داستان سگ سیاه و حجاج نوگره سلمان
نامش «عجاج احمد حردان تکریتی» و به «حجاج» معروف است. سرگرد تشکیلات امنیتی عمومی و حاکم نظامی زندان مخوف «نوگره سلمان» بود و اینک که معلوم نیست چه زمانی از سوریه به عراق بازگشته، در پس نزدیک به 38 سال زندگی مخفی در شهر سماوه محل خدمت سابقش دستگیر شده است. مشاور رئیسجمهور عراق گفته است که او اینک نزدیک به 80 سال سن دارد و سرحال است. زندهماندن حجاج که مورد اعتماد تشکیلات امنیتی و همشهری صدام حسین تکریتی است و از قبیله البوناصر و طایفه نزار است، امیدها را برای مستندکردن بخشی دیگر از انفال و جنایتهای رژیم بعث زنده نگه داشته است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
نامش «عجاج احمد حردان تکریتی» و به «حجاج» معروف است. سرگرد تشکیلات امنیتی عمومی و حاکم نظامی زندان مخوف «نوگره سلمان» بود و اینک که معلوم نیست چه زمانی از سوریه به عراق بازگشته، در پس نزدیک به 38 سال زندگی مخفی در شهر سماوه محل خدمت سابقش دستگیر شده است. مشاور رئیسجمهور عراق گفته است که او اینک نزدیک به 80 سال سن دارد و سرحال است. زندهماندن حجاج که مورد اعتماد تشکیلات امنیتی و همشهری صدام حسین تکریتی است و از قبیله البوناصر و طایفه نزار است، امیدها را برای مستندکردن بخشی دیگر از انفال و جنایتهای رژیم بعث زنده نگه داشته است.
حجاج که از مجرمان غایب دادگاه صدام بود، پس از متلاشیشدن دستگاه خوفناک و شکنجهگر این رژیم، در کرکوک مخفی شد و بعدها به سوریه فرار کرد و گفته میشود جریان محاکمه رئیسجمهور سابق عراق و یارانش را در آپارتمانی در محله جرمانه دمشق دنبال میکرد. اما عاقبت آن دروید که کشت. دو فرزندش که به تشکیلات القاعده پیوسته بودند، در نبردی در زلوعیه صلاحالدین جان باختند. از رائد، پسر سوم و کوچکترش که در سوریه او را همراهی میکرد، ظاهرا اطلاعی در دست نیست. از میان دو محافظش نیز، «صخر» سرنوشت نامعلوم دارد و «شوقی» -دیگر محافظ حجاج- در سال ۲۰۱۱ به آلمان پناهنده شد. خود نیز سرانجام از سوی محلیها -که اینک چون مور به پایشان افتاده- در سماوه شناسایی و پس از هشت ماه پیگیری بانوی اول عراق، با شکایت بازمانده قربانیان نوگره سلمان از طرف دستگاه قضائی بازداشت شد.
ایرانیان کموبیش با ماجرای انفال و جنایتهای صدام در کردستان عراق آشنایی نسبی دارند، اما عموما با داستان حجاج تکریتی و نوگره سلمان غریبهاند. نوگره سلمان، نام زندانی مخوف در کویری دورافتاده و بیآبوعلف در استان المثنی (سماوه) جنوب استان عراق و در مرز عربستان و کویت است. به دستورحجاج، حاکم نظامی این زندان، داستانهای شرمآوری در حق وجدان بشری و کردها خلق شد که روایت و مطالعه آن برای هرکس آسان نیست. آه و نامه انفال و نوگره سلمان، اولش اندوه و آخرش اسفناک است. قسمت چنین بود که شاهدان و تجربههای زیسته زنده بمانند و داستان هزارویک شب این زندان مخوف را روایت کنند. زندهماندن حجاج البته مکمل نهایی برای ثبت این تاریخ شرمآور انسانی است.
در روزگاری که هنرمندان دولتی عراقی مانند «سعدون جابر»، «یاس خضر» (با قطعه «صدام انت قاعد ضابط») و حتی صلاح عبدالغفور (وفات در سال2013 در اثر تصادف در اربیل) با سرقت قطعه مشهور کردی «شمامه و خال خال» از «برادران زی زی» در سقز ایران و تبدیل بخشی از آن به «صدام غالی» به حاکم بعث خوشخدمتی میکردند یا عدی پسر صدام، سنگ احمد رازی فوتبالیست محبوب عراقی و بهترین بازیکن آسیا در سال 1988 میلادی را به سینه میزد و مردم را با آن سرگرم میکرد، در موج سوم عملیات پاکسازی قومی و نسلزدایی موسوم به انفال، حجاج تکریتی وحشیانهترین شکنجههای فیزیکی را در حق کردهای نوگره سلمان ثبت میکرد؛ جایی که به روایت یکی از بازماندگان حدود 40 درصد زندانیان آنجا بر اثر شکنجه جان باختند. حرفه روزانه این مرد سادیسم، شکنجه زندانیان، تجاوز به دختران اسیر، نگهداشتن گرسنگان و تحقیر و شکستن حرمت انسان بود. او حتی به کودکان رحم نمیکرد و با چوب به سر کودک ششماهه، معصومیتش را ابدی میکرد.
میگویند روزی از پسماند غذای نگهبانان مقداری برنج به پیرمردی میرسد و او هم آن به کودکان میدهد. سرانجام پیداشدن یک دانه برنج در محل، موجب میشود پدر و پسری به مدت 24 ساعت در مقابل آفتاب سوزان به تیر برق میدان طنابپیچ شوند. در تاریخ نوگره سلمان ثبت شده که حجاج جلاد، افرادی را میکشت و به صورت وحشیانه در مقابل دیدگان عزیزانش، با تبر قطعهقطعه میکرد. بازماندگان و شاهدان عینی گزارش میکنند که در یک شبانهروز، یک نان ساندویچ و حداقلی از آب کثیف و غیربهداشتی به آنها میرسید. بر اثر این شکنجههای جسمی و روانی بود که شماری از کردها در این زندان مخوف جان به جان آفرین تسلیم کردند. اما داستان به اینجا ختم نمیشد و بهراحتی مرگ نبود. یکی از بازماندگان نوگره سلمان در شبکه تلویزیونی پیام در کردستان عراق داستانی نقل کرده که بعد از خاکسپاری پسرخالهاش در قبرستان اطراف زندان، «سگ سیاه» مشهور به سراغ او رفته و برای رفع گرسنگی به سراغ جسد مرده رفته است.
داستانهای دردناک انفال فراوانی وجود دارد که بعضا روایت شده یا نشده است. کودکی که جلال طالبانی برای شهادت در دادگاه، همواره از او مراقبت میکرد و به سفر آمریکا برد و...، قبل از رسیدن به نوگره سلمان و هنگام زنده به گور کردن خود و عزیزانش، به شکل معجرهآسایی فرار کرد و نجات یافت. او در میان اعراب بادیهنشین سماوه بزرگ شد و 30 سال بعد، موجب ارتباط عاطفی اعراب جنوب با کردها در شمال شد. او بعدها به «تیمور انفال» معروف شد و اینک در کردستان عراق زندگی میکند. مصاحبه «فاضل» قربانی با این بازمانده با عنوان «من آخرین کرد هستم» با ترجمه مرتضی مرادی در انتشارات ماهتاب کرمانشاه در ایران منتشر شده است.
تاکنون چندین کاروان از بازمانده قربانیان نوگره سلمان، هنرمندان و نهادهای بینالمللی به جنوب عراق و نوگره سلمان سفر کرده و کتابها و مستندهایی از آن منتشر کردهاند. چندین گور دستهجمعی نیز از این رویدادهای نسلزدایی انفال در سماوه در جنوب عراق نیز پیدا شده که عموما از کردهای اقلیم کردستان عراق هستند.
بازداشت حجاج در هفته گذشته، موجی از شادی در میان قربانیان انفال ایجاد و البته اندوه مرگهای همراه با شکنجه را تازه کرد؛ داغ مرحله سوم انفال در سال 1988 -عموما از گرمیان و کرکوک و جنوب کردستان عراق- و جنایت بعثیون در زندانی مخوف که حتی روایت آن برای صاحبان تجربه زیسته میتواند زخمهای روانی را تازه کند.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.