منظر رنج توسعهای که هرگز اتفاق نیفتاد
در سایه سیاستگذاریهای متمرکز و طرحهای بدون زمینهشناسی و توجه به ویژگیهای اقلیمی، محله صباغان شهرستان بندر امام خمینی (سربندر) در استان خوزستان به نمادی از توسعهنیافتگی شهری در کنار برنامههای توسعه صنعتی منطقه تبدیل شده؛ جایی که مردمش پیش از هر چیز، قربانی نادیدهگرفتهشدن «مکان» هستند. پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظر چندصباحی است که مطالعات مبتنی بر ویژگیهای اقلیمی (مکان) را در دستور کار خود قرار داده و پس از کوهدشت لرستان و دزفول خوزستان، حالا به سراغ یکی دیگر از مناطقی که برنامههای توسعهای نتوانسته کیفیت زندگی شهری مردمان آن را ارتقا دهد، رفته است.


شرق: در سایه سیاستگذاریهای متمرکز و طرحهای بدون زمینهشناسی و توجه به ویژگیهای اقلیمی، محله صباغان شهرستان بندر امام خمینی (سربندر) در استان خوزستان به نمادی از توسعهنیافتگی شهری در کنار برنامههای توسعه صنعتی منطقه تبدیل شده؛ جایی که مردمش پیش از هر چیز، قربانی نادیدهگرفتهشدن «مکان» هستند. پژوهشکده هنر، معماری و شهرسازی نظر چندصباحی است که مطالعات مبتنی بر ویژگیهای اقلیمی (مکان) را در دستور کار خود قرار داده و پس از کوهدشت لرستان و دزفول خوزستان، حالا به سراغ یکی دیگر از مناطقی که برنامههای توسعهای نتوانسته کیفیت زندگی شهری مردمان آن را ارتقا دهد، رفته است.
شهرک صباغان (کمپ B)، قربانی سیاستگذاری شهری ناکارآمد
روزهای پایانی سال گذشته سفری تحقیقاتی با عنوان «منظر رنج؛ بررسی مسئلههای زندگی شهری در بافت ناکارآمد» با تمرکز بر کمپ B یا همان محله صباغان سربندر در استان خوزستان به سرپرستی امیر منصوری، استاد دانشگاه برگزار شد. او در این سفر، با همراهی گروهی از پژوهشگران کارشناسی ارشد و دکتری حوزههای معماری، منظر و مطالعات شهری، چالشهای زیسته و پیچیدگیهای کالبدی، اجتماعی و مدیریتی این منطقه را زیر ذرهبین قرار داده است. گفتوگو با ساکنان و برداشت میدانی محیط، پرده از واقعیتهایی برداشت که در اسناد رسمی و مطالعات نقشههای طرحهای بالادستی کمتر به چشم میآید. حاصل این مواجهه، ضرورتی دوباره برای بازنگری در رویکردهای رایج توسعه شهری است؛ بهویژه ضرورت عبور از سیاستگذاریهای یکسویه و متمرکز و حرکت به سوی رویکردهای مکانمحور، مردمپایه و مبتنی بر خوانش دقیق بستر.
پژوهش حاضر، با تمرکز بر منطقه سربندر و به قصد تحلیل چالشها و الگوهای توسعه در آن آغاز شد؛ شهری که در سالهای اخیر با نمونههایی روشن از سیاستگذاری ناهماهنگ و توسعههای نابرابر روبهرو بوده، دراینمیان، شهرک صباغان بهعنوان یکی از محلات کمبرخوردار، گویاترین نمونه از این نوع توسعه ناپایدار به شمار میرود.
در ایران، سیاستگذاری شهری غالبا با ساختارهای متمرکز و رویکردهای بالا به پایین صورت میگیرد؛ الگوهایی که بیتوجه به بافت، تاریخ و نیازهای واقعی شهروندان، نسخهای یکسان برای مناطق متفاوت تجویز میکنند. نتیجه این سیاستها، در بسیاری از موارد نه بهبود وضعیت، بلکه تولید بحران بوده است. در سربندر نیز با توسعهای روبهرو هستیم که گاه به صورت همعرض با مناطق برخوردارتر پیاده شده، بیآنکه تفاوتهای زمینهای و ساختاری منطقه لحاظ شود. این بیتوجهی، بهوضوح زمینهساز گسترش نابرابری و حذف برخی محلات از چرخه توسعه بوده است. یکی از مفاهیم کلیدی در این زمینه، «توسعه مکانمحور» است؛ رویکردی که به جای نسخههای کلیشهای، بر شناخت دقیق ظرفیتها و ویژگیهای خاص هر مکان متکی است.
«مکان، صرفا مختصات جغرافیایی نیست، بلکه تلفیقی از جغرافیا و تاریخ است؛ جغرافیا به معنای زمینه طبیعی و کالبدی، و تاریخ به منزله لایهای از رویدادها و حافظه زیسته ساکنان. مکان، واجد شأن و هویتی خاص است که باید پیش از هرگونه مداخله، خوانده و درک شود. توسعه مکانمحور یعنی توجه به همین لایههای عمیق؛ تقویت جنبههای مثبت و اصلاح عناصر آسیبزا در زمینه واقعی فضا». در این نگاه، دیگر با «نقشه شهری» روبهرو نیستیم، بلکه با «زندگی شهری» مواجه هستیم؛ ازاینرو، دستیابی به توسعهای مطلوب، نیازمند خوانش دقیق زمینه، مشارکت شهروندان و پرهیز از نادیدهانگاشتن تفاوتهاست. در همین راستا، مفهوم منظر شهری نیز اهمیت مییابد. منظر نهفقط تصویر فیزیکی شهر، بلکه بازتابی از درک و تجربه زیسته ساکنان است که موجب ارتقای کیفیت زندگی آنان میشود.
«منظر شهری، همان واکنشی است که مردم به محیط زندگیشان نشان میدهند؛ ادراک، احساس و خاطرهای جمعی که هویت شهر را میسازد».
در کنار این مفاهیم، حکمروایی شهری نیز نقشی بنیادین دارد. وقتی تصمیمگیریهای شهری بدون حضور و مشارکت مردم و دیگر ذینفعان انجام میشود، با وجود کاهش کارآمدی، سرمایه اجتماعی نیز تحلیل میرود. سیاستگذاری شهری مؤثر، نیازمند سازوکاری مشارکتی و شفاف با حضور بازیگران پرشمار است.
نمونه روشنی از پیامدهای سیاستگذاری متمرکز و غیرمشارکتی، در پروژه ساماندهی محله صباغان مشاهده شد. محلهای با ۴۰ هکتار وسعت که از سوی بنیاد مسکن برای ارتقای کیفیت محیط شهری انتخاب شد، اما با وجود اهدافی مانند توسعه زیرساختها و بهبود کالبد، به دلیل ضعف هماهنگی نهادی، مشارکت اندک مردم و ابهام در وضعیت حقوقی زمینها، با شکست مواجه شد. این تجربه تلخ، نشان داد که سیاستگذاری بدون درک مکان، بدون گفتوگو با مردم و بدون نگاهی کلنگر، سرانجامی جز توقف، بیاعتمادی و گسست ندارد. اکنون، بیش از هر زمان دیگر، نیاز به بازنگری در سیاستگذاریهای شهری احساس میشود؛ نوعی بازنگری که باید از فهم «مکان» آغاز شود، به شنیدن صدای مردم ادامه یابد و با حکمروایی شفاف و عدالتمحور به پایان برسد. کمپ B و تجربه زیسته آن، نه صرفا یک نمونه محلی، که نمادی از چالشهای فراگیر توسعه شهری در ایران است؛ چالشهایی که تنها با نگاههای عمیقتر، دقیقتر و مشارکتی میتوان به آنها پاسخ داد.
توسعه یا بازتولید بحران؟
دلارام سبکرو، پژوهشگر دکتری معماری منظر دانشگاه تهران، با بین اینکه در دهههای اخیر، واژه «توسعه» به یکی از پرکاربردترین مفاهیم در سیاستگذاری شهری ایران تبدیل شده است، گفت: توسعه در ابتدا با شعارهایی مانند کاهش نابرابری، بهبود کیفیت زندگی و ارتقای زیرساختها همراه بود، اما بهتدریج در عمل، به ابزاری برای تحکیم فقر و بازتولید ساختارهای نابرابر بدل شد. تجربه کمپ B در بندر امام خمینی (ره) مصداقی روشن از این روند است. محلهای که روزگاری برای سکونت نیروی کار شکل گرفت، اما امروز به گرهگاهی از بحرانهای کالبدی، اجتماعی و نهادی تبدیل شده است.
او در پاسخ به این پرسش که چگونه توسعهای که با نیت بهبود زندگی آغاز شد، اکنون به ابزاری برای حذف مردم از شهر و تعمیق حاشیهنشینی تبدیل شده است؟ گفت: دلیل این امر را نباید صرفا در ضعفهای اجرائی یا کمبود منابع جست؛ بلکه آنچه ما با آن مواجهیم، حاصل قاعدهای نهادینهشده در متن برنامهریزی توسعهای است؛ قاعدهای که بر نگاه بالا به پایین، فقدان مشارکت و بیتوجهی به زمینههای اجتماعی و فرهنگی بنا شده است. در این منطق، مردم نه بهمثابه سوژههایی فعال، بلکه به صورت ابژههایی منفعل در خدمت نظم بهرهبردار دیده میشوند. مشارکت محلی غایب است و «عدالت فضایی» صرفا در قالب واژگانی تزیینی در اسناد رسمی تکرار میشود.
او همچنین خاطرنشان کرد: نتیجه چنین رویکردی، ظهور سکونتگاههایی است نیمهکاره، بیهویت و ناسازگار با زمینه زیستی ساکنان؛ فضاهایی که به جای ایجاد امید، فقط حس بیافقی و طردشدگی را بازتولید میکنند. در تجربه توسعه کمپ B، آنچه به اجرا درآمد، نه پاسخی به نیازهای زیسته مردم، بلکه نسخههایی تیپسازیشده، فنی و بیتعلق بود. خیابانهای عریض اما بیجان، خانههایی تازه اما تهی از خاطره، و محلههایی که فاقد پیوندهای انسانیاند، چهرهای است از «زیستگاههایی مصنوعی» که تنها بهظاهر نوسازی شدهاند. در باطن، این خانهها فاقد زیرساخت، امنیت کالبدی و پیوند با تجربه زیست روزمرهاند؛ و فقدان خدمات پایه، تخریب همسایگیها و بلاتکلیفی حقوقی ساکنان، باعث شده بافتی با ریشههای تاریخی، به حاشیهای فراموششده در حافظه سیاسی و شهری کشور تبدیل شود. در چنین زمینهای، سیاستگذار نهتنها با فقر مقابله نکرده، بلکه خود به بازتولید آن، آنهم در لباسی نو، یاری رسانده است.
سبکرو در ادامه گفت: اگر امیدی به آیندهای متفاوت داریم، باید این چرخه معیوب شکسته شود. توسعه واقعی، بدون درک زمینه و مشارکت واقعی مردم، صرفا بازتولید فقر و آسیب در لباسی نو است. گذار از توسعه تکنوکراتمحور، فرمالیستی و اقتدارگرا، ضرورتی گریزناپذیر است. رهایی برنامهریزی شهری از اسارت فرمگرایی و اقتصادگرایی افراطی، مستلزم حرکت از پروژهمحوری به فرایندمحوری، تقویت نهادهای محلی، بازتعریف جایگاه مردم، و بازگرداندن «حق بر شهر» به متن سیاستگذاری است. مشارکت واقعی، عدالت مکانی و کرامت انسانی، نه امتیازاتی سیاسی، بلکه پیششرطهایی بنیادین برای صلح اجتماعی و پایداری شهریاند.
تجربه کمپ B هشداری است نهفقط درباره یک محله، بلکه درباره کل منطق توسعه در ایران. اکنون زمان آن فرارسیده که از «توسعه برای مردم» عبور کرده و به سوی «توسعه با مردم» گام برداریم.
توسعه شهری معاصر خوزستان: نامکانهایی برآمده از توسعه ناپایدار
دکتر امین مقصودی، دیگر عضو تیم تحقیقاتی پژوهشکده نظر، در این زمینه به «شرق» میگوید: تا پیش از قرن بیستم میلادی، خوزستان از نظر شهرنشینی، یکی از مناطق کمتر برخوردار در مقایسه با دیگر نواحی کشور بود. درواقع در این خطه زرخیز، زیست جمعی بیشتر به صورت زندگی عشایری و روستایی جریان داشت و شهرهای مهم این ناحیه، درواقع چیزی بین یک روستای بزرگ و یک شهر بودند. با این حال، توسعه صنعت نفت در کنار ایجاد زیرساختهای گستردهای مانند راهآهن سراسری، احداث بنادر و همچنین ساخت سدها و گسترش کشاورزی و صنعت از طریق شرکتهای مختلف در مشارکت با دولت، در یک قرن گذشته، به توسعه شهری معاصر سریع و گسترده در خوزستان انجامید. این توسعه شهری که چهره خوزستان را از سرزمینی توسعهنیافته به منطقهای مدرن تغییر داد، همراه با ساخت مجموعهای از شهرهای جدید در استان بود که عمدتا در راستای پاسخ به نیازهای صنعتی و اقتصادی شکل گرفتند. در نتیجه، این شهرها بیش از آنکه مکانی برای زیست شهری باشند، بیشتر به مجتمعهای سکونتگاهی شبیه هستند که فاقد جنبههای کالبدی، عملکردی و معنایی برای ساکنان خودند. اساسا شهر نوعی مکان است که از یکجانشینی و تکامل مفاهیم ذهنی مشترک گروهی از انسانها پدید میآید.
او افزود: براساس مطالعات مرکز تحقیقات و توسعه مدیریت پروژههای صنایع پتروشیمی، این شهرها که در دهههای گذشته به دلیل رشد صنعتی و مهاجرت گسترده رونق یافته بودند، امروز با مشکلاتی مانند حاشیهنشینی، فقر، فرسایش سرمایه اجتماعی، بیکاری، نابرابری، آلودگی صنعتی هوا و آب، کمبود امکانات بهداشتی-درمانی و بحران آب شرب دستوپنجه نرم میکنند. در نتیجه، این شهرها به «نامکانهایی» تبدیل شدهاند که زیست شهری در آنها با دشواریهای فراوانی مواجه است. این وضعیت حتی به مهاجرت گسترده از این شهرها به دیگر مناطق کشور انجامیده است.
توزیع نابرابری به جای عدالت
مقصودی با اشاره به شهر بندر امام خمینی، گفت: این شهر که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در پی توسعه فعالیتهای بندری و صنعتی در کنار خورموسی تأسیس شد، در دهههای بعد تحت تأثیر گسترش راهآهن و صنایع پتروشیمی قرار گرفت. اما امروز، با وجود نقش کلیدی در اقتصاد منطقه، با چالشهای عمیقی در ساختار شهری خود روبهروست. تحلیل سازمان فضایی این شهر نشان میدهد که بندر امام خمینی نه به عنوان یک «مکان»، بلکه بهمثابه «نامکانی» فاقد تعادل میان عناصر شهری ظهور یافته است. در بعد کالبدی، سلطه عملکردهای صنعتی و ترانزیتی مشهود است؛ حتی خورموسی به عنوان مهمترین ظرفیت طبیعی منطقه، کاملا در اختیار صنعت قرار گرفته و هیچ حضوری در منظر شهری ندارد. شبکه معابر نیز عمدتا کارکرد ترانزیتی دارد و تحت سیطره کامیونهای حمل مواد پتروشیمی است که این امر به گسست فضایی و اجتماعی انجامیده است.
از سوی دیگر، این شهر فاقد عناصر معناساز در ذهن ساکنانش است. مرکزی برای تعاملات اجتماعی-فرهنگی وجود ندارد و محلهها نیز به دلیل تسلط خودروها، ناتوان از ایجاد پیوندهای انسانی هستند. در واقع محلات این شهر نه فضاهای هویتساز، بلکه صرفا مجموعهای از پلاکهای ساختمانیاند.
او در پایان گفت: بندر امام خمینی تجلی توسعه شهری معاصر خوزستان با رویکرد صرفا اقتصادی است که در آن توسعهای تحمیلی، صنعتمحور و فاقد پایداری به چشم میخورد. این شهر در ساختار فضایی خود فاقد نظم اجتماعی و مکانی است که بتواند پیوندی معنادار بین اجزایش ایجاد کند؛ بنابراین بازنگری در الگوی توسعه شهری نهتنها در این شهر، بلکه در تمامی شهرهای صنعتی خوزستان، برای ایجاد تعادل میان نیازهای صنعتی، زیستی و اجتماعی ضروری به نظر میرسد. این امر مستلزم همکاری برنامهریزان، متخصصان و پژوهشگران حوزههای مختلف است.
دکتر پریچهر صابونچی، دانشآموخته معماری منظر نیز در گفتوگو با «شرق»، با اشاره به وضعیت محله صباغان بندر امام خمینی (ره) میگوید: پروژه ساماندهی و توسعه محله صباغان (کمپ B) در بندر امام خمینی یکی از نمونههای بارز این الگوی توسعه ناکارآمد است. طرح ساماندهی این کمپ پس از سیل مخرب اواخر دهه 90 شمسی با هدف ساماندهی سکونتگاههای غیررسمی و جابهجایی ساکنان مناطق پرخطر آغاز شد. اما از همان ابتدا، نشانههای فقدان برنامهریزی فراگیر در این طرح دیده میشد. شکست این پروژه نه کمبود منابع یا ضعف مردم، بلکه حذف و بینقش و خاموشکردن بازیگران کلیدی و محلی بود. بنیاد مسکن، بهعنوان متولی و تصمیمگیر اصلی، بدون نیازسنجی اجتماعی و تعامل فعالانه با سایر گروههای ذینفع، اقدام به طراحی و سیاستگذاری یکجانبه کرد.
شهرداری و شوراها، با وجود مشروعیت به عنوان نهادهای مرتبط با مردم محلی، از چرخه تصمیمسازی حذف شدند. نهادهای دانشگاهی و مدنی نیز که میتوانستند نقش تسهیلگر یا ناظر اجتماعی و منتقد را ایفا کنند، در حاشیه ماندند. در این میان ساکنان، ذینفعانِ محوری این توسعه بودند اما به دریافتکنندگان وامهای خودساختی تقلیل یافتند، آن هم بدون حمایت فنی یا حقوقی.
وی افزود: این ساختار متمرکز و انحصارگرا، ضمن فروپاشی سرمایه اجتماعی و بیاعتمادی نهادینهشده میان ساکنان و نهادهای رسمی، پیامدهایی مانند ازبینرفتن یک بافت شهری زنده و شکلگیری فضایی پراکنده و ناپایدار را به دنبال داشت. خانههایی که هرچند فرسوده اما مبتنی بر فرهنگ، هویت محلی و روابط اجتماعی شکل گرفته بودند، جای خود را به واحدهای ناهماهنگ، قطعهقطعه و بیزیرساخت دادند. نابسامانیهای کالبدی-فضایی، زیرساختها و خدمات ناقص، محیط آلوده و فضاهای عمومی نیمهکاره و جداافتاده از زندگی اجتماعی، معضلاتی است که پروژه کمپ B نهتنها موفق به رفع آنها نشد، بلکه با نوعی تخریب سازمانیافته فضای زیست، موانع را برای توسعههای بعدی ایجاد کرد.
یک ارزیابی از بازیگران و گروههای ذینفع در این طرح توسعه نشان میدهد که نهادهای دولتی بالادست و زیرمجموعههای آنها با پشتوانه قدرت بالا و علاقهمندی سیاسی، در جایگاه ذینفع کلیدی قرار گرفته و در مقابل، شهرداری و شوراها با وجود علاقه برای حضور فعالانه در پروژههای مرتبط با توسعه شهر، از قدرت نهادی محروم بودهاند. همزمان مردم نیز بهعنوان تأثیرپذیرترین گروه، در نقش ذینفعان خاموش باقی ماندهاند. چنین گسستی بین قدرت تصمیمگیری و میزان تأثیرپذیری، یکی از مؤلفههای اصلی شکست در پروژههای توسعه شهری به شمار میآید.
صابونچی خاطرنشان کرد: چنین تجاربی، ضرورت تغییر پارادایم سیاستگذاری و بهدنبال آن حمکروایی شهری را بر مبنای سازوکارهای مشارکتی و بازتوزیع قدرت یادآور میشود. آینده توسعه نیازمند الگویی است که مشارکت واقعی، نهادسازی محلی، شفافیت تصمیمگیری و بازنگری مستمر را در دل خود داشته باشد. چرخه سیاستگذاری شهری باید به یک فرایند مشارکتی چندمرحلهای تبدیل شود؛ فرایندی که از شناخت مسئله تا تدوین، اجرا، نظارت و بازخورد، همه بازیگران را بهصورت مؤثر درگیر کند.
توسعهای که بدون مشارکت و حضور مردم آغاز شود، تنها یک نقشه روی کاغذ است؛ بهجای عدالت، نابرابری میسازد؛ و بهجای انسجام، گسست را ایجاد میکند. راهکار برونرفت از این مصائب، بازگشت به مردم، نهادهای محلی و عقلانیت بینرشتهای نه به عنوان ناظر، بلکه به عنوان شریک اصلی توسعه است.
فرنوش مخلص، دکترای منظر شهری از فرانسه و دیگر عضو تیم تحقیقاتی پژوهشکده نظر، در پاسخ به این پرسش که در فرایند همجواری شهرها با صنایع ملی، آیا توسعه متوازن و همارز با نیازهای هر دو سیستم صورت میگیرد؟ گفت: شهرها، «پدیدهای سیستمی و چندوجهی» هستند که توسعهشان مشروط به توسعه توأمان لایههای معنادهنده آن است. اما در رشد صنایع، ما با ساختاری بخشی و سلسله مراتبی روبهرو هستیم که فاکتورهای توسعه آن در چند فاکتور مشخص چون اقتصاد و ارتباطات در یک «نظام پلهای» تعریف میشود. در همجواری شهر و صنایع ملی، در گام نخست با تضادی از بنیانهای توسعه در این دو فرایند روبهرو هستیم. واقعیت آن است که شهرها راه توسعه خود را دنبال میکنند و بهطور جداگانه مشکلات مختلف را بهعنوان اولویت تشخیص میدهند. این اولویتها تناسبی با اولویتهای رشد صنعت ندارد. این نگاه مقیاسی و بالا به پایین توسعه صنعتی به شهر، تداخل سیاستگذاری در سطوح مختلف راهبردی، برنامهای، مدیریتی، تکنیکی و زیستی را به دنبال داشته و تبعات جبرانناپذیری را برای شهر میزبان خود به وجود میآورد.
وی با اشاره به شهر سربندر، گفت: درخصوص سربندر و وضع موجود آن، نقطه شروع بحث درمورد ویژگیهای مشخصه مشترک و مشکلات اصلی بود که این شهر در انفصال با سیستم صنعتی همجوار خود، با آن روبهرو است. شهر سربندر از مکانهایی است که دلیل شکلگیری آن وجود صنایع ملی و زیرساختهای حملونقل بوده است. آنچه در این مکان قابل توجه است، روبهروشدن با این سؤال بود که آثار توسعه در مکانها و لایههای مختلف شهر سربندر چگونه است؟ آیا این دو پدیده در ارتباط با هم رشد داشتهاند؟
بررسیهای انجامشده در سربندر، وجود مشکلات مختلف شهری چون آلودگی، فقدان زیرساختهای مدرن، پراکندگی شهر، توسعه بیش از حد فضایی در بستر جغرافیایی، دسترسی، مناطق سبز فقیر، فقر اجتماعی، اقتصادی، آموزشی و بهداشت را هدف قرار داده است.
در مفاهیم امروز توسعه سربندر، از جانب مدیران شهری و ذینفعان و ذینفوذان امر، بهعنوان پاسخی به چالشهای کنونی شهر، هیچ راه درست و مناسبی برای بهسازی آن و پاسخ به تبعات ناشی از توسعههای پلهای در شهر وجود ندارد. با وجود رشد ساختوساز یا رشد قلمرو جغرافیایی شهر، اقدامات صورتگرفته، منجر به چالشهای متعددی درمورد سیستم برنامهریزی شهری، مشارکت اجتماعی، کاهش کیفیت زندگی و حفاظت از محیط زیست و به صورت کلی افزایش بحرانهای زیست شهری شده است. توسعه ناکارآمد شهر بهعنوان پاسخی به چالشهای کنونی آن با مشکلات متعدد فضایی، اجتماعی، اقتصادی، آموزشی، مدیریتی و... روبهرو است.
• عمدهترین مشکلات فضایی عبارتاند از حاشیهنشینی، خالیشدن سکنه نواحی واقع در مراکز، محصورات توسعه شهری با حدود صنایع، ناکارآمدی سیستم حملونقل، رشد مناطقی که نیازمند احیا هستند، بهبود نظم فضایی و معایب مقررات قانونی در زمینه توسعه فضایی، مشکلات زیستمحیطی: آلودگی هوا، آب و خاک، تأمین آب، مدیریت آبهای سطحی، مصرف بالای انرژی در اقتصاد، ذخیرهسازی و عدم مدیریت دفع زباله، ناپایداری شهر، عدم تابآوری در تحولات روز از حیث اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی، مشکلات اجتماعی: کاهش مشارکتهای اجتماعی و رشد بحرانهای اجتماعی از مصائب مهم توسعه در این شهر بوده است. مشکلات طبقهبندیشده بهعنوان چالشهای اجتماعی عبارتاند از: کاهش جمعیت متخصص، ازدیاد جمعیت مهاجر جویای کار و حاشیهنشین، جامعه کمتوان اقتصادی، فقر آموزشی و بهداشتی، عدم تداوم هویت، عدم تناسب در تجهیز و زیرساخت مناطق و محلات شهر.
مشکلات اقتصادی: در کنار بحرانهای اجتماعی باید خاطرنشان کرد سربندر با چالشهای به همان اندازه مهم دیگری مانند مشکلات اقتصادی مواجه است که حاصل سیاستگذاریها و برنامههای تبعی توسعه صنعتی بر آن است: تخریب فضا و تضادهای سرمایهگذاری، بودجه ناکافی، استفاده ناکارآمد از بودجه، پویایی پایین توسعه اقتصادی، افزایش هزینههای نگهداری شهر، بیتوجهی به فرایند تبلیغات و بازاریابی آن.
وی همچنین خاطرنشان کرد: در دورههای مختلف توسعه سربندر، مفاهیم شهر به عنوان یک سیستم، کارآمد نبوده و ساختار رشدیافته آن در سطح رشد شهرکهای مستقل در یک مجموعه جغرافیایی است. عناصر شهری آن در رابطهای انضمامی بوده که هرکدام چرخه فعالیتی و معنایی خود را هدایت میکند و ارتباطی معنادار و شبکهای در شهر وجود ندارد. حاصل آن مواجهشدن با «شهرنمایی» به نام سربندر است که فاقد عناصر سازمانی مهم چون مرکز شهر پویا و تعریفشده، محلات منسجم با ساختارهای شهری متصل است. این امر شهر را از «پدیدهای سازمانی» به «نهادی ساختاری» در بستر جغرافیایی تقلیل داده است. از دیگر نتایج مهم این امر، عدم انسجام فضایی، پراکندگی و گسیختگی محلات و فضاهای مختلف شهر در انفصال فعالیتی و معنایی و کاهش خوانایی و ادراک مکانی از شهر است.