تفکری که مانع توسعه بود
هوشنگ ماهرویان

متأسفانه ما فرصت یک نگاه را نیافتیم و مسبب آن سانسور بود. سانسور نگذاشت آن نگاه نقد شود. چون به ویترین کتابفروشیها راه پیدا نکرد. بررسی يك کتاب و آثار مخرب آن نشان میدهد که آیا خواندهشدن آن بیشتر جلوی توسعه را گرفت یا خواندهنشدنش. به عبارتی کدام اندیشه را بیشتر باید ضدتوسعه دانست. کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» و نویسنده ولادیمیر ایلیچ لنین نمونه آن است.
قانونی که وزیر عدلیه رضاخان مسبب تصویب آن بود، کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» را ممنوعالنشر و ممنوع از خواندن کرد درصورتیکه اگر چاپ میشد و پشت ویترین کتابفروشیها میرفت، امکان خواندن و نقد مییافت و متأسفانه این امکان از آن کتاب سلب شد. در این کتاب نوشته شده که تمامی قراردادهای تجاری کشورهای غربی (بخوانید سرمایهداری) با جهان سوم در جهت بهرهکشی و ظالمانه و بهمنظور چپاول کشور میزبان و تماما استعماری است و دستآخر اینکه این آخرین مرحله سرمایهداری است. تواناییهای کشورهای متروپل تمام شده است، پس به اینطرف دنیا آمدهاند تا بهتر چپاول کنند. برای بهرهکشی آمدهاند و نباید راهشان داد و هشدار که نابودیشان نزدیک است. بعد که نوبت به مائو رسید، سرمایهداری بومی به دو بخش تقسیم شد؛ ملی و کمپرادور. بورژوازی ملی در جبهه خلق قرار گرفت و بورژوازی کمپرادور در جبهه ضدخلق که باید آن را همراه دیگر قسمتهای ضدخلقی نابود کرد، چون بورژوازی کمپرادور طرفدار سرمایهگذاری خارجی و شریک و واسطه امپریالیستها و در چپاول خلق با آنها همدست است.
این شعارها آثار فرهنگی خود را گذاشت و نهفقط چپها، بلکه دیگر نیروهای سیاسی را نیز تحتتأثیر قرار داد و مرگ بر امپریالیسم و عوامل آنها؛ یعنی بورژوازی کمپرادور، شعار همگانی شد، اما هیچکس نپرسید چگونه مالزی صاحب پیشرفتهترین صنایع چوبی شد؟ چطور شد که ما بیشترین HDF و MDF مصرفی خود را از آنجا وارد میکنیم؟ آیا مالزی، خود به چنین تکنولوژیای دست یافته است یا با قراردادهای تجاری و تکنولوژیک، حق لیسانسدادن و آرامآرام صاحب تکنولوژی صنایع چوبیشدن؟ هیچکس نپرسید که کرهجنوبی چگونه صاحب اینهمه صنایع گوناگون ماشینسازی و کشتیسازی و صنایع فلزی شده است؟ آیا کرهایها خود این صنایع را ابداع و اختراع کردهاند یا تکنولوژی را از همان غربیها و - به قول مائوئیستها- امپریالیستها آموختهاند؟ هیچکس نپرسید در ابتدای قرن بیستم راه ژاپن موفقتر بود یا راه لنین و مائو؟ هیچکس نپرسید چه شد که ویتنام و لائوس و کامبوج که اینهمه با امپریالیستها جنگیدند، دستآخر راه را کج کردند و وارد قراردادهای بینالمللی شدند و دیگر کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» لنین راهنمای سیاست خارجیشان نشد. بالاخره، هیچکس نگاهی به
کرهشمالی نینداخت تا ببیند به چه راهی رفته و چه بر سر کشور آورده است؛ پسر، پدر و پدربزرگی که همگی تفکیک قوا را مسخره میکردند و آن را محصول بورژوازی میدانستند، ناگاه فرمان کشتن هفت نفر را میدادند و بعد میگفتند بعد از این اعدامها به وحدت بیشتری رسیدیم. آنها از لنین آموخته بودند که احترام به استقلال قوه قضائیه از آن سرمایهداری و امپریالیسم است و چنان کردند که در قرن بیستم دیدیم.
متأسفانه ما فرصت نقد نگاه لنینی به جهان را نیافتیم و مسبب آن، بعد از ذهن اسطورهایمان، سانسور بود. سانسور نگذاشت لنین و مائو و رژی دبره نقد شوند. آنها همه به آسمانها رفتند چون به ویترین کتابفروشیها راه نیافتند. با قانونی که علیاکبر داور وزیر عدلیه رضاخان مسبب تصویب آن بود، کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» لنین مانند دیگر آثار او ممنوعالنشر و ممنوع از خواندن شد، طوریکه مجازات خواندن و دستبهدستدادن آن، دو یا سه سال زندان بود. بهاینترتیب کتاب برای عدهای مقدس هم شد. درصورتیکه اگر چاپ میشد و پشت ویترین کتابفروشیها میرفت، امکان خواندن و نقد مییافت و متأسفانه این امکان از آن کتاب سلب شد. داور در راه استقلال قضاوت از سیاست و دیانت کوشید و بالاخره سیاست او را به بنبستی کشاند که خودکشی نتیجهاش بود. استبداد رضاخانی توان زیست را از او گرفت، چراکه با استبداد نمیتوان از تفکیک قوا سخن گفت. نقدنشدن کتاب لنین درواقع فکر جلوگیری از انتقال تکنولوژی را در ذهن روشنفکری ایران ایجاد کرد و هر سرمایهگذاری خارجی، امپریالیستی خوانده شد و فکر ایستادگی در مقابل آن را ایجاد کرد. چنین بود که استبداد و
سانسور به کمک تفکری آمد که در ظاهر قصد مبارزه
با آن را داشت.
متأسفانه ما فرصت یک نگاه را نیافتیم و مسبب آن سانسور بود. سانسور نگذاشت آن نگاه نقد شود. چون به ویترین کتابفروشیها راه پیدا نکرد. بررسی يك کتاب و آثار مخرب آن نشان میدهد که آیا خواندهشدن آن بیشتر جلوی توسعه را گرفت یا خواندهنشدنش. به عبارتی کدام اندیشه را بیشتر باید ضدتوسعه دانست. کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» و نویسنده ولادیمیر ایلیچ لنین نمونه آن است.
قانونی که وزیر عدلیه رضاخان مسبب تصویب آن بود، کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» را ممنوعالنشر و ممنوع از خواندن کرد درصورتیکه اگر چاپ میشد و پشت ویترین کتابفروشیها میرفت، امکان خواندن و نقد مییافت و متأسفانه این امکان از آن کتاب سلب شد. در این کتاب نوشته شده که تمامی قراردادهای تجاری کشورهای غربی (بخوانید سرمایهداری) با جهان سوم در جهت بهرهکشی و ظالمانه و بهمنظور چپاول کشور میزبان و تماما استعماری است و دستآخر اینکه این آخرین مرحله سرمایهداری است. تواناییهای کشورهای متروپل تمام شده است، پس به اینطرف دنیا آمدهاند تا بهتر چپاول کنند. برای بهرهکشی آمدهاند و نباید راهشان داد و هشدار که نابودیشان نزدیک است. بعد که نوبت به مائو رسید، سرمایهداری بومی به دو بخش تقسیم شد؛ ملی و کمپرادور. بورژوازی ملی در جبهه خلق قرار گرفت و بورژوازی کمپرادور در جبهه ضدخلق که باید آن را همراه دیگر قسمتهای ضدخلقی نابود کرد، چون بورژوازی کمپرادور طرفدار سرمایهگذاری خارجی و شریک و واسطه امپریالیستها و در چپاول خلق با آنها همدست است.
این شعارها آثار فرهنگی خود را گذاشت و نهفقط چپها، بلکه دیگر نیروهای سیاسی را نیز تحتتأثیر قرار داد و مرگ بر امپریالیسم و عوامل آنها؛ یعنی بورژوازی کمپرادور، شعار همگانی شد، اما هیچکس نپرسید چگونه مالزی صاحب پیشرفتهترین صنایع چوبی شد؟ چطور شد که ما بیشترین HDF و MDF مصرفی خود را از آنجا وارد میکنیم؟ آیا مالزی، خود به چنین تکنولوژیای دست یافته است یا با قراردادهای تجاری و تکنولوژیک، حق لیسانسدادن و آرامآرام صاحب تکنولوژی صنایع چوبیشدن؟ هیچکس نپرسید که کرهجنوبی چگونه صاحب اینهمه صنایع گوناگون ماشینسازی و کشتیسازی و صنایع فلزی شده است؟ آیا کرهایها خود این صنایع را ابداع و اختراع کردهاند یا تکنولوژی را از همان غربیها و - به قول مائوئیستها- امپریالیستها آموختهاند؟ هیچکس نپرسید در ابتدای قرن بیستم راه ژاپن موفقتر بود یا راه لنین و مائو؟ هیچکس نپرسید چه شد که ویتنام و لائوس و کامبوج که اینهمه با امپریالیستها جنگیدند، دستآخر راه را کج کردند و وارد قراردادهای بینالمللی شدند و دیگر کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» لنین راهنمای سیاست خارجیشان نشد. بالاخره، هیچکس نگاهی به
کرهشمالی نینداخت تا ببیند به چه راهی رفته و چه بر سر کشور آورده است؛ پسر، پدر و پدربزرگی که همگی تفکیک قوا را مسخره میکردند و آن را محصول بورژوازی میدانستند، ناگاه فرمان کشتن هفت نفر را میدادند و بعد میگفتند بعد از این اعدامها به وحدت بیشتری رسیدیم. آنها از لنین آموخته بودند که احترام به استقلال قوه قضائیه از آن سرمایهداری و امپریالیسم است و چنان کردند که در قرن بیستم دیدیم.
متأسفانه ما فرصت نقد نگاه لنینی به جهان را نیافتیم و مسبب آن، بعد از ذهن اسطورهایمان، سانسور بود. سانسور نگذاشت لنین و مائو و رژی دبره نقد شوند. آنها همه به آسمانها رفتند چون به ویترین کتابفروشیها راه نیافتند. با قانونی که علیاکبر داور وزیر عدلیه رضاخان مسبب تصویب آن بود، کتاب «امپریالیسم آخرین مرحلهی سرمایهداری» لنین مانند دیگر آثار او ممنوعالنشر و ممنوع از خواندن شد، طوریکه مجازات خواندن و دستبهدستدادن آن، دو یا سه سال زندان بود. بهاینترتیب کتاب برای عدهای مقدس هم شد. درصورتیکه اگر چاپ میشد و پشت ویترین کتابفروشیها میرفت، امکان خواندن و نقد مییافت و متأسفانه این امکان از آن کتاب سلب شد. داور در راه استقلال قضاوت از سیاست و دیانت کوشید و بالاخره سیاست او را به بنبستی کشاند که خودکشی نتیجهاش بود. استبداد رضاخانی توان زیست را از او گرفت، چراکه با استبداد نمیتوان از تفکیک قوا سخن گفت. نقدنشدن کتاب لنین درواقع فکر جلوگیری از انتقال تکنولوژی را در ذهن روشنفکری ایران ایجاد کرد و هر سرمایهگذاری خارجی، امپریالیستی خوانده شد و فکر ایستادگی در مقابل آن را ایجاد کرد. چنین بود که استبداد و
سانسور به کمک تفکری آمد که در ظاهر قصد مبارزه
با آن را داشت.