|

خیابان سی تیر؛ محور فرهنگی یا راسته اغذیه‌فروشی‌ها

‌‌هفته گذشته، بعد از چند ماهی که از اعتراضات موزه ایران باستان و چند نفر از ناظران شهری به فعالیت دکه‌های عرضه غذای مردمی در خیابان سی تیر گذشت، بالاخره کلیپی از شهردار تهران در فضای مجازی پخش شد که در آن ایشان به لزوم جابه‌جایی این دکه‌های چرب و دودزا تأکید داشتند. حال باید تأیید کرد که انتقال این تولیدکنندگان غذا فکر خوبی است؛

‌‌هفته گذشته، بعد از چند ماهی که از اعتراضات موزه ایران باستان و چند نفر از ناظران شهری به فعالیت دکه‌های عرضه غذای مردمی در خیابان سی تیر گذشت، بالاخره کلیپی از شهردار تهران در فضای مجازی پخش شد که در آن ایشان به لزوم جابه‌جایی این دکه‌های چرب و دودزا تأکید داشتند. حال باید تأیید کرد که انتقال این تولیدکنندگان غذا فکر خوبی است؛ زیرا تمام شواهد نشان می‌داد که بودن‌شان برای موزه و حال و هوای این خیابان زیبا و قدیمی تهران تاریخی ضرر دارد. از تعداد موش و گربه در جوی و خاکروبه، مدل استفاده از آب و برق در غرفه‌‌ها، استفاده کارگران گرمازده از همان دستشویی‌های نصب‌شده برای شستن سر و بدن‌شان، جابه‌جایی روزانه ده‌ها کپسول گاز خطرناک دم دکه‌ها با وانت، درست زمان بازدید تورها از موزه، ایستادن خانواده‌ها در یک باریکه تنگ از خیابان در مجاورت دکه‌ها و رفتن‌شان به آن سوی خیابان تا در پشت میز و صندلی‌هایی از بشکه‌های رنگ‌شده کوچک و بزرگ صرف شود و... که بگذریم، در‌این‌بین ماشین‌ها و موتورها هم رد می‌شوند؛ و چون اینجا پیاده‌راه نیست، هر آن ممکن است بچه‌ای یا توریستی زیر گرفته شود. قبل از جمع‌شدن دکه‌ها، در خیابان صدای موسیقی نیمه‌مبتذل نیز در فضا منتشر بود و این صداها از موزه هم شنیده می‌شد. غذاها هم اغلب ایرانی نبود و از نوع فست‌فود ترکی بود. در ضمن، فروشندگان شب‌ها برای بازارگرمی مقداری دنبه یا چربی‌های دیگر روی آتش می‌گذاشتند تا بوی دود چربی همه آسمان را بگیرد. بعد از خبر جابه‌جایی دکه‌ها که بعد از چند روز واقعا عملی شد، اختلاف رنگ پیاده‌رو در زیر دکه‌ها با اطراف آنها نشان داد که چقدر تمیزکردن قشر چربی کار مشکلی است. و واقعا بهتر است استانداردهایی برای این نوع بازارچه‌های غذا در نظر گرفته شود و نظارت بر بهداشت محیط بیشتر باشد.

 البته برخی افراد عقیده داشتند که این دکه‌های مایه دلخوشی مردم بودند و مردم ما این نوع مکان‌ها را در مرکز شهر دوست دارند. بعضی دیگر هم برای خیابان سی تیر چند ماشین یا ون قهوه و کیک و ساندویچ را کافی می‌دانستند. دوستی هم پیشنهاد کرد از شهروندان و ساکنان خواهش کنیم روی سامانه «من شهردارم» بروند و با رفتن روی منطقه 12 و محله فردوسی، نظر خود را برای انتقال دکه‌ها بنویسند. به شهردار منطقه‌مان زنگ زدم تا بیشتر بدانم. وحیدرضا محمدی‌انارکی گفتند که تا جایی که ایشان می‌دانند، قرار است دکه‌ها فقط «ساماندهی» شوند و تعدادشان از 28 به 20 دکه تقلیل یابد و محل نشستن مشتریان نیز به همان سمت دکه‌ها منتقل شود. در واقع، بر‌خلاف قولی که آقای زاکانی برای آرام‌سازی محیط اطراف موزه و وزارت خارجه و بیمارستان سینا داده بودند، به نظر می‌رسد انتقال جزئی و بیشتر در راستای تسهیل ترافیک و کم‌کردن خطر تصادف است تا ساماندهی واقعی مشاغل غذا و نوع آنها، برای ارتقای کیفی خیابان یا بازگرداندن آن به حالت آرام اولیه با ون‌های قهوه. قبلا همین‌جا یادآور شدم که «موزه سبز» اصطلاحی برای موزه‌هایی است که محیط اطراف‌شان برای سالم نگه‌داشتن اشیا و آثار موزه طراحی شده باشد. موزه ایران باستان مهم‌ترین موزه کشورمان است و آبروی شهر تهران در چشم گردشگران. شاید این‌گونه مجموعه‌های خوراک خیابانی مردمی، بتوانند به گوشه و کنار برخی پارک‌ها و محلات تهران که خاصیت گردشگری بیشتری دارند، نیز منتقل شوند. در ضمن یادمان باشد که قرار بود هر محله جذابیت‌های خود را برای جلب گردشگر پرورش دهد و مراکز محلات به کمک شهرداری احیا شوند. پس شهرداری تهران می‌تواند در 352 محله دنبال جاهایی بگردد که محل تجمع مردم باشد و دکه‌های غذای خیابانی در آنها معنی‌دار باشد. کاش شهرداری تهران حال که دکه‌ها را برداشته، تجدید نظر و مطالعه‌ای در کلیت و کیفیت این مکان به‌عنوان محور گردشگری نیز می‌کرد و بردن بخشی از آن به دیگر خیابان‌های «قلب تهران» را جدی‌تر می‌گرفت. بدون‌شک زیست شبانه مردمی برای شهری به بزرگی تهران لازم است و قبلا هم درباره مکان‌های زیست شبانه در همین‌جا یادداشتی نوشتم. بدون‌شک می‌توان مکان‌های شهری و فعالیت‌های فرهنگی-هنری بهتری را در همین مرکز تهران در نظر گرفت؟ مثلا خیابان لاله‌زار که از قدیم خیابانی با ترکیب و اندازه مناسب برای این کار بوده، به‌راحتی می‌تواند به سمت خیابانی برای تفریح و تفرّج شهروندان تهرانی سوق داده شود. برگزاری باشکوه و بسیار جالب هفته تهران در مهرماه امسال در خانه تهران (همان خانه اتحادیه فیلم دایی جان ناپلئون) در خیابان لاله‌زار نشان داد که همه اقشار مردم از چنین مکان‌های فرهنگی زیبا و امن و امانی استقبال می‌کنند. معلوم نیست چرا سازمان زیباسازی این خانه را به‌طور جدی دایر نمی‌کند؛ به‌طوری‌که مردم علاوه بر تماشای در و دیوار ساختمان‌ها و احیانا موزه و نمایشگاه‌های آماده‌شده – ولی هنوز افتتاح‌نشده- در آن، بتوانند از کافه و چایخانه و احیانا محیطی برای نشستن در حیاط و ایوان نیز استفاده کنند؟ در ضوابط یا تعاریفی که برای فرهنگ‌سراهای شهرداری که همه بعد از جنگ ساخته شدند، آمده بود که در آنها می‌توانند کتابخانه، گالری، فضای بازی کودکان، سینما و سالن نمایش و کنفرانس و نیز جایی برای حضور خانواده‌ها برای زیست شبانه داشته باشند. به‌هر‌حال، تصمیم نهایی با شهرداری تهران است. شاید کم‌هزینه‌تر باشد که در کنار آذین‌بندی‌ها و جشن‌های کیلومتری فصلی، برنامه و طرحی نو برای شادی مستمر شهروندان در مقیاس‌های شهری و محلی نیز داشته باشد.

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها