«سمت درست تاریخ» کجاست؟
این روزها جملهای بسیار شنیده میشود: «در سمت درست تاریخ بایست». اما کمتر کسی میتواند با دقت توضیح دهد که این «سمت درست» دقیقا کجاست، چه ویژگیهایی دارد و چرا باید آن را درست دانست.
این روزها جملهای بسیار شنیده میشود: «در سمت درست تاریخ بایست». اما کمتر کسی میتواند با دقت توضیح دهد که این «سمت درست» دقیقا کجاست، چه ویژگیهایی دارد و چرا باید آن را درست دانست. گاهی این عبارت تبدیل میشود به ابزاری برای حمله به مخالفان یا توجیه موضعی که پیشاپیش انتخاب شده؛ گویی تاریخ موجودی زنده است که از ما دعوت میکند به اردوگاهی بپیوندیم.
اما اگر بخواهیم دقیقتر و کمتر هیجانی نگاه کنیم، باید بپرسیم: آیا واقعا چیزی به نام «سمت درست تاریخ» وجود دارد؟ و اگر هست، ملاک تشخیص آن چیست؟ برای پاسخ به این پرسش، شاید بهترین نقطه شروع نظریهپرداز بزرگ عدالت سیاسی، جان رالز باشد؛ کسی که کوشید چارچوبی عقلانی برای تصمیمگیری جمعی، قضاوت اخلاقی و تعیین موضع در نزاعهای اجتماعی ارائه کند. رالز، برخلاف بسیاری از مکاتب سیاسی که بر قدرت، مصلحت یا فایدهگرایی تکیه میکنند، بحث را از دو مفهوم بنیادین آغاز میکند: حق (Right) و خیر (Good). چنین میپندارم که فهم نسبت این دو، کلید فهم این است که «سمت درست تاریخ» کجا قرار دارد.
رالز: حق چیست، خیر چیست؟
در نظریه عدالت بهمثابه انصاف (Justice as Fairness)، رالز دو ساحت را از هم جدا میکند:
خیر (Good): هر انسان و هر گروه اجتماعی تصویری از «زندگی خوب» دارد؛ مجموعهای از ارزشها، باورها، آرمانها و سبک زندگی مطلوب. خیر، امری «ارزشی» و «تفسیری» است و از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت میشود.
حق (Right): اما «حق» چیزی متفاوت است. حق مجموعه اصولی است که پیش از بحث درباره خیر، باید بر سر آن وفاق عمومی وجود داشته باشد؛ اصولی که مشارکت برابر شهروندان، آزادیهای بنیادین و امکان شکلگیری تصمیمات عادلانه را تضمین میکند.
رالز میگوید چون مردم درباره «خیر» با هم اختلاف دارند، جامعه عادلانه باید ابتدا بر سر «حق» توافق کند؛ و این توافق نه براساس قدرت، بلکه براساس آن چیزی است که همگان اگر در وضعیت انصاف قرار بگیرند، میپذیرند. او برای توضیح این وضعیت، ایده مشهور «پرده نادانی» را مطرح میکند: فرض کنید افراد بدون اینکه بدانند در جامعه آینده چه جایگاهی خواهند داشت -از نظر دین، قومیت، طبقه اجتماعی، جنسیت، درآمد و...- بخواهند بر اصول بنیادین زندگی مشترک توافق کنند.
در چنین وضعیتی، هیچکس نمیتواند اصولی انتخاب کند که فقط به نفع گروه خودش باشد؛ زیرا نمیداند عضو کدام گروه خواهد شد. بنابراین، اصولی که انتخاب میشوند، اصولی «منصفانه» خواهند بود. از نظر رالز، حق بر خیر مقدم است؛ یعنی جامعه حق ندارد «خیر» خاص یک گروه (مثلا یک ایدئولوژی، یک سبک زندگی یا یک آرمان اخلاقی) را بر سایر گروهها تحمیل کند، مگر آنکه این خیر از چارچوب حق فراتر نرود و آزادیها و برابری شهروندان را نقض نکند.
اکثریت و اقلیت در اندیشه رالز
رالز در ظاهر از «خواست اکثریت» سخن میگوید، اما خواست اکثریت مورد نظر او، هرگز خواست لحظهای، هیجانی یا تحمیلی نیست. اکثریت در نظریه رالز تنها هنگامی مشروع است که در چارچوب حق عمل کند. یعنی: اکثریت نمیتواند حقوق بنیادین اقلیت را زیر پا بگذارد، اقلیت حق دارد خلاف جریان غالب فکر کند، بیان کند و سازمان یابد و اکثریت تنها زمانی مشروعیت دارد که فرایند تصمیمگیری آزاد، برابر و رقابتی باشد. به عبارت دیگر، اکثریت رالزی «اکثریت نهادینهشده در یک نظام عادلانه» است، نه اکثریت خام مبتنی بر فشار اجتماعی یا قدرت سیاسی. پس سمت درست تاریخ جایی نیست که اکثریت یک روز یا یک جریان سیاسی خاص قرار دارد، بلکه جایی است که اصول حق -آزادی، برابری، انصاف، مشارکت برابر و احترام به کرامت انسانی- در آن حفظ میشود.
آیا تاریخ مهم است یا اصول؟
برخی گمان میکنند تاریخ موجودیتی است که خود مسیر درست را تشخیص میدهد؛ گویی رودخانهای است که به سمت حقیقت میرود و کافی است ببینیم «اکنون جریان غالب چیست» تا بفهمیم حق با کیست. اما این نگاه، هم از نظر فلسفی و هم از نظر عملی نادرست است. رالز تأکید میکند که معیار درستی یک موضع، پیروی از اصول است، نه از روند تاریخی یا نتایج آن. ممکن است گروهی در یک دوره تاریخی قدرتمند باشد، اما «حق» با آنها نباشد. ممکن است اقلیتی منزوی باشند، اما بر اصول درست تکیه کرده باشند. تاریخ بارها نشان داده که قدرت یک جریان -حتی اگر برای مدتی طولانی ادامه یابد- دلیل بر حقانیت او نیست. آنچه در زمان حال «روند تاریخی» به نظر میرسد، در آینده ممکن است خطای تاریخی نام بگیرد. بنابراین، تنها چیزی که میتواند به ما جهت بدهد، اصول پایدار عدالت است. پس اگر میخواهیم بفهمیم «سمت درست تاریخ» کجاست، باید ابتدا بفهمیم «سمت درست عدالت» کجاست.
سمت درست تاریخ از منظر رالز: جایی که حق ایستاده است
اگر بخواهیم نظریه رالز را به زبان سادهتر به شعار ابتدایی برگردانیم، میتوان گفت سمت درست تاریخ، همان سمتی است که «حق» در آن قرار دارد؛ نه لزوما اکثریت، نه جریان غالب، نه برچسبهای ایدئولوژیک. اما حق چیست؟ رالز برای آن چارچوبی روشن ارائه کرده است:
1- آزادیهای برابر برای همه: آزادی بیان، آزادی وجدان، آزادی تجمع، آزادی انتخاب شغل و حقوق سیاسی.
2- مشارکت برابر در ساخت قدرت: هیچکس نباید به دلیل ثروت، قومیت، عقیده یا جنسیت امکان مشارکت کمتر داشته باشد.
3- فرصتهای برابر برای رشد و پیشرفت: نهادها باید بهگونهای طراحی شوند که امکان موفقیت برای همه، نهفقط گروههای مسلط، فراهم باشد.
4- توجه ویژه به ضعیفترینها: اصل دوم رالز (اصل تفاوت) میگوید نابرابریها تنها زمانی قابلقبول هستند که در نهایت به نفع محرومترین گروهها تمام شوند.
سمت درست تاریخ، سمتی است که این اصول را پاس میدارد؛ اگر در آن مقطع، قدرتمندترینها، پرسروصداترینها یا پرشمارترینها نباشند.
نقش خیر: خیر هست، اما ثانوی است
رالز هرگز نمیگوید «خیر» بیاهمیت است. او قبول دارد که هر جامعهای نیازمند روایتهایی از معنا، هویت و آرمان است. اما مشکل از جایی آغاز میشود که یک خیر خاص -مثلا یک سبک زندگی، روایتی خاص از یک ایدئولوژی یا یک آرمان سیاسی- بهعنوان «تنها خیر مشروع» معرفی میشود و تلاش میکند بر جامعه تحمیل شود. رالز میگوید خیر فقط تا زمانی مجاز است که مزاحم حق نشود، هیچکس نباید مجبور شود خیرِ دیگران را بپذیرد و جامعه باید میدان رقابت و گفتوگوی آزاد بین دیدگاههای خیر مختلف باشد. بنابراین، سمت درست تاریخ، سمتی نیست که یک خیر خاص را پیروز کند، بلکه سمتی است که حق را حاکم و خیرها را آزاد میگذارد.
اما نقش مردم چیست؟ اکثریت و اقلیت به روایت رالز
اگر بپذیریم سمت درست تاریخ همان سمت حق است، این پرسش پیش میآید که نقش مردم چیست؟ آیا مردم صرفا در چارچوبی انتزاعی و فلسفی قضاوت میکنند؟ رالز پاسخی روشن دارد: اصل، مردم هستند، ولی «مردم برابر»؛ اکثریت باید براساس عدالت رأی بدهد، نه براساس قدرت یا فشار و اقلیت باید از حقوق بنیادین برخوردار باشد، حتی اگر همه علیه او باشند. در نظریه رالز، اکثریت زمانی معتبر است که آزادانه شکل گرفته باشد، فرصتهای برابر برای همه وجود داشته باشد، حقوق اقلیت محفوظ باشد، فرایند سیاسی قابل رقابت باشد و ساختار نهادی عادلانه باشد. سمت درست تاریخ، جایی نیست که صرفا اکثریت عددی ایستاده باشد؛ جایی است که اکثریت مشروط به عدالت ایستاده باشد.
ایستادن در سمت درست تاریخ: یک انتخاب روزمره، نه یک موضع ابدی
ایستادن در سمت درست تاریخ لزوما معنایش این نیست که انسان در یک موضع ثابت و همیشگی باقی بماند. گاهی شرایط اجتماعی تغییر میکند و نیاز است فرد یا جامعه دوباره بیندیشد. نظریه رالز به ما یادآوری میکند که سمت درست تاریخ را نه دشمنان تعیین میکنند، نه دوستان؛ نه رسانهها تعیین میکنند، نه قدرتها؛ نه احساسات تعیین میکند، نه موجهای اجتماعی. تنها اصول عدالت تعیین میکنند و این اصول باید هر روز دوباره بررسی شوند: آیا آزادیها رعایت میشود؟ آیا مردم فرصت برابر دارند؟ آیا اقلیتها محترماند؟ آیا قدرت قابل نقد است؟ آیا تصمیمات اکثریت، در چارچوب حق است یا خیر را تحمیل میکند؟
اگر پاسخ این پرسشها مثبت باشد، آنگاه میتوان گفت: «اینجا سمت درست تاریخ است».
در نهایت: سمت درست تاریخ چیست؟
پس اگر بخواهیم خلاصه کنیم:
• تاریخ ذاتا «سمت درست» ندارد؛ ما با اصول عدالت آن را میسازیم.
• رالز نشان میدهد که «حق» باید بر «خیر» مقدم باشد.
• سمت درست تاریخ، سمتی است که حق در آن رعایت شود، حتی اگر قدرت در سمت دیگر باشد.
• اکثریت زمانی مشروع است که حقوق اقلیت را پاس بدارد.
• خیرهای گوناگون تا زمانی قابلقبول هستند که مانع حق نشوند.
• و مردم -نه نخبگان، نه صاحبان قدرت- بنیاد قضاوت اخلاقی جامعه هستند؛ اما مردمی برابر، آزاد و صاحب فرصت برابر.
سمت درست تاریخ، اردویی نیست که از پیش آماده شده باشد؛ مقصدی نیست که نوشته باشند؛ و هدایتگر ثابت ندارد. سمت درست تاریخ، آنجاست که بیشترین انسانها در یک ساختار عادلانه بتوانند آزاد و برابر زندگی کنند. این تنها معنایی است که میتوان برای این جمله یافت: «در سمت درست تاریخ بایست». و اگر از رالز بخواهیم این جمله را به زبان نظریه عدالت ترجمه کند، شاید چنین بگوید: «در سمت عدالت بایست؛ در سمت حق. تاریخ، خودش از تو پیروی خواهد کرد».
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.