دستان پر از خالی
مدتی پیش در دانشگاه علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اتفاقی رخ داد که حرف و حدیثهای بسیاری درباره آن شکل گرفت. قبلتر هم رخدادهای دیگری اتفاق افتاده بود که نظرات مختلفی درباره آنها شکل گرفته بود و این امر از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون بوده و پس از این هم ادامه خواهد داشت. اما آنچه سببساز این یادداشت شده، نه خود این رخدادها بلکه موضوع واکنشها درباره آنهاست.
مدتی پیش در دانشگاه علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اتفاقی رخ داد که حرف و حدیثهای بسیاری درباره آن شکل گرفت. قبلتر هم رخدادهای دیگری اتفاق افتاده بود که نظرات مختلفی درباره آنها شکل گرفته بود و این امر از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون بوده و پس از این هم ادامه خواهد داشت. اما آنچه سببساز این یادداشت شده، نه خود این رخدادها بلکه موضوع واکنشها درباره آنهاست. در همه این اتفاقات، ما شاهد دو نوع از واکنش هستیم؛ واکنش و روایت رسمی و غیررسمی. اما آنچه بهوضوح میتوان دید، این است که در سطح باور عمومی درباره این رخدادها، میشود تغییر نگاه عمومی را متوجه شد، به قسمی که پذیرش عمومی درباره توضیح و روایت رسمی دچار افت و افول شده و تقریبا در بین جمع درخورتوجهی از مردم، روایت غیررسمی پذیرفتنیتر شده است. برای آنکه بتوانم موضوع را کمی باز کنم، لازم است مثالی بزنم. معمول این است که وقتی به یک تابلوی نقاشی نگاه میکنیم، سعی داریم که از فاصله به آن نظر بیندازیم تا کل تابلو را با هم ببینیم. این کار سبب میشود درکی جامع از کلیت اثر به دست بیاوریم. اما اگر به تابلو چنان نزدیک باشیم که همه آن را در یک نگاه نبینیم، این امکان برایمان هست که شاید درک مناسبی از جزئیات به دست آوریم، ولی اصلا نخواهیم فهمید که کل تابلو چه چیز را دارد به ما نشان میدهد. درباره رخدادهایی از نوع همان ماجرای دانشگاه علوم و تحقیقات یا رخدادهایی از این دست در طول بیش از چهار دهه اخیر نیز اگر با فاصله به موضوع نگاه کنیم، میتوان این را مشاهده کرد که یک سوی ماجرا به همان طرفی برمیگردد که روایت رسمی آن را تعریف میکند یا به عبارتی، راوی ماجرا، خواسته یا ناخواسته، خود یک طرف داستان است و اصطلاحا یک طرف دعواست، حتی اگر خود چنین قضاوتی درباره نقش خویش نداشته باشد. بنابراین چه دوست داشته باشیم یا نه، فهمی که در افواه شکل میگیرد، این است که راوی رسمی، آنچه میگوید، در بهترین حالت برای تبرئه خویش است و همین برداشت سبب میشود که نوع نگاه عمومی به این بخش از روایت با تردید همراه باشد. حال فرض کنید در وضعیتی که این تردید درباره روایت رسمی تکرار شود، بهمرور نوع داوری عمومی چه سمتوسویی خواهد یافت؟ اگر همچنان فاصلهمان را با این تابلو حفظ کنیم، خواهیم دید که در گذشته، در چنین رخدادهایی، غیر از روایت رسمی و روایت غیررسمی، یک روایت سومی هم وجود داشت؛ روایت تخصصی و حرفهای رسانههای مستقل. رسانههای مستقلی که به هر دلیلی از یک دورهای دیگر از سوی بخش رسمی بهعنوان روایتگر میانه و بینابین پذیرفته نشدند و از آنان با این تعریف که متعلق به سمتوسوی مقابل هستند، یاد شد. نمیدانم به یاد دارید که حتی در بعضی از تریبونهای رسمی، این موضوع بارها گفته شد که برای این بخش از روایتگران، با چمدان از خارج کشور دلار فرستاده میشود و بعد با تکیه به همین نوع اتهامات که البته هیچ وقت برای آن شاهد و دلیل مستندی ارائه نشد، این بخش از روایت ماجرا به پستو رفت و نتیجه چه شد؟ برای آنکه اهمیت این بخش از روایت معلوم شود، به موردی بسیار معروف که از نظر تاریخی و ایمانی برای ما شیعیان بسیار مهم است، اشاره میکنم. در ماجرای «غدیر خم» که برای ما شیعیان رخدادی مبنایی است و مذهبمان بر آن تکیه دارد، اهمیت ماجرا به گونهای است که وقتی میخواهیم به ولایت امیر مؤمنان علی (ع) اشاره کنیم، اصل و اساس حقانیت تشیع را در همین رخداد میبینیم. اما مهمترین بخش آنجاست که وقتی ماجرای غدیر خم را روایت میکنیم، مهمترین مستنداتمان آن است که راویان اهل سنت نیز بر این رخداد صحه گذاشتهاند. به عبارتی، نهتنها ما شیعیان به این رخداد باور داریم، بلکه اهل سنت هم تأکید دارند که غدیر خم رخ داده و حضرت رسول (ص)، امیر مؤمنان علی (ع) را پس از خود، ولی مردم اعلام کرده است. و این یعنی ما شیعیان، غیر از آنکه خود روایتگر آن واقعه مهم تاریخی هستیم، طرف مقابل هم به آن رخداد باور دارد. حال بعد از آن چه پیش آمده، داستان دیگری است. خب فرض کنید برای ما شیعیان، تنها روایت موجود از واقعه غدیر خم، فقط و فقط روایت خودمان بود و بس. درآنصورت برای اثبات حقانیت ولایت حضرت امیر، دستمان پُرتر بود یا خالیتر؟ حقیقت این است که در توضیح یک واقعه، اگر تنها روایت، روایت مدعی باشد، داستان میشود همان بیت حافظ که «شاه ترکان سخن مدعیان میشنود» و این یعنی تا وقتی نپذیریم که آن روایت میانی دوباره به صحنه بازگردد (به عبارتی همان رسانههای مستقل)، هرچه مدعی بگوید، فقط طرف مقابل را در جایگاه سیاوش مستقرتر میکند. این درست که ممکن است رسانه در بعضی اوقات روایت رسمی را نفی کند، ولی چون ناچار است که بین مردم معتبر باشد، چارهای ندارد جز اینکه بیطرفانه و مستند به رخدادها بپردازد، والا این بار نه از سوی بخش رسمی، بلکه از سوی جامعه به فریبکاری متهم میشود.