ایران امروز؛ پرسشی ناتمام
47 سال از انقلاب گذشته است؛ انقلابی که با آرمانهای بزرگ و امیدهای گسترده اجتماعی آغاز شد و در سالهای نخستین خود، بخش عظیمی از جامعه را حول رؤیای یک تحول گسترده بسیج کرد.
47 سال از انقلاب گذشته است؛ انقلابی که با آرمانهای بزرگ و امیدهای گسترده اجتماعی آغاز شد و در سالهای نخستین خود، بخش عظیمی از جامعه را حول رؤیای یک تحول گسترده بسیج کرد. اما اکنون بسیاری از شهروندان در گفتوگوهای روزمره، شبکههای اجتماعی و حتی در مواجهه با زندگی فردی خود، از نوعی «انباشت احساس نابسندگی» سخن میگویند؛ احساسی که نه لزوما به معنای نارضایتی مطلق و نه نشانه رضایت کامل است، بلکه بیانگر طیفی پیچیده از ارزیابیهای شخصی و تجربی است که طی چهارونیم دهه شکل گرفته است. این یادداشت در پی آن نیست که داوری ارزشی یا سیاسی کند؛ هدف آن بازخوانی یک تجربه تاریخی از منظر
اجتماعی-سیاسی است و اینکه چگونه آرمانها، واقعیتها، انتظارات و شرایط زیسته، طی سالها شکلی تازه به ذهنیت جمعی مردم داده است.
هر انقلابی حامل وعدههایی است؛ وعدههای عدالت، آزادی، رفاه، مشارکت عمومی و ساختن آیندهای بهتر برای نسلهای بعد. انقلاب ایران نیز چنین بود. نسل اول انقلاب با انگیزه و امید بسیار وارد این مسیر شد. اما تجربه زیسته پس از چهار دهه نشان میدهد که شکاف میان آرمانها و واقعیت، یکی از اصلیترین منابع احساس نابسندگی امروز است.
این شکاف الزاما محصول یک عامل واحد نیست؛ مجموعهای از مسائل ساختاری، چالشهای اقتصادی، تنشهای خارجی، محدودیتهای نهادی، تغییرات جمعیتی و تحولات فرهنگی در کنار یکدیگر زمینهای ساختهاند که در آن تحقق همه آرمانها بهسادگی امکانپذیر نبود. با گذر زمان، بخشی از جامعه که انتظار داشت تغییرات سریع و ملموس رخ دهد، با واقعیت پیچیدهتری مواجه شد. در کنار این، نسلهای بعدی که در سالهای جنگ، دهه ۷۰، دهه ۸۰ و سپس دهه ۹۰ رشد کردند، آرمانهای انقلاب را نه از مسیر تجربه شخصی، بلکه از طریق روایتها شنیدند. همین امر، فاصله میان انتظارات و تجربه واقعی آنها را بیشتر کرد. نسل جدید، بهویژه پس از دهه ۹۰، با معیارهای جهانیتری زندگی را میسنجد؛ با مقایسههای لحظهای و گستردهای که شبکههای اجتماعی ممکن کردهاند.
در علوم اجتماعی مفهومی کلیدی وجود دارد به نام «محرومیت نسبی»؛ یعنی احساس ناکامی نه به دلیل وضعیت عینی، بلکه به این دلیل که فرد خود را از آنچه انتظار دارد، محروم میبیند. این احساس میتواند حتی در شرایطی رشد کند که شاخصهای توسعه دچار سقوط بنیادی نشده باشند.
در ایران امروز، این مفهوم بهطور گسترده مشاهده میشود. بسیاری از مردم مقایسههایی دائمی میان خود و جوامع دیگر انجام میدهند. بخشهایی از جامعه میپرسند چرا آنچه در تصور داشتند، با واقعیت امروز زندگیشان فاصله دارد؟ احساس «نسل ازدسترفته» در برخی دههها تکرار میشود؛ چه در میان متولدان دهه ۶۰ که سختیهای اقتصادی و شغلی گسترده را تجربه کردند و چه در میان دهههای ۷۰ و ۸۰ که با محدودیتهای جدیدی روبهرو شدند. این نوع احساس، نه ریشهای صرفا اقتصادی دارد و نه سیاسی؛ ترکیب پیچیدهای از تغییرات فرهنگی، انتظارات مدرن، فشارهای اجتماعی و نبود چشمانداز روشن است.
تحلیلگران حوزه سیاست عمومی از اصطلاحی استفاده میکنند تحت عنوان «فرسایش امید اجتماعی». این اصطلاح به شرایطی اشاره دارد که در آن جامعه به تدریج اعتماد خود را به بهبود آینده از دست میدهد. این پدیده در کشورهای مختلف و در دورههای متفاوت مشاهده شده است؛ در اروپای پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸، در برخی کشورهای آمریکای لاتین پس از دورههای بیثباتی سیاسی و حتی در جوامعی که رشد اقتصادی بالایی داشتهاند اما نابرابریها افزایش یافته است. در ایران، شدتگیری این پدیده در سالهای اخیر مشاهده میشود. بسیاری از خانوادهها از آینده شغلی، اقتصادی و اجتماعی فرزندان خود نگران هستند. وقتی آینده مبهم میشود، سرمایه اجتماعی نیز تضعیف میشود. این مسئله میتواند حس نارضایتی یا ناکامی را تشدید کند.
اما این فرسایش یکسویه نیست. جامعه ایران بارها در بزنگاههای تاریخی، نشان داده که ظرفیت بالایی برای تطبیق، اصلاح و بازسازی خود دارد. درواقع بخشی از امید اجتماعی همواره در سطح جامعه باقی میماند، حتی اگر صدای بلند آن کمتر شنیده شود.
یکی دیگر از دلایل احساس نارضایتی، کاهش تحرک اجتماعی است. تحرک اجتماعی یعنی امکان اینکه فرد با تلاش، مهارت یا تحصیلات، بتواند در مقایسه با نسل قبل یا در مقایسه با موقعیت اولیه خود پیشرفت کند.
در سالهای نخست پس از انقلاب و حتی دهه ۷۰، تحرک اجتماعی در ایران مشاهده میشد. اما در دو دهه اخیر، این تحرک کند شده است. هزینههای بالا، محدودیتهای ساختاری و نوسانات اقتصادی باعث شده بسیاری از مردم چنین حس کنند که تلاشهایشان به نتیجه مطلوب نمیرسد. این احساس مهمتر از واقعیتهای عددی است؛ چون ذهنیت اجتماعی را شکل میدهد.
یکی از مضمونهایی که در گفتوگوی مردم بسیار دیده میشود، این جمله است: «عمرمان گذشت و آنچه باید، نشد». این نگاه در جامعه ایران تنها یک قضاوت سیاسی نیست؛ نوعی سوگواری جمعی برای زمان ازدسترفته است. در روانشناسی اجتماعی، این پدیده در جوامعی مشاهده میشود که نوسانات و بحرانهای مکرری را تجربه کردهاند.
افراد حس میکنند بخش بزرگی از انرژی و فرصتشان صرف سازگاری با شرایط شده، نه پیشرفت. این ادراک بهویژه در میان نسلهایی که اکنون میانسال شدهاند -کسانی که متولد دهههای ۴۰ تا ۶۰ هستند- شدت بیشتری دارد. آنها احساس میکنند مسیر زندگیشان همواره تحت تأثیر عوامل بیرونی بوده است. اما باید توجه داشت که این احساس، کاملا فردی و سوبژکتیو است؛ یعنی لزوما واقعیت عینی را بازتاب نمیدهد، بلکه تفسیر فرد از تجربه خود است. همین تفسیر است که ذهنیت جمعی را میسازد و بر رفتار اجتماعی اثر میگذارد.
در دهه اخیر، نگرش نسلهای جوانتر به آینده با نسلهای پیشین متفاوت شده است. نسل کنونی با جهان شبکهای رشد کرده؛ با تصویرهای موازی از زندگی در کشورهای مختلف، با تنوع سبکهای زندگی و با سطحی از انتظارات که پیش از این در ایران وجود نداشت. جوان امروز زندگی را با استانداردهای جهانی میسنجد. به گزینهها و فرصتهایی که ممکن است در داخل موجود نباشد، فکر میکند. سرعت تغییر را معیار پیشرفت میداند، درحالیکه ساختارهای سنتی و نهادی معمولا کندتر حرکت میکنند. این تفاوت در انتظارات، یکی از منابع چالش میان نسلهاست؛ هم نسل قدیم انتظارات نسل جدید را «زیادی بلندپروازانه» میبیند و هم نسل جدید نمیتواند با منطق نسل قدیم درباره صبر، تحمل و تطبیق کنار بیاید.
شبکههای اجتماعی نقش مهمی در شکلگیری ذهنیت امروز جامعه ایران دارند. در این فضا موفقیت افراد در کشورهای دیگر برجسته میشود، مشکلات داخلی با شدت بیشتری دیده میشود، مقایسهپذیری زندگیها افزایش مییابد و صداهای منفی در مقایسه با مثبت قدرت بیشتری پیدا میکنند. این شرایط باعث میشود حس ناکامی، فراتر از تجربه واقعی، در ذهنیت عمومی تثبیت شود. درواقع، رسانه اکنون نهفقط منعکسکننده واقعیت، بلکه سازنده بخشی از آن است.
وقتی از مردم درباره امید به آینده پرسیده میشود، پاسخها اغلب با واژه «ابهام» همراه است. این ابهام از کجا میآید؟ ۱. متغیرهای اقتصادی: نوسانات قیمتها، بازار کار و کاهش قدرت خرید. 2. مسائل ساختاری: سختی پیشبینی مسیرهای سیاستگذاری. 3. تحولات جمعیتی: افزایش مهاجرت، تغییر آرزوها و سبک زندگی. 4. شدتگیری مقایسهها با جهان بیرون.
اما در تحلیلهای آیندهپژوهی، حتی جوامعی که دورههای طولانی بحران را تجربه کردهاند، در مقاطع خاص دچار بازآرایی میشوند. به بیان دیگر، جامعه همیشه به سمت تعادل جدید حرکت میکند، حتی اگر مسیر آن کند و نامنظم باشد.
این یادداشت نمیتواند نسخهای سیاسی یا کنشمحور ارائه کند، اما میتواند طرح پرسشی کلی را مطرح کند؛ پرسشی که در بسیاری از گزارشهای بینالمللی نیز به آن اشاره میشود: یک جامعه چگونه میتواند امید را بازسازی کند؟
در علوم اجتماعی، این کار معمولا از مسیرهایی عمومی و غیرسیاسی انجام میشود، مانند افزایش شفافیت در تصمیمگیری عمومی، تقویت گفتوگوی اجتماعی، ارتقای کیفیت حکمرانی، مشارکتپذیری بیشتر در مسائل محلی، سازوکارهای کاهش نابرابری، افزایش فرصتهای برابر برای نسلهای مختلف و بهبود پیوند میان نظام تصمیمگیری و زندگی روزمره مردم. اینها نسخه نیستند، بلکه اصلهای شناختهشدهای هستند که تجربه جهانی نشان داده میتواند امید اجتماعی را احیا کند، بدون اینکه ناظر به یک سیاست مشخص یا کنش خاص باشد.
و اما سخن پایانی: یک پرسش برای آینده؛ امروز، 47 سال پس از انقلاب، جامعه ایران در نقطهای ایستاده که نیازمند بازاندیشی در تجربه گذشته و چشمانداز آینده است. احساس نارضایتی یا فرسایش امید، پدیدهای تکبعدی نیست و تنها به حوزه سیاست محدود نمیشود؛ ترکیبی است از تغییرات فرهنگی، تحولات اقتصادی، تفاوت نسلها و انتظاراتی که بهطور مداوم دگرگون شدهاند. مسئله اصلی شاید این نباشد که مردم از گذشته راضیاند یا نه؛ این است که چگونه میتوان آیندهای ساخت که در آن امید اجتماعی، امکان گفتوگو و احساس پیشرفت دوباره تقویت شود. این پرسشی باز است؛ پرسشی که جامعه ایران، با همه ظرفیتها و پیچیدگیهایش، دیر یا زود باید به آن پاسخ دهد.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.