آمادگی جنگی؛ پیشنیاز مذاکره از موضع قدرت
«آیا دوباره جنگ میشود؟» شاید همچنان پربسامدترین پرسش این روزها باشد، هرچند در ذیل آن، این پرسش که «آیا مکانیسم ماشه فعال میشود؟» هم به تکرار شنیده میشود. این حد فراوانی، گویای وسعت نگرانی عمومی از احتمال وقوع جنگی دیگر در آینده قابل پیشبینی است. بدیهی است که به چنین پرسشی اساسی نه میتوان جواب نداد و نه میتوان پاسخی سردستی داد.
«آیا دوباره جنگ میشود؟» شاید همچنان پربسامدترین پرسش این روزها باشد، هرچند در ذیل آن، این پرسش که «آیا مکانیسم ماشه فعال میشود؟» هم به تکرار شنیده میشود. این حد فراوانی، گویای وسعت نگرانی عمومی از احتمال وقوع جنگی دیگر در آینده قابل پیشبینی است. بدیهی است که به چنین پرسشی اساسی نه میتوان جواب نداد و نه میتوان پاسخی سردستی داد.
گفتن ندارد که آنچه را در زمان آینده به وقوع میپیوندد، نمیتوان پیشگویی کرد، اما میتوان با لحاظ زمینه و پیشینه و شرایط و ضوابط ناظر بر موضوع، تحقق آن را پیشبینی کرد و حدود احتمال آن را تخمین زد.
آنچه در بازه زمانی بعد از پایانگرفتن جنگ ۱۲روزه تاکنون به وقوع پیوسته است، بیشتر راهاندازی جنگی دوباره را پیشبینی میکند، هرچند در عین حال بنا بر ضد دلایلی جنگ دیگری نمیتواند در کار باشد.
دلایلی که بر تکرارناپذیربودن جنگ ایران و اسرائیل حکایت میکنند، عمدتا حول این محور میچرخند که جنگ 12روزه انرژی طرفین درگیر را کموبیش گرفته، خسارات جانی و مالی قابل توجهی به آنها وارد کرده و در تحلیل نهایی، گونهای از بازدارندگی قهری و شاید هم طبیعی به وجود آورده است.
اما آنها که که بر گزاره تکرارناپذیری جنگ قلم بطلان میکشند، دلایل خود را دارند که عمدتا عبارتاند از:
۱. اهداف اصلی اسرائیل از جنگی که در ۲۳ خرداد گذشته راه انداخت، محقق نشده و چون استخوان در زخم مانده است.
۲. اسرائیل در جنگ ۱۲روزه دست بالا را داشت، همین ناترازی به نفع اسرائیل میتواند رژیم را تحریص و تحریک کرده تا با انجام فاز دوم و نهایی جنگ، دستاورد هماوردی با ایران را تثبیت و باورپذیر کند.
۳. اسرائیل با درسآموزی از تجربه جنگ ۱۲روزه، بهویژه در رابطه با آسیبپذیری سامانههای پدافندیاش در رهگیری موشکهای ایرانی، بهشدت درصدد ترمیم برآمده و اخبار حاکی از آن است که از چهار گوشه عالم تجهیز میشود، بهطوری که طبق ارزیابیهای انجامشده، شرایط برای او از این حیث دارد حتی بهتر از دوره پیشاجنگ میشود؛ باشد تا رژیم با این تدارک و تمهید و فائقآمدن بر نقطه ضعف اصلی خود در موضوع پدافند موشکی، آمادگی بیشتری برای تحمیل جنگ دوم کسب کرده باشد.
۴. اقدام ضد ایرانی تروئیکای اروپا درمورد فعالکردن مکانیسم ماشه که این ظرفیت را دارد تا بهانه جدیدی به دست اسرائیل برای راهاندازی جنگی دیگر علیه کشورمان بدهد نیز میتواند نیروی محرکه دیگری باشد که به کمک اسرائیل بیاید و احتمال وقوع جنگ جدیدی را افزایش دهد.
با توجه به مراتب پیشگفته، به نظر میرسد در غیاب تحول یا پیشامدی خاص و نیز ابتکار دیپلماتیک ویژهای، احتمال وقوع جنگ دوم بیشتر از عدم آن باشد. با این مفروض، منطقی است که سهگانه زیر را برای عبور از شرایط حاد و پیچیده جاری در نظر بگیریم و براساس آن اقدام کنیم:
۱. به رسمیت شناختن وجود بحران و اتخاذ راهکارهای راهبردی و اجرائی وفق اصول و آموزههای مدیریت بحران
۲. ابتنای راهکارهای پیشگفته بر مسیر بحرانی و نه هیچ مسیر کمسنگلاخ دیگری
۳. قائلشدن بیشترین توزیع فراوانی برای وقوع «بدترین سناریو» با درنظرداشتن وجود اجبار در پیمودن مسیر بحرانی (بند اخیر).
با توجه به سهگانه مزبور، حاکمیت موظف و ملزم است بدون آنکه از ترس احتمالی مردم شریف و نجیب از احتمال وقوع جنگ ناخواسته دیگری بیمی به خود راه دهد، آمادگی حداکثری در برخورد با جنگافروزی مجدد دشمن را کسب و حفظ کند و تا سرحد امکان ارتقا دهد. این آمادگی فقط محدود به نیروهای مسلح و حتی آمادهباش صددرصدی آنها نمیشود، بلکه همه ارکان سیویل، اعم از دولتی، عمومی و بهویژه شهرداریها و سازمانهای تابعه، پدافند غیرعامل و حتی بخش خصوصی و نیز ابواب جمعی رسانه و اندیشکدهها و... را در بر میگیرد.
زنجیره فرماندهی را که واژهای با خاستگاه نظامی است، باید موسع تبیین و تفسیر کرد؛ بهطوری که حلقههای آن شامل حال همه داراییها و ظرفیتهای کشور شود و حتی به فعلیت درآوردن هیچ امکانی را از قلم نیندازد. رجای واثق دارد که اراده، مساعی و تمهیدات حداکثری ما بهترین عامل بازدارندگی است و خصم را حتی با وجود آن نکات چهارگانه، وادار میکند که اندازه نگه دارد و دیگر دست از پا خطا نکند.
نگارنده نه بهعنوان یک مسئول و مطلع از اخبار طبقهبندیشده، بلکه در جایگاه یک ناظر سیاسی مستقل که تمام وقت خود را صرف رصد و پیگیری اخبار و تحولات مربوط به دورههای پیشاجنگ و پساجنگ از همه منابع مکشوف داخلی و خارجی کرده و میکند و هر تحلیل و تفسیری از هر منبعی را پی میگیرد، اطمینان دارد که چنانچه اسرائیل اصالتا، نیابتا، وکالتا و... جنگ دیگری راه بیندازد، ناترازی جنگ اول را به زیان خود تمام میکند و مجبور میشود بازی نیمه دوم و نهایی را وگذار کند. تأکید میکند که پیشنیاز چنین فرجامی همانا آمادهسازیهای عهده طرف ایرانی است که پیشتر گفته شد.
کلام آخر آنکه به قولی آمریکا تا مطمئن نشود آنچه را هدفگذاری کرده (بهویژه در رابطه با ما) از طریق جنگ به دست نمیآورد، پای میز مذاکره نمیآید. نگارنده به صحت این گزاره باور راسخ دارد.
از آنجا که جنگ اسرائیل با ایران به نوعی وکالتی و طبعا تابع سیاستهای آمریکاست، لذا گزاره مزبور به این رژیم هم تسری پیدا میکند (هرچند مذاکره بین تهران و رژیم بلاموضوع است). در تحلیل نهایی، اراده ما قهرا و جبرا باید بر این تعلق گیرد که آمریکا را از اینکه ما را میتواند با تحمیل جنگ به مذاکره بکشاند، به عقبنشینی وادار کنیم. این اراده با کسب و با نظرداشت مؤلفههای ناظر بر تمهید و تدارک زنجیره تأمین جنگ که در پاراگراف بالایی به آن اشاره شد، تحققپذیر است. این پیام به دست اسرائیل هم خواهد رسید و او را هم چه بخواهد و چه نخواهد، ناچار به تمکین میکند.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.