تجربه قاهره تکرار نشود
پیش از آنکه رئیسجمهور حتی وارد نیویورک شود، هجمهها آغاز شدهاند، نه علیه عملکرد بلکه علیه امکانی که نه تأیید شده و نه طراحی؛ دیدار با رئیسجمهور آمریکا. این تمرکز رسانهای و جناحی، نه بر پایه واقعیت، بلکه براساس گمانهزنی و مهندسی افکار عمومی شکل گرفته است.
پیش از آنکه رئیسجمهور حتی وارد نیویورک شود، هجمهها آغاز شدهاند، نه علیه عملکرد بلکه علیه امکانی که نه تأیید شده و نه طراحی؛ دیدار با رئیسجمهور آمریکا. این تمرکز رسانهای و جناحی، نه بر پایه واقعیت، بلکه براساس گمانهزنی و مهندسی افکار عمومی شکل گرفته است.
هدف، نه نقد سیاست خارجی، بلکه محدودسازی میدان تصمیمسازی است پیش از آنکه حتی موضع ایران بیان شود. هیچ نشانهای از چنین دیداری وجود ندارد و حتی اگر وجود داشته باشد، تصمیمگیری درباره آن نه در سطح فردی، بلکه در چارچوب طراحی راهبردی کشور انجام میشود. سیاست خارجی، حوزه تنظیم روابط ملی است؛ نه محل تسویهحساب جناحی. آنچه امروز تحت عنوان «احتمال ملاقات» برجسته میشود، در عمل بهانهای است برای تضعیف مأموریتی که هنوز آغاز نشده است. هر واژه تخریب در داخل، یعنی کاستن از وزن ایران پیش از آنکه حتی موضعش شنیده شود. این سفر، نه ابتکار فردی، نه مانور جناحی، بلکه حضور رسمی جمهوری اسلامی در صحنه بینالملل است. آنچه در داخل گفته میشود، در خارج شنیده میشود و آنچه در خارج شنیده میشود، در معادلات قدرت اثر میگذارد.
تجربه قاهره هنوز زنده است. اگر فراموش شود، تکرار آن اجتنابناپذیر خواهد بود. در قاهره، وزیر امور خارجه ایران با هماهنگی کامل وارد مذاکره شد. توافق حاصل شد، موضع رسمی منتقل شد. اما پس از بازگشت، نه با تحلیل مواجه شد، نه با نقد مسئولانه، بلکه با تخریب شدید روبهرو شد. رسانههایی که خود را مدافع منافع ملی میدانستند، او را هدف گرفتند. نهادهایی که باید سکوت را میشکستند تا مدافع توافق باشند، ترجیح دادند سکوت را حفظ کنند. هیچکس نگفت که آن توافق، محصول تصمیمسازی چندلایهای بود. هیچکس نپرسید که چرا در لحظه مأموریت، حمایت جای خود را به هجمه داد.
نتیجه؟ فرسایش اعتمادبهنفس در بدنه کارشناسی، ارسال سیگنال تزلزل به طرف مقابل و تثبیت این تصور که حتی مأموریتهای رسمی نیز قربانی رقابتهای جناحی میشوند.
سیاست خارجی، حوزه تصمیمگیریهای فردی نیست. هیچ دیدار، مذاکره یا موضعگیریای بدون هماهنگی با نهادهای بالادستی انجام نمیشود. تمرکز بر شخص رئیسجمهور یا وزیر امور خارجه و القای این تصور که تصمیمات در خلأ گرفته میشوند، نهتنها نادرست است، بلکه به بیاعتمادی عمومی نسبت به ساختار رسمی کشور دامن میزند. رسانهای که در لحظه مأموریت سکوت میکند یا تخریب میکند، شریک تضعیف ملی است. در لحظهای که تیم سیاست خارجی کشور در حال ورود به یکی از حساسترین میدانهای دیپلماسی عمومی است، هیچ توجیهی برای تخریب وجود ندارد. رهبر معظم انقلاب در بیانات متعدد بر ضرورت حمایت از دولت و پرهیز از تخریب تأکید کردهاند. ایشان در دیدار با هیئت دولت در شهریور ۱۴۰۴ تصریح کردند: «بنده در سی و چند سال اخیر از همه دولتها با گرایشهای مختلف حمایت کردم... چراکه شرایط کشور و اهدافی که ما برای خودمان ترسیم کردیم در جمهوری اسلامی اقتضا میکند که همه به قوه مجریه که وسط میدان است، کمک کنند؛ رهبری کمک کند، مردم کمک کنند، روشنفکرها کمک کنند، نخبگان کمک کنند؛ قاعدهاش این است».
این بیانات، نهتنها توصیه اخلاقی، بلکه راهبرد سیاسی است. حمایت از دولت در لحظه مأموریت، بخشی از دفاع ملی است. ایشان همچنین تأکید کردند: «ما باید از دولت خدمتگزار و بهویژه رئیسجمهور پرتلاش و پای کار حمایت کنیم». بیان این مطلب از سوی رهبری، اتمام حجتی است برای کسانی که از موضع احساسی مباحثی را مطرح کردهاند.
اما آنچه در این سفر اهمیت مضاعف دارد، نهتنها ملاقاتها، بلکه نحوه بازتاب آنها در رسانههای جهانی است. طرف مقابل، پیش از هر چیز، انسجام داخلی را میسنجد.
اگر در داخل حمایت وجود داشته باشد، تیم مذاکرهکننده با اقتدار بیشتری ظاهر خواهد شد. و اگر فضای داخلی آکنده از تردید و تخریب باشد، طرف مقابل با جسارت بیشتری وارد میدان خواهد شد. این فقط درباره تصویر ایران نیست؛ درباره رفتار طرف مقابل است. تخریب داخلی، سطح سختگیری آنها را بالا میبرد. تردید داخلی، زبان مذاکره را تغییر میدهد. این واقعیت، نه تحلیل، بلکه تجربه مکرر است. سفر به نیویورک، فارغ از نتیجه نهایی، فرصتی برای ارسال پیامهای راهبردی است؛ پیامهایی که میتوانند بر روندهای منطقهای و جهانی تأثیر بگذارند. این فرصت نباید با تردیدافکنی و تخریب داخلی از بین برود. حمایت از رئیسجمهور و تیم همراه، در این لحظه، نه حمایت از یک فرد یا جناح، بلکه حمایت از ساختار رسمی کشور است. این حمایت باید فراتر از اختلافات سیاسی و جناحی باشد. نقد جای خود را دارد؛ اما نقد مسئولانه، پس از بازگشت، پس از روشنشدن نتایج و در چارچوب تحلیل دقیق.
اکنون زمان حمایت است. زمان تقویت روانی تیمی است که در خط مقدم سیاست خارجی کشور ایستادهاند. هرگونه تضعیف، هزینهاش را نهفقط آنها، بلکه کل کشور خواهد پرداخت. سیاست خارجی، میدان آزمون انسجام ملی است.
این یادداشت خطاب به آنان است که میدانند در لحظه مأموریت، موضعگیری یعنی موضعسازی. به آنان که سکوت را نه بیطرفی، بلکه انفعال میدانند. اکنون، پیش از آنکه موضع ایران در نیویورک شنیده شود، باید وزن آن تثبیت شود. نه با شعار، نه با هیاهو، بلکه با حمایت از ساختاری که حامل پیام رسمی کشور است. اگر این حمایت شکل نگیرد، اگر تردید جای انسجام را بگیرد، اگر نقد به ابزار تضعیف تبدیل شود، طرف مقابل با اعتمادبهنفس بیشتری وارد میدان خواهد شد و اگر تجربه قاهره فراموش شود، تکرار آن نه یک حادثه، بلکه یک روند خواهد بود؛ روندی که از داخل آغاز و در خارج تثبیت میشود.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.