنگ نهتنها فضای سیاسی اروپا را نظامی کرد، بلکه بحرانی جهانی در انرژی پدید آورد، تورم را در بریتانیا به بالاترین سطح در 40 سال اخیر رساند و در آغاز سال ۲۰۲۳، منطقه یورو (شاید فقط جز اسپانیا) را به رکود اقتصادی کشاند.
حمله حماس به اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۳ و سپس عملیات نظامی اسرائیل در غزه، شکاف تازهای را نمایان کرد: بحران انسجام اخلاقی در سیاست خارجی غرب. درحالیکه ایالات متحده به رهبری جو بایدن بیش از ۱۴ میلیارد دلار کمک اضطراری در اختیار اسرائیل قرار داد، ناتوانیاش در مهار تلفات غیرنظامیان با انتقادهای تند کشورهای جهان جنوب مواجه شد و ماهیت گزینشی دغدغههای انساندوستانه را عیانتر کرد.
اثر انباشته این بحرانها همان چیزی است که اولریش بک، جامعهشناس آلمانی، آن را «جامعه مخاطره» نامیده است؛ جامعهای که نه با تولید یا ایدئولوژی، بلکه با مدیریت مداوم بحرانهایی خودساخته تعریف میشود. دیگر در جهانی با نظم زندگی نمیکنیم؛ جهان ما مدرن است و مدرنیتهاش تهدیدهای خودش را میآفریند و سیاست به گرد مدیریت همین خطرات خودساخته میچرخد. و به جای تأمل و خویشتنداری، آنچه اکنون میبینیم، سیاستی است سرشار از هراس: تهدیدهای نظامی، تحریمهای پیاپی و اجلاسهای نمایشی. خلاصهاش شاید چنین باشد: جهان شمال (ایالات متحده و متحدانش) پوچی را به منزله یک دکترین اعلام کرده است. روزی روزگاری، حکومتها واقعا حکومت میکردند: بودجه تصویب میکردند، زیرساختها را اداره میکردند، معاهدهها را مذاکره میکردند و گاه حتی موفق هم میشدند. اما در قرن بیستویکم، بهویژه در غرب، پدیدهای شگفتانگیز رخ داده است: حاکمیت بدل به نوعی هنر نمایشی شده است. هرچه دولتها شکنندهتر میشوند، نمایشهای قدرتنمایانه آنها پرطمطراقتر میشود.
در چنین فضایی، بسیاری از دولتهای غربی به حاکمیت نمایشی روی آوردهاند تا احساس کنترل را بازسازی کنند. به فرانسه بنگریم که ممنوعیت پوشش دینی در مدارس، به نام دفاع از تمدن توجیه میشود. در ایالات متحده، سیاست خارجی میان لافزنی مداخلهگرایانه و عقبنشینی منزویانه مدام در نوسان است. در اسرائیل، نسلکشی در ابعادی که مغز انسان سوت بکشد، جای مشروعیت درونی را گرفته است. دولتمردانی که در نظم لیبرالی فرسوده و احتمالا فروپاشیده دولتمردی میکنند، شبیه پادشاهان شکسپیریاند که روح امپراتوری پیشین رهایشان نمیکند؛ بیشتر قدرت را اجرا میکنند تا آن را واقعا به کار گیرند. موشکباران جای راهبرد را گرفته و نشستهای خبری جای نظریه را. همه اینها از گذار از حکومتداری به ژستگیری حکایت دارد. آنچه شاهدش هستیم، دیگر سیاست خارجی نیست، بلکه نمایش است. اما صحنهای که این نمایش در آن اجرا میشود، متأسفانه واقعی است و پیامدهای آن نیز هنوز نوشتهنشده و پیشبینیناپذیر است.
ایران که ناظر این هراس راهبردی بود و در دو هفته اخیر به تراژیکترین شکل ممکن «قربانی» آن شد، حالا باید دریابد که پا به جهانی میگذارد، نه در حال بازگشت به نظم، بلکه فرورفته در بیثباتی فزاینده. این جهانی نیست که در آن کنشگران خردمند، قواعدی روشن را دنبال کنند، بلکه جهانی است که در آن، قدرت در تسخیر ترس است و نمایش قدرت یا یک سوءمحاسبه ساده، میتواند بهسرعت فاجعهای بینالمللی بیافریند.
نمیتوان در اتاقی شعلهور پوکر بازی کرد
در دو دهه گذشته، سیاست خارجی ایران عمدتا بر پایه ابهام راهبردی، ارسال پیامهای بازدارنده و آنچه میتوان آن را «لبهپیمایی حسابشده» نامید، بنا شده است؛ رویکردی که شباهت بسیاری به بازی پوکر با شرطهای سنگین دارد. هدف آن بوده است که دشمنان بازداشته شوند، امتیازاتی به دست آید، و بحرانها بدون ورود به جنگ مدیریت شوند. اما در نظام بینالمللی آشفته و ازهمگسیخته امروز، این سبک دیگر کارآمدی گذشته را ندارد. قواعد بازی دگرگون شدهاند، میز ناهموار شده (شاید هم اصلا چپه شده است) و بسیاری از بازیگران یا از منطق عقلانی پیروی نمیکنند، یا درگیر اجبارهای داخلیاند که هرگونه پیامدهیِ عقلانی را بیاثر میکند.
منطق نهفته در راهبرد پوکر ایران را میتوان در نظریه «هزینههای مخاطب» جیمز فیرون یافت: اعتبار یک پیام در بحرانهای بینالمللی وابسته است به توانایی دولتِ مخاطب در پذیرش هزینههای سیاسی داخلی در صورت عقبنشینی. ایران پوکر را براساس ایدههای فیرون بازی کرده و برای آن اعتباری بیش از حد قائل شده است. مینشیند، فکر میکند دشمنانش چه شعارهایی در انتخابات دادهاند و براساسآن پای میز مینشیند و ورقهایش را با یا بدون بلوف رو میکند. بلوف زمانی میگیرد که رأیدهندگان، حریف بازی را به خاطر عقبنشینی از وعدههایش (نساختن صلح یا، بدتر از آن، ساختن جنگ) مجازات کنند. اما چه میشود وقتی مخاطب آمریکایی آنقدر معتاد تماشا شده که اصلا متوجه عقبنشینی نمیشود؟ یا بدتر؛ وقتی تنها چیزی که رهبری مانند ترامپ از آن میترسد، «کسلکننده به نظر رسیدن» است؟
در جهانی که نزدیک به یک دهه است به دست ژئوپلیتیک «بداههپردازی» اداره میشود، ایران با پیامهایی مبهم -از تهدیدهای پوشیده و عملیاتهای انکارپذیر گرفته تا واکنشهای حسابشده- کوشیده است از عبور از خطوط قرمز پرهیز کند و درعینحال حالتی مقاوم و بازدارنده را حفظ کند. در دوره نخست ترامپ، ایران توانست در پاسخ به ترور سردار قاسم سلیمانی در سال ۲۰۲۰، پایگاههای آمریکا در عراق را هدف قرار دهد، بدون آنکه کشتهای به بار آید؛ رخدادی که بسیاری از تحلیلگران آن را نمونهای درخشان از تشدید کنترلشده و احیای بازدارندگی دانستند. در عملیات «وعده صادق ۲» علیه اسرائیل نیز همین شیوه تکرار شد. اما این رویکرد تنها زمانی کارآمد است که بازیگران دیگر، پیام را همانگونه که ارسال شده، بخوانند. در نظامی چندقطبی و بیسامان -آنگونه که اکنون در حال شکلگیری است- این ثبات تفسیری فروریخته است.
پیامها یا نادرست خوانده میشوند یا اصلا نادیده گرفته میشوند، بهویژه از سوی بازیگرانی که برای نمایش قدرت در برابر مخاطبان داخلی تحت فشارند. این گسست تفسیری تنها از جنس ادراکی نیست، بلکه ساختار دیپلماسی نیز دگرگون شده است. در دوران کنونی، پیامهای بینالمللی در توفان چرخههای سیاسی داخلی، رسانههای پرشتاب و روایتهای آمیخته با احساسات گم میشوند. به خاطر داشته باشیم حمله اسرائیل تنها چند روز پیش از بحران انتخاباتی درونکشوری و احتمال بسیار جدی فروپاشی ائتلاف حاکم که در دقیقه نود رفع و رجوع شد، رخ داد. در چنین زمینهای، تصمیمها اساسا برای مدیریت بحران سیاسی اتخاذ میشوند.
در جهانی که با بحرانهای همپوشان و سیاستهای خارجی نمایشی تعریف میشود، راهبرد کلاسیک ایران دیگر کاربرد ندارد. ایران نه با حریفی عقلمدار در میزی پایدار، بلکه با بازیگرانی متعدد در اتاقی مملو از دود، فریاد و صندلیهای شکسته مواجه است. در چنین محیطی، راهبرد امن، خروج کامل از اتاق پوکر است.
واقعگرایی محافظهکارانه بهمثابه بازسازی راهبردی
در جهانی که در آن تشدید تنشها دیگر از مسیرهای قابل پیشبینی پیروی نمیکند، سیاست خارجی ایران به جای بازنمایی قدرت، میبایست بر بازیافتن جهتی روشن و سنجیده متمرکز شود. آنچه اینجا «واقعگرایی محافظهکارانه» نامیده میشود، نه یک برنامه اجرائی است و نه دکترین به معنای سنتی آن؛ بیشتر نگرشی است به جهان، نگرشی برآمده از احتیاط، حافظه و دریافت این حقیقت که حفظ دولت در شرایط فشار، به چیزی فراتر از توانمندی فنی نیاز دارد: به سبک و سیاقی از خویشتنداری مفهومی. چنانکه گفته شد، موقعیت راهبردی ایران همواره با ابهام، تابآوری و نامتقارنی منطقهای تعریف شده است. اما اکنون آن ابهام دیگر باورپذیر نیست و دولت ناگزیر است به «اصول نخستین» بازگردد. در چارچوبی کلاسیک، آنگونه که کنت والتز و دیگران بیان کردهاند، نخستین هدف هر دولت در نظام بینالمللی آشفته، نه نفوذ، بلکه بقاست. شرایط سال ۲۰۲۵—از آسیبپذیری نظامی و فرسودگی اقتصادی گرفته تا گسست اجتماعی، بیثباتی منطقهای و بحران رادیکال و درونماندگار در نظم لیبرالی—بهروشنی نشان میدهد که بلندپروازی در سیاست خارجی نباید بر شکلدادن به تحولات بیرونی متمرکز باشد، بلکه باید در ترمیم گسلهای داخلی و کاهش ریسکهای بیفایده در بیرون مرزها معنا یابد.
این نگاه بهمعنای انزوا یا تسلیم نیست، بلکه بازشناسی این واقعیت است که برخی گونههای حضور، چه لفاظانه، چه نمادین و چه عملیاتی، امروز بازدهی کاهنده دارند. ائتلافها دیگر نباید بر پایه همسویی ایدئولوژیک، بلکه باید بر مبنای کاهش هزینههای راهبردی سنجیده شوند. بهبیان دیگر، محوریت جایگاه منطقهای ایران دیگر لازم نیست «دیدهشدن» باشد؛ میتواند بهروشنی از درون «دوام و بقا» بازتعریف شود. این رویکرد، کنشگران غیردولتی را بخشی حیاتی از بازسازی پیوندهای بینالمللی میداند. در روزگار ما، تابآوری در سیاست خارجی دیگر به سفارتخانهها و وزارتخانهها محدود نیست. این تابآوری باید از مسیر تبادلات دانشگاهی و روشنفکری، مشارکتهای پزشکی، محافل فرهنگی و همکاریهای علمی و رسانهای منطقهای گسترش یابد. شاید این مسیرها حاشیهای بهنظر آیند، اما گونههایی از تعامل را پدید میآورند که کمتر به تقابل میانجامند و بیشتر زمینهساز بازشناسایی متقابلاند.
در درون کشور نیز، حاکمیت سیاسی باید مجالی فراهم آورد برای گونهای دیگر از اندیشیدن، اندیشهای کمتر واکنشی، کمتر حداکثری و کمتر وابسته به استعارههای تاریخیِ پیروزی یا تحقیر. این فضا وجود دارد، اما کمتر مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. در دانشگاهها، مؤسسات راهبردی و انجمنهای تخصصی ایران، اندیشمندان و کارگزارانی حضور دارند که اگر مجالی یابند، میتوانند رویکردهایی سنجیدهتر در زمینه بازدارندگی، دیپلماسی و گفتوگوی منطقهای ارائه دهند. مشارکت آنان ساختار را دگرگون نخواهد کرد، اما شاید چیزی را بازگرداند که مدتی است گم شده: واژگان راهبردیای که محدودیتها را میپذیرد، بیآنکه به انفعال فروغلتد.
لحظات نفسگیر و تاریخی که میهنمان تجربه میکند، بهترین زمان برای مانورهای بزرگ و بلندپروازانه نیست؛ دقیقا بدترین زمان است. هر نوع سیاست خارجی که حاوی دینامیکِ حداکثری باشد (چه مدل خاتمی: گفتوگوی تمدنها، چه مدل احمدینژادی: نفی هولوکاست) و هر نوع در «چشم قرارگرفتن» در این بینظمی جدید به شدت مخاطرهآفرین است. این وظایف حداکثری را به کاندیداهای نوظهورش مثل ترکیه، قطر و امارات بسپریم. آنچه امروز به آن نیاز داریم، بازچینی فروتنانه انسجام نهادی و اعتماد اجتماعی است، از دل همان خردهپارههایی که هنوز در بافت کشور باقیاند. ایران هنوز ذخایر مهمی از ظرفیت ملی را در اختیار دارد: روشنفکران، دیپلماتهای پیشین، هنرمندان، سیاستمداران محبوب و طردشده که هرچند در ساختار رسمی قدرت نقشی ندارند، اما همچنان از منزلت اجتماعی در داخل و نیز اعتبار فرهنگی در خارج برخوردارند. در وضعیتی که کانالهای رسمی بازدارندگی دچار اختلال شدید شدهاند، این چهرهها بیآنکه جایگزین دولتورزی شوند، میتوانند یاریگر و مکمل آن باشند. مشارکتشان در گفتمان عمومی، دیپلماسی فرهنگی آرام و اطمینانبخشی پشت پرده، شاید بحران را حل نکند، اما میتواند از شتاب آن بکاهد و در زمانی که سکوت راهبردی، معادل فروپاشی راهبردی تعبیر میشود، اندکی انسجام روایی پدید آورد.
طبقه سیاسی ایران بیتجربه در عبور از فشار نیست، اما آنچه اکنون را از گذشته متمایز میکند، فروپاشی کنترل روایت است، هم در درون و هم در بیرون. هر تلاشی برای بازسازی اعتبار راهبردی، باید با گامهایی کوچک و سنجیده برای بازپسگیری قدرت تفسیر آغاز شود: در درون دولت، در سطح جامعه و در مواجهه با جهان. مهمترین روایت در شرایط کنونی میتواند این باشد که راهبرد سیاست خارجی و حفظ امنیت ملی ایران دیگر بر سر میز پوکر حضور ندارد؛ قرار است «امر نامعلوم» با «امر معلوم» جایگزین شود. پیشبینیناپذیری جای خود را به پیشبینیپذیری بدهد.
بازنویسی قرارداد اجتماعی پیش از نگارش هر دکترین
هیچ دکترین سیاست خارجی، هر اندازه هم که پیچیده و ظریف طراحی شده باشد، اگر بر بنیانی آسیبپذیر در داخل کشور استوار باشد، نمیتواند به موفقیتی پایدار دست یابد. آسیبپذیری راهبردی ایران تنها حاصل تهدیدهای بیرونی نیست؛ بلکه بازتابی است از دلزدگی درونماندگار سیاسی، فرسودگی نهادی و فرسایش تدریجی قرارداد اجتماعی، بهویژه از سال ۱۳۸۴ به اینسو. چنانکه نظریهپردازان واقعگرایی نئوکلاسیک نیز تأکید کردهاند، پیامدهای سیاست خارجی نهتنها از فشارهای بینالمللی، بلکه از انسجام و ظرفیت داخلی نیز شکل میگیرند. توان یک حاکمیت سیاسی در واکنش به محرکهای خارجی، وابسته به هماهنگی نهادی و اجماع نخبگان در داخل کشور است. در ایران امروز، هر دوی این مؤلفهها رو به سستی نهادهاند. دولت در میان کانونهای قدرت رقیب از هم گسسته است، سوءمدیریت اقتصادی اعتماد عمومی را از میان برده و مشارکت مردم در انتخابات به پایینترین سطح خود از زمان انقلاب رسیده است. از اینرو، سیاست خارجیِ پایدار تنها در صورتی ممکن خواهد بود که از بازتنظیم نظم داخلی آغاز شود. این الزاما به معنای دگرگونی نظام سیاسی نیست، اما بیتردید نیازمند اصلاحات نهادی است.
ایران نیازمند گشایشی سنجیده است، اصلاحاتی حقوقی که از آزادیهای مدنی حمایت کند، بازداشتها را کاهش دهد و امکان نوعی تکثر محدود سیاسی را فراهم آورد. این اقدامات نهتنها از شدت نارضایتیهای داخلی خواهد کاست، بلکه جایگاه دیپلماتیک ایران را نیز تقویت خواهد کرد. در سطح دیوانسالاری، باید اولویت از رویکرد ایدئولوژیک به کارآمدی اداری منتقل شود. بیطرفی قوه قضائیه بهشدت ضروری است؛ همچنین، با تورمی که از ۴۵ درصد فراتر رفته و نزدیک به نیمی از جمعیت را زیر خط فقر نشانده، سیاست اقتصادی باید حول محور عدالت توزیعی بازسازی شود، نه بر پایه سوداگری و رانتجویی. بودجه عمومی باید شفاف شود و به اولویتهای امنیت ملی گره بخورد.
واقعگرایی محافظهکارانهای که در اینجا پیشنهاد میشود، نمیتواند در خلأ شکل گیرد. این رویکرد باید در مشروعیت، انسجام و اعتماد نهادی ریشه داشته باشد. در فقدان این ترمیم درونی، انضباط خارجی پایدار نخواهد ماند و شکیبایی راهبردی، زیر بار کینه اجتماعی فرو خواهد پاشید.
در نهایت، واقعگرایی راهبردی نه از تسلیحات آغاز میشود، نه از ائتلافها یا دکترینها، بلکه از نظمی سیاسی که توان برانگیختن رضایت دارد. نخستین جبهه دفاع ملی، اعتماد درونی است.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.