|

‎نقدی بر نمایش «نسل سکوت»

وقتی جنگ ‎بر صحنه تئاتر زنده می‌شود

نمایش «نسل سکوت» به نویسندگی محمدرضا عطایی‌فر و کارگردانی محمدهادی عطایی، تلاشی است در امتداد روایت‌های جنگ؛ اما برخلاف بسیاری از آثار ژانر دفاع مقدس، نه به بازنمایی مستقیم میدان نبرد می‌پردازد و نه به حماسه‌سازی یک‌سویه، بلکه سعی دارد با کنارزدن لایه‌های تکراری و شعاری، به فضایی شاعرانه، شخصی و تا حدی استعاری دست یابد.

وقتی جنگ ‎بر صحنه تئاتر زنده می‌شود

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

سجاد خلیل‌زاده: نمایش «نسل سکوت» به نویسندگی محمدرضا عطایی‌فر و کارگردانی محمدهادی عطایی، تلاشی است در امتداد روایت‌های جنگ؛ اما برخلاف بسیاری از آثار ژانر دفاع مقدس، نه به بازنمایی مستقیم میدان نبرد می‌پردازد و نه به حماسه‌سازی یک‌سویه، بلکه سعی دارد با کنارزدن لایه‌های تکراری و شعاری، به فضایی شاعرانه، شخصی و تا حدی استعاری دست یابد. این اثر به‌نوعی جست‌وجوی تازه برای بازتعریف تجربه جنگ از خلال حافظه، سکوت و شکاف‌های نسلی است.

‎متن عطایی‌فر در نگاه نخست می‌خواهد از بازگویی روایت‌های مرسوم جنگ فاصله بگیرد و به زوایای انسانی و فردی بپردازد. انتخاب سه خط زمانی (پیش از جنگ، حین جنگ و پس از آن) ظرفیتی است که می‌توانست منجر به ساختاری پیچیده‌تر و تأثیرگذارتر شود. با این حال، اثر در نهایت گرفتار روایت‌هایی می‌شود که بارها در قالب‌های گوناگون دیده و شنیده‌ایم.

‎مشکل اصلی متن، نداشتن انسجام دراماتیک است. اپیزودها بیشتر شبیه جزایر جداگانه‌اند که با پل‌هایی سست به هم وصل شده‌اند. هرچند در برخی لحظات، مونولوگ‌ها از قدرت شاعرانه و ضرباهنگ مناسبی برخوردارند، اما در غیاب گره‌افکنی جدی یا روابط علت و معلولی، انسجام کلی نمایش آسیب می‌بیند.

‎کارگردانی عطایی نشان می‌دهد که او دغدغه تصویرسازی نمادین و شاعرانه دارد. طراحی صحنه شبیه به رینگ مبارزه، تلاش هوشمندانه‌ای برای نشان‌دادن جنگ به‌مثابه کشتی یا جدال بی‌پایان است. این انتخاب به‌‌ویژه در لحظاتی که بدن بازیگران با ریتم حرکتی خاص وارد میدان می‌شود، جلوه‌ای چشمگیر پیدا می‌کند.

‎با این حال، همین میدان نمادین گاهی به محدودیت بدل می‌شود. تغییر موقعیت‌ها و فضاسازی اپیزودها در چنین طراحی‌ای دشوار است و کارگردان برای عبور از یک فضا به فضای دیگر، ناچار به تکیه بر نور یا موسیقی می‌شود. همین امر باعث تکرار و کاهش تنوع بصری در نیمه دوم نمایش می‌شود.

‎بی‌تردید بازیگری، ستون اصلی «نسل سکوت» است. چهار بازیگر نمایش، به‌ویژه در مونولوگ‌های شخصی، توانسته‌اند صحنه را از یکنواختی برهانند. حضور محسن سالاری و پیمان محسنی با انرژی بدنی و تنوع لحن همراه است و مهرآسا مداحی در عین کم‌رنگ‌بودن نقش، لحظاتی از عاطفه و صداقت را به صحنه می‌آورد که تأثیرگذار است. محمدهادی عطایی نیز در مقام بازیگر، گرچه گاهی دچار اغراق حرکتی می‌شود، اما توانسته بار اجرایی را در سطحی مناسب نگه دارد.

‎اگرچه هماهنگی گروهی در برخی صحنه‌ها می‌توانست بیشتر باشد، اما مجموعا بازیگری نقطه‌ای است که مخاطب را با اثر پیوند می‌دهد و ضعف‌های متنی و کارگردانی را تا حدی می‌پوشاند.

‎موسیقی زنده یا ضبط‌شده، به‌ویژه قطعات امیرحسین انصافی، یکی از ابزارهای مؤثر نمایش است. موسیقی نه‌فقط به‌ عنوان پس‌زمینه، بلکه به‌مثابه زبانی موازی در خدمت روایت عمل می‌کند. در اپیزودهایی که متن به دام تکرار می‌افتد، موسیقی است که تنش و بار عاطفی را افزایش می‌دهد.

‎بااین‌حال، استفاده بیش‌ازحد از موسیقی در برخی بخش‌ها باعث می‌شود اثر به‌جای سکوت‌های معنادار، به موسیقی پناه ببرد. این در حالی است که با توجه به عنوان نمایش، «نسل سکوت»، سکوت می‌توانست به عنصر مرکزی اجرا تبدیل شود.

‎«نسل سکوت» نمایشی است که صداقت در آن موج می‌زند. گروه اجرایی کوشیده‌اند از شعارزدگی فاصله بگیرند و تصویری انسانی و شاعرانه از جنگ ارائه دهند. با این حال، کاستی‌های متنی و اجرایی مانع می‌شود که اثر به جایگاهی ماندگار در حافظه تئاتر جنگ دست یابد.

‎محمدهادی عطایی در مقام کارگردان نمایش «نسل سکوت»، بیش از هر چیز کوشیده است با بهره‌گیری از یک زبان نمادین و ساده، تجربه‌ای احساسی و در عین حال قابل‌ فهم برای مخاطب عام بیافریند. او در این اثر، کارگردانی را نه بر مبنای شلوغی صحنه یا بهره‌گیری از امکانات تکنیکی گسترده، بلکه بر پایه کمینه‌گرایی و تصویرسازی استعاری بنا کرده است.

‎تقسیم نمایش به سه اپیزود مجزا انتخابی جسورانه است، چراکه امکان تنوع در لحن، فضا و میزانسن را فراهم می‌کند. عطایی با این انتخاب، می‌کوشد روایت‌های سه‌گانه (پیش از جنگ، حین جنگ و پس از جنگ) را در قالب‌های متفاوتی سامان دهد. با این حال، از منظر کارگردانی، این ساختار بیشتر به پراکندگی منجر شده تا انسجام. در لحظاتی، مخاطب احساس می‌کند‌ با سه تک‌پرده مستقل مواجه است و نه با یک کلیت یکپارچه. هدایت کارگردان در اینجا می‌توانست با یافتن موتیف‌های بصری یا حرکتی مشترک، پلی میان اپیزودها ایجاد کند تا وحدت اجرایی اثر تقویت شود. ‎عطایی در مقام کارگردان، تمرکز زیادی بر بدن بازیگران داشته است. حرکت‌ها، نگاه‌ها و حتی مکث‌ها در بسیاری از لحظات، جایگزین دیالوگ مستقیم می‌شوند. این انتخاب اگرچه هوشمندانه است، اما گاهی به اغراق نزدیک می‌شود و تعادل میان کلام و بدن از دست می‌رود. میزانسن‌ها در بخش‌هایی روان و خوش‌ریتم هستند، اما در برخی صحنه‌ها حالت تکراری پیدا می‌کنند. این تکرار به‌ویژه در اپیزود میانی، ضرباهنگ نمایش را کند کرده و از تنوع اجرایی کاسته است.

‎نورپردازی و موسیقی در «نسل سکوت» بیش از آنکه صرفا عناصر تزیینی باشند، به‌ عنوان ابزار کارگردانی به کار گرفته شده‌اند. نور، اپیزودها را از هم تفکیک‌ و موسیقی ضرباهنگ عاطفی اثر را هدایت می‌کند. با این حال، استفاده کارگردان از نور در حداقل ممکن باقی مانده است و فرصت‌های زیادی برای خلق تنوع بصری از دست رفته است. در مقابل، موسیقی گاه بیش از حد پررنگ می‌شود و در لحظاتی جای خالی سکوت مورد انتظار را پر می‌کند؛ سکوتی که می‌توانست خود بدل به عنصر کارگردانی شود.

‎کارگردانی «نسل سکوت» تلاشی است میان سادگی و استعاره؛ نمایشی که نه می‌خواهد مخاطب را درگیر جلوه‌های بصری و تکنیکی کند و نه به شعارهای مستقیم پناه می‌برد. عطایی نشان داده است نگاه هنری و شاعرانه دارد، اما برای دستیابی به اجرایی منسجم‌تر و ماندگارتر، نیازمند جسارت بیشتر در خلق میزانسن‌های متنوع، استفاده از سکوت به‌ عنوان ابزار اصلی و انسجام‌بخشی به ساختار اپیزودیک است.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.