مدیرعامل هلدینگ هزاردستان:
تحریم و فشارهای داخلی چشمانداز به آینده را گرفته است
استارتاپهای ایرانی در یک دهه اخیر میان دو جبهه محدودکننده گیر افتادهاند: تحریمهایی که دسترسی به فناوری و بازار جهانی را برایشان محدود کرده و سیاستهای داخلی که آنها را از رشد و بهکارگیری نوآوری جدید، به عقب رانده است. به باور فعالان و مدیران اکوسیستم استارتاپی، محدودیتهای داخلی و خارجی بهطور همزمان و در کنار هم، مسیر رشد و توسعه آنها را سد کرده است.

به گزارش گروه رسانهای شرق،
استارتاپهای ایرانی در یک دهه اخیر میان دو جبهه محدودکننده گیر افتادهاند: تحریمهایی که دسترسی به فناوری و بازار جهانی را برایشان محدود کرده و سیاستهای داخلی که آنها را از رشد و بهکارگیری نوآوری جدید، به عقب رانده است. به باور فعالان و مدیران اکوسیستم استارتاپی، محدودیتهای داخلی و خارجی بهطور همزمان و در کنار هم، مسیر رشد و توسعه آنها را سد کرده است. هرچند به گفته مجید رضوی، مدیرعامل هلدینگ هزاردستان، کندشدن توسعه و ادامه رشد شرکتهای فعال در اقتصاد دیجیتال، تنها یک روی سکه اثرات تحریم و فشارهای داخلی است. به باور او تأثیر روانی و بلندمدت تحریمها، در کنار فشارهای داخلی از جنبههای دیگر بسیار عمیقتر بوده و آن اینکه این شرایط چشمانداز آینده را برای فعالان این اکوسیستم از بین برده است. آنطور که او میگوید از سوی دیگر به خاطر نبود سرمایهگذاری کافی، فرصتهای سعی و خطا از کسبوکارهای نوآور گرفته شده و در نتیجه موج دوم شرکتهای استارتاپی هنوز در کشور شکل نگرفته است. در کنار همه اینها رضوی اعلام میکند که شرکتهای قدیمی این اکوسیستم هم مجبور به توقف سرمایهگذاری در این حوزه شدهاند، تا جایی که هلدینگ هزاردستان هم عملا از سال ۱۴۰۰ به بعد یک سیاست انقباضی را دنبال میکند؛ کافهبازار را واگذار کرده و کارنامه و بلد هم در صف واگذاری هستند. او نتیجه تمام این تصمیمها را فشارهای داخلی و خارجی میداند که چشمانداز آینده را برای آنها تیره و تار کرده است.
در گفتوگویی تفصیلی با مجید رضوی، مدیرعامل هلدینگ هزاردستان به عنوان یکی از فعالان باسابقه اکوسیستم استارتاپی، درباره تأثیرات ملموس و بلندمدت تحریم خارجی و فشارهای داخلی بر جذب سرمایه، مهاجرت نیروی انسانی، رشد تکنولوژی و چشمانداز فعالیتهای نوآورانه در ایران، گفتوگو کردهایم و اینکه چطور این دو اتفاق در کنار هم در حال فرسودن اکوسیستم دیجیتال کشور است.
هلدینگ هزاردستان به همراه زیرمجموعههایش به عنوان یکی از کسبوکارهای قدیمی اکوسیستم استارتاپی کشور شناخته میشوند. در سالهای گذشته استارتاپها هم از داخل به خاطر سیاستهای فیلترینگ و مقرراتگذاری محدودکننده و هم از خارج به خاطر تحریم، تحت فشار بودهاند. با توجه به سابقهای که در این اکوسیستم دارید، آیا تحریم بیشتر فعالان این بخش را با مشکل و چالش مواجه کرده یا محدودیتهای داخلی؟
واقعیت این است که تفکیک این دو نوع فشار (داخلی و خارجی) خیلی ساده نیست. در عمل، ما با ترکیبی از هر دو نوع فشار مواجه بودهایم. در مقاطع مختلف، یکی از آنها پررنگتر و تأثیرگذارتر شده. در کل هم محدودیت داخلی و هم خارجی روی این اکوسیستم به شدت جدی بوده است. محدودیتهای داخلی و خارجی بهطور همزمان و در کنار هم مسیر رشد و توسعه ما را دشوار کردهاند.
تحریم کدوم بخش از کسبوکار شما را تحت تأثیر قرار داده است؟ این تحریم بیشتر بخشهای فنی یا دسترسی به یک تکنولوژی خاص را برای شما محدود کرده یا برای نمونه جذب سرمایهگذاری را برای شما سخت کرده است؟
هر کدام از این موانع، بسته به زمان و شرایط، مسائل خاصی را برای ما ایجاد کردهاند. برای نمونه تحریمها باعث شدهاند که ما به برخی سرویسها و فناوریهای زیرساختی بینالمللی دسترسی نداشته باشیم یا در معرض خطر قطع سرویس قرار بگیریم. در بسیاری از موارد، به محض اینکه مشخص میشود کاربر از ایران در حال استفاده از سرویس یا خدماتی است، دسترسیمان قطع میشود و ناچار به یافتن جایگزین یا حتی مجبور به ساخت شدهایم. این در حالی است که اگر این تحریمها وجود نداشت، میتوانستیم انرژی و تمرکزمان را صرف توسعه مزیتهای رقابتی خود کنیم و درگیر مسائل پایهایتر نباشیم. در کنار اینکه تحریم جلوی دسترسی ما به بسیاری از خدمات و سرویسها را گرفته و در مقاطعی باعث شده دست به ساخت ابزارهای جدید بزنیم و صرف هزینه و وقت زیادی برایمان به همراه داشته، بهنظر من تأثیر روانی و بلندمدتتر تحریمها از جنبههای دیگر بسیار عمیقتر بوده است: تحریمها چشمانداز آینده را از بین بردهاند. وقتی کشوری وارد دورهای از تحریمهای فزاینده میشود، سرمایهگذاران، فعالان اقتصادی و نیروی انسانی آن کشور که بتوانند دور هم جمع شوند و اکوسیستمی را بسازند، تحت تأثیر قرار میگیرد. چشمانداز روشنی برای ادامه فعالیت نمیبینند. این شبیه حالتی است که بخواهید در شهری سرمایهگذاری کنید که زیرساختهایش در حال فرسایش است و جمعیتش در حال مهاجرت. طبیعی است که تردید به وجود میآید و تصمیمگیری سخت میشود. در حوزه ما، یکی از مهمترین آسیبها در این فضا، از دست رفتن نیروی انسانی بوده. افرادی که تخصص، دانش و انگیزه داشتند، اما در نبود چشمانداز مثبت، تصمیم گرفتند آینده خود را در جایی بهتر بسازند. این مسئله بهویژه در میان جوانترها که هنوز وابستگیها و هزینههای بالایی ندارند، شدیدتر است. آنها فرصت مهاجرت و بازسازی مسیر حرفهای خود را دارند و در بسیاری موارد هم این کار را انجام دادهاند.
در کنار تحریم، مسائل داخلی هم قطعا تأثیرگذار بودهاند. از جمله بحرانهای اجتماعی، فیلترینگ، مقررات متغیر و ناهمسو و جنبشهای اجتماعی مثل آنچه در سال ۱۴۰۱ رخ داد، که باز هم مستقیما روی همان قشر از نیروهای انسانی که برای رشد صنعت حیاتی هستند، اثر منفی گذاشت. در نهایت، ترکیب این محدودیتهای خارجی و داخلی، موجب شده نه تنها توسعه ما کندتر شود، بلکه مزیتهای رقابتی کشور هم به مرور فرسوده شود. به جای آنکه تمرکز بر خلق ارزش و نوآوری باشد، بخش زیادی از انرژی صرف بقا و دورزدن محدودیتها میشود.
تحریمها چقدر در از دست دادن نیروهای انسانی هزاردستان تأثیر داشته است؟ آیا در این زمینه آماری دارید؟
تحریمها تأثیر قابل توجهی بر از دست دادن نیروی انسانی در هلدینگ ما داشتهاند، ولی نکته این است که این مسئله فقط به تحریمها مربوط نمیشود؛ تصمیم افراد برای مهاجرت نتیجه مجموعهای از شرایط است که تحریمها نقش بسیار پررنگی در ایجاد این شرایط ایفا کردهاند. به عبارتی، تحریمها کشور را از وضعیت عادی خارج کردهاند و تمرکز سیاستگذاران و حاکمیت را به فضای تقابل بردهاند و منابع کشور را به سمت دیگری سوق داده است. وقتی کشوری وارد فضای تقابل میشود، تمام ساختارها، اولویتها و تخصیص منابع براساس آن شکل میگیرد و این روند روی کل اکوسیستم اثرگذار است. در نتیجه نمیتوانیم مستقیم بگوییم تحریمها عامل واحد از دست دادن نیروها بودهاند، اما واضح است از زمانی که این اکوسیستم در حال شکلگیری بود و شرایط به نسبت بهتر و خوشبینانهتر بود، مثل دوران برجام که امید بیشتری وجود داشت و افراد بیشتر ماندند، با فشارهای متعدد و تحریمها موج مهاجرت افزایش یافت. البته عوامل بیرونی هم در این مهاجرت نقش دارند؛ مثلا سیاستهای مهاجرتی کشورهای مقصد آسانتر شده یا تغییرات شرکتهای بزرگ فناوری در استخدام نیرو باعث شده نیروی انسانی شرکتها تصمیم به مهاجرت بگیرند یا این مهاجرت را لغو کنند.
از سوی دیگر، نقش سرمایهگذاران هم بسیار حیاتی است. این سرمایهگذاران هستند که فضا را برای نیروهای انسانی، کارآفرینان و تیمها فراهم میکنند تا بتوانند روی ایدههایشان کار کنند. سرمایهگذاری به عنوان نیروی محرکه حوزه نوآوری که ذاتا پرریسک است، نقش کلیدی دارد و تحریم در این زمینه بسیار تأثیرگذار بود. تحریم باعث شد خیلی از سرمایهگذاریهای خارجی که در دوران برجام اتفاق افتاده بود، با خروج آمریکا از برجام متوقف شود. در واقع نه تنها سرمایهگذاری جدیدی اتفاق نیفتاد، آنهایی هم که در بازار بودند به فکر خروج افتادند. حوزه نوآوری برخلاف صنایعی مثل ساختمانسازی که ریسکها و نتایج آنها قابل پیشبینیتر است، نیازمند ریسکپذیری بالاست و بدون حمایت سرمایهگذاران، شکلگرفتن و رشد آن بسیار دشوار است. وقتی سرمایهگذاران خارجی اکوسیستم را ترک کردند، این مسئله باعث شد که نه تنها جذب سرمایه کاهش یابد، بلکه شرکتهای موجود هم با چالشهای جدی مواجه شوند.
در واقع تزریقنشدن سرمایه خارجی هم باعث شد که موج دوم شکلگیری استارتاپها رقم نخورد.
نبود سرمایهگذاری کافی باعث شده فرصتهای سعی و خطا کاهش یابد و در نتیجه ما موج دوم شکلگیری شرکتهای استارتاپی را نداشته باشیم. این موضوع در کنار عوامل دیگر باعث شده که کل اکوسیستم تحت تأثیر قرار گیرد. همچنین شرکتهای قدیمیتر اکوسیستم هم با مشکل جدی روبهرو شدند، برای نمونه ما هم مانند بسیاری از شرکتهای استارتاپی، درست است که ادامه میدهیم، اما سرمایهگذاریهای خود را متوقف کردیم. زمانی که اکوسیستم در حال شکلگیری بود، ما هر سال محصول جدیدی تولید میکردیم و تمام درآمدهایمان را مجددا سرمایهگذاری میکردیم، بدون اینکه به دنبال خروج سرمایه (اکزیت) باشیم، چون خوشبین بودیم و اعتقاد داشتیم آیندهای در این فضا ساخته خواهد شد، هم مردم سود میبرند و هم سرمایهگذاران. اما از زمانی که چشمانداز مبهم و ناامیدکننده شد، سرمایهگذاریها کاهش یافت و آنهایی که در میانه راه بودند هم کمکم پروژههایشان را کنار گذاشتند یا متوقف کردند. تمرکز خودمان را از روی نوآوری و شروع یک کار جدید برداشتیم، چشماندازمان خراب شد.
چشمانداز یک مسئله کلیدی است و وقتی این چشمانداز درست شکل بگیرد، افراد و گروههای زیادی دوباره وارد میدان میشوند و شروع به ساختن میکنند؛ زیرا کشور ما با جمعیت مناسب، نیروی انسانی توانمند و منابع مختلف از جمله انرژی، ظرفیتهای قابل توجهی دارد. به خاطر تحریم ما مجبور شدیم چرخ را دوباره خودمان از نو بسازیم و تمرکزمان به این سمت معطوف شد.
همینطور که میگویید، تحریمها در بسیاری از مواقع باعث شده شما سرویس و خدماتی که در جهان در دسترس است را دوباره بسازید. برخی مقامات معتقدند این شرایط باعث شده که ما اکوسیستم بومی خودمان را داشته باشیم و از سرویسهای بینالمللی بینیاز شویم. چقدر این نظر را قبول دارید؟
این حرف را اصلا قبول ندارم، اینها یک نوع توجیه برای اهدافشان است. بگذارید یک مثال از حوزه دیگری بزنم که ملموستر است. در صنعت پوشاک، وقتی واردات پوشاک خارجی ممنوع میشود، این ممنوعیت معمولا ناشی از تصمیم سیاستگذار داخلی است نه تحریم خارجی. یا در صنعت خودرو که واردات ممنوع شده تا صنعت داخلی شکل بگیرد. این تجربه در دیگر کشورهای دنیا هم در نظر گرفته میشود تا با مکانیسمهایی از صنعت و بخش خصوصی حمایت کنند تا چیزی شکل بگیرد، مانند سیاستهای تعرفهای، اما چند نکته مهم در این سیاستها باید رعایت شود. اول اینکه این محدودیتها نباید دائمی باشند، زیرا دائمیبودن آنها بیمعنی است و شرایط رقابتی را از بین میبرد، درست مانند اتفاقی که در صنعت خودرو شاهد بودیم.
دوم اینکه حمایت باید مبتنی بر مزیت واقعی کشور باشد؛ یعنی سیاستگذار باید ارزیابی کند که در یک صنعتی مزیت داریم یا خیر و آیا در این صنعت میتوان به دیگران رقابت کرد یا خیر. اگر مزیت وجود داشته باشد، میتوان با اعمال محدودیتهای تعرفهای موقتی به شکلگیری و رشد آن صنعت کمک کرد. همچنین مهم است که درون صنعت، رقابت واقعی وجود داشته باشد و بخش خصوصی به شکل مستقل فعالیت کند. اگر شرکتهای دولتی یا وابسته به دولت تحت عنوان بخش خصولتی وارد این فضا شوند، باعث ایجاد رانت و مشکلات دیگر میشود و آن صنعت شکل نمیگیرد. اما اگر رقابت محدودی شکل بگیرد و پس از مدتی محدودیتها برداشته شود، صنعت شکل گرفته میتواند با نمونههای خارجی رقابت کند و این سیاست قابل دفاع خواهد بود.
در نهایت، باید توجه داشت که این مدل مانند یک پروژه است؛ مردم ممکن است در کوتاهمدت از خرید کالاهای ارزانتر محروم شوند، اما در عوض صنعتی شکل میگیرد که اشتغال ایجاد میکند و به توسعه اقتصادی کمک میکند. متأسفانه در ایران تاکنون تجربه سیاستگذاری به این شکل را نداشتهایم؛ چراکه ساختار حاکمیت، دولت و نهادهای شکلگرفته، مدل مناسبی برای ایجاد چنین فضای رقابتی فراهم نکردهاند. در صنعت پوشاک، با وجود ممنوعیت واردات، قاچاق همچنان بخش قابل توجهی از بازار را در دست دارد که این موضوع به نوعی رقابت را زنده نگه میدارد. همچنین بازار پوشاک به دلیل توزیع گسترده و عدم تمرکز در دست چند بازیگر بزرگ، تا حدی فضای رقابتی دارد که شاید بتوان آن را یک صنعت با ظرفیت رقابتی تلقی کرد. اما باید تحلیل دقیقتری انجام تا مشخص شود آیا این صنعت واقعا دارای مزیت تولید داخلی است یا خیر. اگر محدودیتها برداشته شود، آیا صنعت توان ادامه فعالیت دارد یا به تعطیلی میرسد؟ نمونه دیگر، صنعت لوازم خانگی است که در آن رانت و لابیگری نقش پررنگی داشته و هرگاه محدودیتها برای حمایت از تولید داخل برداشته میشود، گروههای ذینفع با فشار مانع از برداشتهشدن آنها میشوند. این وضعیت باعث میشود اکوسیستم این صنعت رشد واقعی نکند.
چرا فکر میکنید تحریم یا حتی فیلترینگ به نفع اکوسیستم استارتاپی نبوده و برای آنها فرصت ایجاد نکرده؟ بعضیها معتقدند اگر تحریم نبود شرکتی مانند دیجیکالا شکل نمیگرفت یا به خاطر فیلترینگ مردم از آپارات استفاده نمیکردند یا تمایلی به استفاده از دیوار یا کافهبازر نداشتند، چون نمونه خارجی باکیفیتتر آنها وجود دارد.
باید توجه داشت که تحریمها به عنوان سیاستی خارجی و خارج از کنترل دولت ایران اعمال شدهاند و نمیتوان آنها را معادل سیاستهای داخلی دانست. تحریم اصلا مانند یک سیاست داخلی نیست که یک چیز را ممنوع کنیم تا رقابت شکل بگیرد. در تحریم همه چیز ممنوع است و یک چشمانداز را از بین میبرد؛ این خیلی آسیبزاست. این موضوع مثل این است که بخواهیم در یک روستا همه چیز را از نو بسازیم، در حالی که اگر به شهری بزرگ متصل باشیم که از فناوری و زیرساختهای پیشرفته برخوردار است، میتوانیم از مزایای توزیع کار و تخصصیشدن بهرهمند شویم و فرصتهای رقابتی به وجود میآید، از طرف دیگر بهرهوری کلی افزایش یابد. ساختن همه چیز از ابتدا در روستا باعث میشود فرصتهای نوآوری کاهش یابد و افراد بیشتر مجبور به کپیکردن شوند.
یکی از نکات مهم اکوسیستم فناوری کشور این است که آن محدودیتهای تکنولوژی که در حوزه نفت داریم را در این اکوسیستم نداشتیم. در حوزهای مانند نفت در بخش تجهیزات، سختافزار و دانش مشکل داریم، اما در حوزه نرمافزار و فناوری اطلاعات دسترسی به تکنولوژیهای روز وجود داشت و نیروی انسانی توانمند توانست از این فرصت استفاده کند. این موضوع باعث شد که فاصله ما با شرکتهای پیشروی دنیا خیلی زیاد نباشد، در حالی که در صنایع دیگر و تجهیزات سختافزاری این فاصله بسیار زیاد بود. بنابراین شاید بتوان پذیرفت که اگر تحریمها یا فیلترینگ نبودند، کسبوکارهایی مثل کافهبازار به همان شکل یا با همان سرعت شکل نمیگرفتند، اما این واقعیت بهتنهایی نمیتواند دلیل موفقیت آنها باشد. برای مقایسه، میتوان به ترکیه اشاره کرد؛ کشوری با شرایط مشابه و بدون تحریم که فضای کسبوکار آن باز است. در ترکیه هم کسبوکارهای محلی مانند ترندیول که مشابه دیجیکالاست شکل گرفت و رشد کرد. این شرکت توانست روی رشد خود تمرکز کند. چون بهراحتی به نیروی انسانی و سرمایه دسترسی داشت و در مراحل بعدی جذب سرمایههای کلان خارجی، باعث شد رشد بیشتری را هم تجربه کند، تا جایی که علیبابای چین روی آن سرمایهگذاری کرد. در مقابل، دیجیکالا چهار سال پیش از ترندیول در ایران راهاندازی شد و هنوز با چالشهای زیادی روبهرو است. چون به بازار بینالمللی وصل نبود، به سرمایه دسترسی نداشت و باید همه چیز را از نو میساخت. راهاندازی کسبوکار محلی در همه جای دنیا اتفاق میافتد. دیوار در ایران یا صاحبیندن در ترکیه، ماهیت لوکال و منطقهای دارند نمونههای مشابه آن در فرانسه، سوئد و... هم وجود دارد. وقتی بازار باز و آزاد باشد و دسترسی به نیروی انسانی متخصص و زیرساخت از جمله اینترنت و گوشی هوشمند فراهم باشد، کسبوکارها میتوانند روی مزیتهای خودشان تمرکز کنند.
به نظر شما پس اگر تحریم نبود کسبوکارهایی مانند دیوار و دیجیکالا شکل میگرفتند؟
قطعا این اتفاق میافتد، چون با توجه به جمعیت و ذائقه خاص مزیتهایی میتوانستند خلق کنند که یک شرکت بینالمللی نمیتوانست ایجاد کند. آمازون که نمیتواند در لحظه تمام دنیا را بگیرد، تمرکز و رقابت اصلیاش در بازار آمریکاست، به این راحتی نیست که برود و همه جا را بگیرد.
و به نوعی هم میشود گفت در رقابت با نمونه خارجی خود سرویسهای بهتری هم ارائه میدهد. برای نمونه اگر آمازون در ایران هم فعال بود، دیجیکالا به خاطر فضای رقابتی سرویس بهتری ارائه میداد و شاید خیلی از این شکایتها در مورد خدمات و پیشتیبانیاش بیپاسخ نمیماند؟
رقابت، به نفع مردم و کسبوکارهاست. وقتی در فضای رقابتی فعالیت میکنید، مجبورید خلاقتر باشید و روی مزیتهای واقعی خود تمرکز کنید. رقابت به پایداربودن کسبوکار کمک میکند. در ایران، نیروی انسانی توانمند و آموزشدیده در حوزه فناوری، از طریق دانشگاهها و جذب استعدادها به وجود آمد و این ظرفیت، مزیت مهمی برای کسبوکارهای فناوری است. برای نمونه ما در هلدینگمان پروژه بلد را شروع کردیم چون به خاطر تحریمها، دسترسی به گوگلمپ محدود بود و مردم نیاز به نقشهای داشتند که هم کامل و هم محلی باشد. شاید اگر تحریم نبود و مردم از ابتدا از گوگلمپ استفاده میکردند، این پروژه شکل نمیگرفت. اما وقتی سرمایه، نیروی انسانی و مزیت داشتیم، تصمیم گرفتیم این نیاز را برطرف کنیم.
با این حال چرا یک استارتاپ مانند دیوار یا کارنامه موفق میشود اما سرویس دیگر همین هلدینگ مانند بلد توسعهاش به مشکل میخورد؟
عدم موفقیت نسبی پروژههایی مانند بلد، دلایل متعددی دارد. یکی از آنها، کاهش خوشبینی به آینده به خاطر تحریمها، فضای اجتماعی و محدودیتهای داخلی بوده است. به علاوه، اینکه جلوی بورسیشدن ما گرفته شد و کمکم فهمیدیم چون بخش خصوصی مستقل هستیم و گروهی نمیخواهند بزرگ شویم، نمیگذارند به بورس برویم، در واقع یا باید واگذار میکردیم یا با مدل دیگری پیش میرفتیم. به خاطر همین دیدیم ساختن و ساختن بیمعنی است. همه این شرایط باعث شد نه سرویس جدیدی بسازیم و سرویسهایی هم که نیاز به سرمایهگذاری داشت را متوقف کنیم. بلد برای توسعه نیاز به سرمایهگذاری بالا داشت، چون قرار بود یک پلتفرم بزرگی را شکل دهد و قرار بود تمام چیزهایی که آن بیرون است را به داخل خودش بیاورد، همه کسبوکارها و همه لوکیشنها را پوشش دهد و با تعامل مردم یک پلتفرم نقشه محلی قوی شکل بگیرد. بلد یک محصول پیچیده بود که هم از نظر فنی نیاز به تیم بیشتر داشت و هم نیازمند کارهای عملیاتی ویژه بود. از آن طرف هم باید سرمایهگذاری جدی روی آن صورت میگرفت. با توجه به جمعبندی کلیمان به این نتیجه رسیدیم که ادامه این مسیر دیگه توجیهی ندارد. فکر کردیم حتی اگر پروژهای مثل دیوار دوم هم ساخته شود، چه معنی میدهد که به خاطر تحریم و محدودیتهای داخلی آینده روشنی نداشته باشد. این شرایط باعث شد که سرمایهگذاری را ادامه ندهیم. البته روی بلد در یک مقطع خاص فشارهایی هم بود حتی نگرانیهایی درباره حفظ و امنیت دادههای کاربران داشتیم، در نتیجه ادامه کار آن را متوقف کردیم.
هلدینگ وقتی شکل میگیرد که شرکتها یا سرویسهای زیرمجموعه آن بیشتر میشود، اما در مورد هلدینگ هزاردستان انگار یک رویه برعکس شکل گرفته است. شما در یک سال اخیر نهتنها سرویس جدید راهاندازی نکردهاید، که در حال واگذاری کسبوکارهای بزرگ خود از جمله کافهبازار و در ادامه واگذاری سهام کارنامه و همچنین بلد هستید. رسیدن یک هلدینگ بزرگ با چند شرکت به شرایطی که در تلاش است یک شرکت خود یعنی دیوار را نگه دارد به خاطر محدودیتهای داخلی، تحریم و نبود سرمایهگذار است؟
تقریبا درست میگویید، اما مشکل نبود سرمایهای که اشاره کردید درست نیست. ما منابع لازم برای سرمایهگذاری را داشتیم و هنوز هم داریم، ولی مسئله چشمانداز است؛ هم از منظر بینالمللی و هم از منظر محدودیتهای داخلی. مجموعه این اتفاقها باعث شد یک سیاست انقباضی در پیش بگیریم. ما از حدود سال ۱۴۰۰، با توجه به جلوگیری از ورود به بورس، جریانات سال ۱۴۰۱ و فشارهای مختلف دیگر با یک شیب، توسعه برخی کسبوکارهای خود را تقریبا متوقف کردیم. به یاد دارم سال ۹۶ بود که ما تصمیم گرفتیم ساختار هلدینگ را راهاندازی کنیم. فضای بعد از برجام بود، نه اینکه خود برجام مسئله باشد، بلکه فضای خوشبینیای که نسبت به آینده ایجاد شده بود باعث این تصمیم شد. همه بر این باور بودند که ایران در مسیر تعامل با جهان قرار گرفته، سرمایهگذاری خارجی وارد کشور خواهد شد و رشد اقتصادی قابل توجهی رقم خواهد خورد. ما نیز در ادامه روند سرمایهگذاریهایمان، تصمیم گرفتیم ساختاری هلدینگی ایجاد کنیم تا کسبوکارها به صورت مستقلتری از یکدیگر فعالیت کنند. اما از ۱۴۰۰ به بعد شرایط کاملا برخلاف آن پیشبینیها رقم خورد. دیگر هلدینگ ماندن بیمعنی شده، یکییکی شرکتها را واگذار میکنیم و تمرکز به هسته مرکزی یعنی «دیوار» بازگشته است و شاید چند وقت دیگر حتی هلدینگی هم نباشد.
مذاکراتی که از دو ماه پیش شروع شده فضای امیدی برای اکوسیستم به همراه نداشته؟ برای مثال آغاز این مذاکرات باعث نشده تصمیم شما برای واگذاری چند کسبوکار دیگرتان تغییر کند؟
اگر مذاکراتی که در حال حاضر در جریان است به نتیجه برسد، ممکن است تصمیم ما نیز تغییر کند. اگر فضای سرمایهگذاری باز شود و احساس کنیم که ایران بار دیگر کشوری است که تمرکز بر آن توجیه اقتصادی دارد، آنگاه شاید ساختن و گسترشدادن بار دیگر برای ما معنا پیدا کند. اما رسیدن به این تغییر تصمیم چند چیز لازم دارد: اول از همه برداشتهشدن تحریمها و ایجاد چشمانداز و ارتباطات با بازار بینالمللی و دوم، رفع محدودیتهای داخلی. محدودیت داخلی بسیار جدی است. چیزی که من متوجه شدم البته با نگاه خوشبینانه، این است که بخشی از حاکمیت به کسبوکارهای خصوصی واقعی و مستقل اعتماد ندارند و نگراناند که در صورت بزرگشدن این کسبوکارها، برای آنها یک تهدید شود. بنابراین ترجیح میدهند مالک یا کنترلکننده آنها باشند. ما به دنبال درگیری سیاسی یا تقابل نیستیم؛ هدف ما فعالیت اقتصادی است. اما وقتی شرایط بهگونهای رقم میخورد که امکان رشد وجود ندارد یا حفظ استقلال ممکن نیست، طبیعی است که تصمیم به توقف یا تغییر مسیر گرفته شود.
با توجه به محدودیتهای داخلی و خارجی یک ایده مطرح شده و آن انتقال زیرساخت شرکتهای استارتآپی ایران به خارج از کشور و ارائه سرویس به ایرانیان از آنجاست. چقدر این ایده قابلیت اجرا دارد؟ آیا چنین تصمیمی برای همه استارتآپها قابلیت اجرا دارد؟
در ماههای اخیر، بحث انتقال زیرساختهای شرکتها به خارج از کشور، بهویژه به کشورهای منطقه، بسیار مطرح شده است. با این حال، باید توجه داشت که این اقدام برای همه کسبوکارها اجراشدنی نیست. با این حال اگر شرایط تغییر نکند و محدودیت داخلی و خارجی ادامه داشته باشد، مجبور به استفاده از این ایده هستیم، چراکه دنیا با موجی جدی از تحول فناورانه مواجه است: هوش مصنوعی مولد. این فناوری یک بازیتغییردهنده (Game Changer) است. کسبوکاری که نتواند خود را با این فناوری وفق دهد، بهسادگی از دور رقابت حذف خواهد شد. گرچه هنوز مشخص نیست کدام صنایع به طور مشخص دچار دگرگونی خواهند شد یا چه مدلهایی متحول میشوند، اما تجربه همه موجهای نوآوری در سطح جهان نشان داده که این تحولات در ابتدا با ابهام همراهاند، اما آثار و پیامدهای آنها بسیار گسترده است. این فناوری، هم تهدیدی جدی برای کسبوکارهای موجود محسوب میشود و هم فرصتی تاریخی. در همه حوزهها، از آموزش و سلامت گرفته تا صنعت، انرژی و حتی حکمرانی، میتوان با بهرهگیری صحیح از این ابزار، مدلهای بهرهوری را بازتعریف کرد. هوش مصنوعی مولد حتی میتواند بهعنوان یک راه نجات برای اقتصاد کشور عمل کند، مشروط بر آنکه بهدرستی و با برنامهریزی به کار گرفته شود. عقبماندن از این فناوری، همانند عقبافتادن از تلفن همراه یا اینترنت نیست؛ زیرا در دنیای امروز که با شتابی بیسابقه در حال پیشروی است، حتی بازیگران بزرگ جهانی نیز در تلاشاند تا این فناوری را برای خود انحصاری کنند. ایالات متحده آمریکا در حال اعمال محدودیتهایی در دسترسی به این فناوری است و آن را از بسیاری کشورها دریغ میکند؛ موضوعی که میتواند به معنای عقبماندگی کامل از روندهای جهانی باشد. در چنین شرایطی، ایران نهتنها با مسئله تحریم، بلکه با محدودیتهای فناورانه نیز روبهرو است، بنابراین برای حفظ آینده و جلوگیری از عقبماندگی، ممکن است شرکتها، نهادهای سیاستگذار و حتی ساختار حاکمیتی، ناگزیر به بازنگری در سیاستها و تعامل با بازیگران جهانی این حوزه شوند. اگر جهان را کنار بگذاریم و تصمیم بگیریم مدلهای متنباز (Open Source) توسعه دهیم، سپس به طور پنهانی و با دورزدن تحریمها تعدادی GPU تأمین کنیم و بر مبنای آنها یک مدل متن باز بسازیم، این مسیر، همانطور که تجربهاش را داریم، بسیار پرریسک خواهد بود، چراکه ما باز وارد فرایندی میشویم که در آن باید خودمان همه چیز را از ابتدا بسازیم، درحالیکه سرعت تغییرات در این حوزه آنقدر بالاست و رقابت میان بازیگران اصلی آنقدر شدید است که با این شیوه، عملا عقب خواهیم ماند. رقابت در حوزه فناوریهای نوین، بهویژه هوش مصنوعی، به قدری سریع و عظیم است که مثلا با ورود Chat GPT، شرکتهایی مانند گوگل بهسرعت از بازار عقب افتادند و ارزش سهامشان کاهش پیدا کرد. سپس میبینیم که شرکتهای دیگر با سرمایهگذاریهای هنگفت چند مدل جدید عرضه میکنند که از نسخههای قبلی بهتر هستند. امروز شرکتهایی مانند Anthropic مدلهای نسل چهارم خود را ارائه دادهاند و هرکدام ادعا میکنند عملکرد بهتری دارند. این رقابت در ابعادی صورت میگیرد که حجم سرمایهگذاریها در آن صدها میلیارد دلار است و طبیعتا ما توان مالی و زیرساختی برای ورود به چنین سطحی از رقابت را نداریم. اگر فرصت استفاده از این فناوری را از دست بدهیم و نتوانیم آن را در بخشهای مختلف کشور به کار ببریم، عملا یک فرصت تحولآفرین را از دست دادهایم. انگار سوار یک خودروی قدیمی شدهایم و در تلاش هستیم چیزی را بسازیم که از ابتدا عقب است و فقط درگیر رفع موانع و دورزدن محدودیتهاست. به همین دلیل است که معتقدم این موج جدید فناوری را نمیتوان نادیده گرفت یا با رویکرد قدیمی با آن مواجه شد. نمیتوانیم به سرویسهای هوش مصنوعی با دورزدن تحریم دسترسی پیدا کنیم، استفاده از این سرویسها نیز ریسک زیادی دارد. دورزدن تحریم در شرایطی که هوش مصنوعی در حال توسعه است، یک شوخی است. در گذشته شاید راحتتر میشد با روشهایی برخی از تحریمها را دور زد، اما امروز با توجه به اینکه این سرویسها براساس محتوا کار میکنند، بهراحتی میتوانند تشخیص دهند که کاربر از کجا به آنها متصل شده و چه استفادهای دارد. درواقع این تکنولوژی، با استفاده از دادههای محتوایی، میتوانند بفهمند چه کسی از آنها استفاده میکند، در کدام کشور است، امروز چه فعالیتی دارد و حتی فردا چه استفادهای از آن خواهد کرد. کافی است فشار نهادهای قانونگذار در آمریکا افزایش یابد تا همه این دسترسیها ظرف یک شب قطع شود. این موضوع تنها به شرکتهای آمریکایی محدود نمیشود، حتی شرکتهای غیرآمریکایی نیز به دلیل نگرانی از تبعات حقوقی و مالی، حاضر نیستند خود را وارد چنین ریسکهایی کنند، حتی اگر سود حاصل از بازار ایران عدد درخورتوجهی باشد. در چنین شرایطی، امکان ساخت زیرساختهای بومی بر مبنای این فناوریها بسیار محدود و پرریسک خواهد بود. مسئله تنها زیرساخت نیست، بلکه آیندهای که باید ساخته شود، نیز در معرض خطر است. اکنون دیگر نمیتوان کار را رها کرد یا با این تصور که شرایط نامناسب است، فعالیت را متوقف کرد. نسل جوان فعلی در اکوسیستم نوآوری همچنان فعال است و نسلهای جدید نیز به آن میپیوندند. این افراد میخواهند بسازند و نوآوری کنند، اما باید دید که کجا میتوان این کار را انجام داد که پایدار باشد، امید ایجاد کند و با روند تحولات جهانی همگام بماند. به نظر من، اگر شرایط به سمت ایزولهتر شدن پیش برود و تحریمها شدیدتر شوند، قطعا کسبوکارهایی در داخل ایجاد خواهند شد، اما قدرت رقابت جهانی نخواهند داشت. اکوسیستم نوآوری ما در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ در دوره رشد و خوشبینی خود قرار داشت و حتی از بسیاری از کشورهای منطقه جلوتر بود. ما میتوانستیم بدون فشار تحریمها به بازارهای منطقه وارد شویم، ریسک کنیم و رشد کنیم. اما اکنون در یک محیط ایزوله و با عقبماندگی تکنولوژیک، نتیجه چیزی جز از دست دادن قدرت رقابت نخواهد بود. در آن دوره، ما از فناوریهای روز دنیا عقب نبودیم؛ همان اتفاقاتی که در شرکتهای بزرگ جهانی رخ میداد، در داخل کشور هم تجربه میشد. بسیاری از نیروهای ما در ارتباط بودند، بازخورد میدادند و رفتوآمد داشتند. اگر اکنون به وضعیت منطقه نگاه کنیم، میبینیم که دیگر مانند گذشته پیشرو نیستیم، درحالیکه در آن دوران مزیت رقابتی محسوسی داشتیم؛ ازجمله جمعیت جوان، نیروی انسانی متخصص و تحصیلکرده، که ورودی مهمی برای توسعه فناوری محسوب میشود، اما این مزیتها را از دست دادیم. شرایط اکوسیستم استارتآپی ایران با توجه به ورود فناوریهای نوظهور، پیچیدهتر هم شده است. درحالیکه ما در بخش هوش مصنوعی درجا میزنیم، در جهان سرمایهگذاریهای عظیمی در این حوزه انجام میشود. از سوی دیگر، در کشورهایی که سرمایه وجود دارد، چالش اصلی کمبود نیروی انسانی متخصص است. بههمیندلیل شرکتها تلاش میکنند از سراسر دنیا نیرو جذب کنند و در این کار موفق هم بودهاند. در سالهای اخیر شرایط بهشدت تغییر کرده است.
با این شرایط آیا شما جزء شرکتهایی خواهید بود که برای رشد با توجه به ادامه تحریم و محدودیتهای داخلی، زیرساختهای خود را به کشورهای منطقه ببرید؟
ما نیز به صورت جدی در حال بررسی این مسئله هستیم. اگر شرایط بسته بماند و افق روشنی برای حل این مسائل وجود نداشته باشد، ادامه سرمایهگذاری و تلاش برای ساختن در داخل، شاید دیگر توجیه نداشته باشد. حتی برخی از محصولات موجود در داخل، به دلیل وابستگی به سرویسهای خارجی، با ریسک بالایی مواجهاند و باید این ریسک به نوعی مدیریت شود. هدف ما ساختنهای جدید است، اما با این شرایط دیگر معقول نیست که این مسیر را صرفا در داخل کشور پیگیری کنیم. البته این هم کار سادهای نیست. از یک سو باید حضور داشته باشیم و از سوی دیگر باید طوری عمل کنیم که به دلیل تحریمها بهعنوان ایرانی شناخته نشویم که این خود، پیچیدگیهای بسیاری دارد. متأسفانه به دلیل سیاستهای منطقهای و بینالمللی، در بسیاری از موارد، حتی جدای از تحریمها، نوعی گارد و بیاعتمادی درباره ایرانیان وجود دارد. ممکن است این نگاه صرفا ناشی از تحریمها نباشد و عوامل دیگری نیز در آن مؤثر باشد.
در نهایت، مسیر دشواری است و پرریسک است، درعینحال فرصتهایی هم در آن دیده میشود. بسیاری از ایرانیان اکنون در حال مهاجرت به آن کشورها هستند، و چشمانداز شکلگیری یک اقتصاد منطقهای قدرتمند هم در آنجا در حال تحقق است. متأسفانه اقتصاد کشورهای منطقه، ازجمله عربستان سعودی، اکنون به مراتب از ایران بزرگتر شده است. تولید ناخالص داخلی عربستان اکنون سه برابر ایران است. اگر به نمودار رشد اقتصادی عربستان نگاه کنید، از ۲۰ سال پیش دقیقا از همان زمان شدتگرفتن تحریمها و مسیر انحرافی که ما در آن افتادیم، این فاصله ایجاد شده است. گویی برنامهریزی ما در جهت عکس پیشرفت منطقه عمل کرده است.
ما در عقبافتادن رتبه یک را پیدا کردهایم. رشد اقتصادی کشور در بسیاری از سالها یا صفر بوده یا حتی منفی، و نمودارها نیز واقعا تأسفبرانگیز و مایه حسرتاند. این یک مسیر طبیعی نیست که تصور کنیم صرفا ادامه وضعیت موجود ما را در یک تعادل پایدار نگه میدارد، بلکه همه چیز کمکم کوچک میشود و از بین میرود، زیرساختها تحلیل میروند و سرمایهگذاری چه داخلی و چه خارجی متوقف میشود، بنابراین ما عملا در برابر یک دوراهی هستیم: یا باید مسیری مشخص، پیشبینیپذیر و روشن ترسیم شود که نشان دهد ایران میخواهد به اقتصاد جهانی متصل شود، و ایرانیبودن نباید مانع تعاملات شود یا اینکه باید خود را برای یک مسیر نزولیتر آماده کنیم.
در صورت تحقق سناریوی اول، پتانسیلهای فراوانی در کشور وجود دارد. سالهاست در بسیاری از حوزهها سرمایهگذاری مناسبی نشده، اما ما همچنان از مزیتهایی مثل موقعیت جغرافیایی، منابع طبیعی و نیروی انسانی برخورداریم که میتواند زمینهساز ساختن باشد. وقتی چشمانداز روشن باشد، تیمها و افراد باانگیزه وارد میدان میشوند و میتوانند خلق ارزش و رشد واقعی ایجاد کنند. اما اگر آن چشمانداز شکل نگیرد، مسیر دوم مسیر نزول مداوم خواهد بود. بهویژه اینکه اکنون دولت نیز سرمایه اجتماعی خود را تا حد زیادی از دست داده و دیگر جسارت یا امکان تصمیمگیریهای بزرگ را ندارد. تحت فشار گروههای مختلف اجتماعی، صرفا از ستونی به ستون دیگر پناه میبرد، بیآنکه راهحلی ارائه کند یا جرئت اصلاح را داشته باشد. به نظر میرسد در نوعی بنبست گرفتار شده است.
آخرین اخبار ویژه نامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.