|

‌قانون قدرت یا قانون جنگل به‌جای نظم قراردادی‌

تاریخ اروپا را می‌توان تاریخ دگرگونی سیاست‌گذاری عمومی و گذار حکمرانی نظم کهنه «قانون زور» به حکمرانی نوین «قرارداد اجتماعی» یا الگوی لیبرال‌دموکراسی پسا‌جنگ دوم جهانی دانست. اروپایی که از دوران تاریک حکمرانی وحشت به دوران روشنی نسبی لیبرال‌دموکراسی و ریزش دیوارهای ایدئولوژیک مانند دیوار برلین، گذاری موفق و کم‌نظیر داشته، الگوی حکمرانی مطلوب برای نظام جهانی را برسازی کرده و نظم نوین را تعریف و مدیریت کرده است.

‌قانون قدرت یا قانون جنگل 
به‌جای نظم قراردادی‌

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

 اسلام ذوالقدرپور : تاریخ اروپا را می‌توان تاریخ دگرگونی سیاست‌گذاری عمومی و گذار حکمرانی نظم کهنه «قانون زور» به حکمرانی نوین «قرارداد اجتماعی» یا الگوی لیبرال‌دموکراسی پسا‌جنگ دوم جهانی دانست. اروپایی که از دوران تاریک حکمرانی وحشت به دوران روشنی نسبی لیبرال‌دموکراسی و ریزش دیوارهای ایدئولوژیک مانند دیوار برلین، گذاری موفق و کم‌نظیر داشته، الگوی حکمرانی مطلوب برای نظام جهانی را برسازی کرده و نظم نوین را تعریف و مدیریت کرده است.

گذار حکمرانی نامطلوب و ستیزه‌جوی اروپایی به حکمرانی مطلوب و ساختارگرای جهانی که خود را پیرو قراردادها و معاهدات بین‌المللی، نهادها و ساختارهای جهانی مانند سازمان ملل و... می‌دانست، روزنه‌ای کوچک به جهانی آرمانی یا آرمان‌شهری بود که بسیاری از ادیان، ایدئولوژی‌ها و شهروندان سال‌ها ‌در جست‌وجوی آن بودند. این روزنه کوچک اروپا به جهان آرام و پایان عصر وحشت که در دوران هراس جنگ سرد نیز ادامه داشت، اکنون در میانه دهه سوم قرن 21 از سوی برخی بازیگران ناآرام و ستیزه‌جوی نظام جهانی در حال بسته‌شدن است.

چندین دهه سیاست اعلامی و نمایشی قدرت‌های اروپایی درباره نظم نوین و نظام جهانی، در سه سال اخیر فروپاشیده و اعتبار جهانی اروپا پایمال سیاست‌های حمایت از اسرائیل شده است. حمایت آشکار قدرت‌های اروپایی از اسرائیل در تهاجم فراگیر به کشورهای منطقه به‌ویژه کشتار بیش از 68 هزار فلسطینی در دو سال اخیر، مؤلفه‌ای از بازگشت قدرت‌های اروپایی به چارچوب‌ بازی قدرت یا قانون جنگل است. چنین تغییر الگویی، بازآفرینی دوران تاریک قانون زور و جنگ‌های دینی و نژادی است که جلوه برجسته آن را می‌توان در سخنان فردریش مرتس (Friedrich Merz) نخست‌وزیر آلمان دید که به‌صراحت می‌گوید: ما شاهد پایان موقت نظمی هستیم که بر پایه قوانین بین‌المللی و چندجانبه‌گرایی شکل گرفته بود.

اکنون در دوره‌ای قرار داریم که در بسیاری از نقاط، قانون قدرت جای قانون بین‌المللی را گرفته است. چه کسی در اروپا سلاح‌های سنگرشکن در اختیار دارد تا بتواند برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کند؟ چه کسی توان آن را دارد که طرف‌های درگیر را به آتش‌بس وادار کند؟ کدام کشور اروپایی می‌تواند نه‌تنها حماس را تهدید به خلع سلاح کند، بلکه در صورت لزوم، آن را به اجرا هم بگذارد؟ ما در دوره گذار به زمانی هستیم که قدرت بار دیگر نقش محوری پیدا کرده و توافق‌های مبتنی بر قواعد در حال عقب‌نشینی‌اند. این سخنان نخست‌وزیر آلمان که کشورش در دوران هیتلر نمادی از قدرت‌های ویرانگر عصر وحشت دهه چهارم و پنجم قرن 20 است، نشان می‌دهد ‌سیاست‌گذاران ارشد اروپا در حال بازنویسی راهبردهای خود برای گذار از دوران نظم کنونی به نظمی جدیدتر هستند. نظم نوینی که باز هم دارای استانداردهای غربی بوده و‌ مؤلفه بازآفرینی قدرت و هژمونی مطلق قدرت‌های بزرگ مانند ایالات متحده آمریکا را دارد. فردریش مرتس به‌صراحت از دوران گذار روابط بین‌الملل از روند چندجانبه‌گرایی و معاهدات بین‌المللی به روند قدرت‌گرایی و هژمون ابرقدرت سخن می‌گوید. این سخنان را می‌توان مؤلفه‌ای از پذیرش برتری زور بر قانون یا قرارداد اجتماعی دانست؛ برتری زور بر قانون که در چارچوب قانون جنگل و برتری شکارچیان و البته سلطان جنگل تفسیرپذیر است.سخنان نخست‌وزیر آلمان درباره گذار از نظم پیشین به نظمی جدید بر بنیان برتری زور و قدرت را می‌توان در محورهای زیر بررسی کرد:

1. فروپاشی قانون بین‌الملل و چندجانبه‌گرایی: سخنان آقای مرتس به‌عنوان رهبر یک قدرت بزرگ اقتصاد و تجارت قاره اروپا که می‌تواند رویکرد رسمی اتحادیه اروپا نیز قلمداد شود، اعلام رسمی پایان نظم کنونی بر بنیان چندجانبه‌گرایی و نهادگرایی بین‌الملل است. نظم کنونی که بر نهادگرایی و مرکزیت حقوق بین‌المللی مانند سازمان ملل متحد، یونسکو، دیوان کیفری بین‌المللی و... استوار بوده، در چند سال اخیر به نظمی جدید که آنارشی جهانی است، تغییر ماهیت داده و تمام ارکان این نظم دچار فروپاشی شده است. فروپاشی نظم نهادگرا و پایان چندجانبه‌گرایی نظام جهانی که بیشتر با قدرت‌نمایی ایالات متحده آمریکا تحلیل می‌شود، تمام اصول روابط بین‌الملل برخاسته از کنفرانس وین 1815 را شکننده کرده و گونه‌ای جدید از همسازی اقتصاد و امنیت را برای ابرقدرت شکل داده که با رویکرد اقتصاد و امنیت نظم چندجانبه‌گرا و تجارت همگانی، بسیار متفاوت است. 

2. قانون قدرت یا قانون جنگل: رویکرد قدرت‌های بزرگ غربی به‌ویژه ایالات متحده آمریکا در چند سال گذشته تنها در چارچوب الگوی قانون قدرت یا قانون جنگل تحلیل می‌شود. قانون قدرت که قدرت‌های بزرگ مانند گونه شکارچیان (گوشت‌خوار) جنگل می‌تواند دیگر بازیگران یعنی شکار (غیر گوشت‌خوار) را شکار کرده یا سرکوب کنند. آنچه نخست‌وزیر آلمان به‌عنوان «قانون قدرت» در قرن 21 توصیف کرده، با این اندیشه هانس جی مورگنتا، اندیشمند رئالیست روابط بین‌الملل، همخوانی دارد که می‌گوید: «قدرت ممکن است شامل هر چیزی بشود که کنترل انسان بر انسان را به وجود آورده، حفظ می‌کند».‌

پرسش‌های طرح‌شده از سوی فردریش مرتس، تنها یک پاسخ دارند؛ ایالات متحده آمریکا به‌عنوان تنها قدرت برتر و مجری قانون قدرت در نظام جهانی که پاسخی روشن به پرسش‌های نخست‌وزیر آلمان است که می‌پرسد:

‌چه کسی در اروپا سلاح‌های سنگرشکن در اختیار دارد تا بتواند برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کند؟ ‌چه کسی توان آن را دارد که طرف‌های درگیر را به آتش‌بس وادار کند؟ ‌کدام کشور اروپایی می‌تواند نه‌تنها حماس را تهدید به خلع سلاح کند، بلکه در صورت لزوم، آن را به اجرا هم بگذارد؟ این پرسش‌ها و رفتار زورمدار ایالات متحده آمریکا درباره جنگ اوکراین، جنگ غزه و... بلکه جنگ تعرفه آمریکا علیه همه، نشان می‌دهد قانون جنگل که عنوان محترمانه آن قانون قدرت است، بر روابط بین‌الملل حاکم شده و گذار دردناک بازگشت به دوران وحشت و جنگ همگانی شکل گرفته است. در چنین وضعیتی، قدرت‌های بزرگ اروپا مانند آلمان نیز اظهار ناتوانی کرده و برتری سلطان جنگل را می‌پذیرند. 

3. انتقال قدرت اروپا به آمریکا: پایان موقت نظم نهادگرای کنونی را که آقای مرتس از آن پرده برداشتند، باید برسازی نظم نوینی دانست که گویای یک انتقال قدرت از اتحادیه اروپا به ایالات متحده آمریکا است. نظم کنونی جهان که نظامی نهادگرا با مؤلفه‌هایی مانند کنشگری اتحادیه اروپا و ناتو فراتر از کنش سازمان ملل متحد داشت، قدرت نسبی اتحادیه اروپا را در مناسبات قدرت نمایش داده بود که بیشتر بر چندجانبه‌گرایی و تمایل فراگیر اتحادیه اروپا برای نقش‌یابی در رویدادهای بین‌المللی استوار بود. ادعای نخست‌وزیر آلمان درباره پایان موقت نظم کنونی را می‌توان جلوه‌ای از یک انتقال قدرت از اروپا به ایالات متحده آمریکا دانست که دولت‌های اروپایی، هژمونی دولت ایالات متحده بر اروپا را پذیرفته‌اند.‌ سیاست قدرت که همواره بر نظام جهانی حاکم بوده، در هر دوره‌ای با گونه یا درجه‌ای متفاوت به طبقه‌بندی نظام جهانی و نظم جهانی منجر شده، دارای بازیگرانی است که گاه دو ابرقدرت ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی هستند، گاهی تنها یک ابرقدرت به نام ایالات متحده آمریکا و در سال‌های نخستین قرن 21 در چارچوب چندجانبه‌گرایی باز هم قدرت‌های بزرگ مانند‌ روسیه، چین، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا به تقسیم منابع و قدرت جهانی میان خود پرداخته‌اند.

در سال‌های گذشته به‌ویژه پس از تهاجم فراگیر اسرائیل به کشورهای همسایه و قدرت‌یابی مجدد دونالد ترامپ، روند جدید سیاست قدرت با رویکرد انتقال قدرت از اتحادیه اروپا به ایالات متحده آمریکا شکل گرفته است. اگر بپذیریم که جغرافیا از سیاست پیروی می‌کند و سیاست از قدرت پیروی کرده و برساخته می‌شود، باید قدرت را زیربنای نظم جهانی و روابط بین‌الملل دانست. نقش‌یابی دوباره ایالات متحده به‌عنوان یک رهبر جهانی با قدرت مطلق پایان یا آغاز یک مسئله نظام جهانی را می‌توان جلوه‌ای مهم از برقراری قانون قدرت در نظام جهانی برشمرد. برقراری قانون قدرت یا همان گذار نظام جهانی به قانون قدرت و زور را که فردریش مرتس، نخست‌وزیر آلمان‌ به آن اشاره داشته، می‌توان الگوی انتقال قدرت از اتحادیه اروپا به ایالات متحده آمریکا دانست که ممکن است از سوی دیگر قدرت‌های جهانی نیز اعمال شود و آنان قدرت یا بخشی از قدرت خود را به ایالات متحده واگذار کنند.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.