بتهوون همان مولوی است
ازجمله خاطرات عبرتآموز مرحوم زریابخویی سفری است که همراه با شماری از استادان ایرانی، برای شرکت در نشستی علمی به اروپا، احتمالا آلمان رفته بود. در آنجا از هیئت ایرانی دعوت میکنند که در جلسه موزیک کلاسیک غربی، در یکی از هتلهای معروف شرکت کنند، مرحوم زریاب به هیئت ایرانی میگوید در هیچیک از ما سواد متناسب با موسیقی کلاسیک غربی نیست و با آن ارتباطی برقرار نمیکنیم.
ازجمله خاطرات عبرتآموز مرحوم زریابخویی سفری است که همراه با شماری از استادان ایرانی، برای شرکت در نشستی علمی به اروپا، احتمالا آلمان رفته بود. در آنجا از هیئت ایرانی دعوت میکنند که در جلسه موزیک کلاسیک غربی، در یکی از هتلهای معروف شرکت کنند، مرحوم زریاب به هیئت ایرانی میگوید در هیچیک از ما سواد متناسب با موسیقی کلاسیک غربی نیست و با آن ارتباطی برقرار نمیکنیم. هرچند دانستن آن برای اهل موسیقی و علاقهمندان ضروری است. میدانیم که مرحوم زریابخویی جز دروس حوزوی در همان آلمان دکترای خود را دریافت کرد و بهخوبی فضای امروز و دیروز و حتی فردای عالم را میشناخت و دوراندیشانه سخن میگفت. زمانی خانم آنهماری شیمل، خاورشناس و مولویشناس بزرگ غربی، میهمان من بود. از او پرسیدم که شخصیت قابل قیاس از دیدگاه فرهنگی با مولوی در غرب کیست؟ فکر میکردم از هولدرلین و گوته و امثال اینها نام ببرد.
ولی او که خود آلمانی بود، پاسخ داد بتهوون؛ با آثاری که از مولوی باقی مانده، مانند دیوان شمستبریزی و مثنوی میتوان گفت بتهوون نزدیکترین مقام فرهنگی به اوست. بهواقع از بتهوون نوشتهای و شعری در دست نیست و هرچه هست، موسیقی است؛ اما برای کسی مانند شیمل که از فرهنگ غرب برآمده و با فرهنگ و عرفان و اندیشه شرقی آشنا شده، فهم آن میسر است. جالب آنکه خود خانم شیمل هم به دنبال اجرای برنامه موسیقی ایرانی حتی با ساز سادهای مانند نی بود. نی که از طبیعت چوپانی ایران برخاسته و وارد حوزه شعر و اندیشه و عرفان شده است؛ مولوی در آغاز مثنوی میگوید: بشنو این نی چون حکایت میکند؛ که شارحین مثنوی گفتهاند منظور از «این نی» خود او و در نهایت انسان و انسانیت است. گذشته از این، خود در جشنوارههای خارجی شاهد بودم که تا چه اندازه از همین سازهای معمول محلی به وجد میآیند و از سادگی و صمیمیت و صفای آن بهره میبرند.
البته وقتی از موسیقی سخن میگوییم، از موضع دفاع از سیاستهای رسمی نیست که زمانی فقط موسیقی سنتی اجازه آموزش داشت و بعدها ترانه و موسیقی پاپ و دیگر انواع آن و حتی نشاندادن آلات موسیقی در سیما خود را به آنها تحمیل کرد و افراط در بیان موسیقایی، چنان بیحدومرز شد که یکباره برای همه چیز به تعبیر خودشان سمفونی ساختند. سمفونیهایی که بسیاری از آنها در نزد اهل نظر با اقبالی هم روبهرو نشد. به قول آقای چکناواریان، آنها نمیدانستند که سمفونی فقط یک شکل بیان موسیقایی است و همه چیز را نمیتوان در آن قالب بیان کرد. بگذریم از آنکه برای نخستین سمفونی آیینی شیعیان، «خسوف»، چه بلوایی به پا کردند. به هر حال در طول این سالها بارها و بارها شاهد درخشش موسیقی ایرانی در مجامع بینالمللی و جشنوارههای شناختهشده جهانی بودهایم؛ هم حوزه موسیقی محلی و هم موسیقی سنتی و سایر شکلهای موسیقایی که در ایران ریشه دارد.
این جدای از مباحث نظری درباره موسیقی است که بخشی از تاریخ علم و ریاضیات در کشور ماست و بزرگانی مانند فارابی و ابنسینا و عبدالقادر مراغهای درباره آن نظریهپردازی کردهاند. جدای از آنکه موسیقی سنتی نمادهای موسیقایی مناطق مختلف ایران را از دوره قاجار در اجراهای جمعی با سازهای کاربردی از سراسر ایران گرد آورده و اهل موسیقی سنتها و آداب محلی و ملی را بهخوبی رعایت میکنند و اینگونه موسیقی ملی شکل گرفت. در جریان حرکت انحرافی پیشهوری در آذربایجان که کوشیدند با حمایت بیگانه قسمتی از ایران را جدا کنند، موسیقی نقشی اساسی در به بنبست رساندن برنامههای دشمنان ایران داشت؛ ازجمله سرود و حتی آهنگ «ای ایران» که رمزی بین گروههای کوچک معترض و مقاوم دانشآموزی بود؛ روزهایی که ماجراجوییهای بیگانگان به شکست نزدیک میشد، در میدان شهرداری همه با هم این سرود را اجرا میکردند؛ همچنان که در نبردهای 12روزه اخیر، هنرمندان با اشک چشم در خاموشی شهر در میدان آزادی چنین اجراهایی داشتند.
از ویژگیهای موسیقی ایران همراهبودن آن با کلام و شعر است. در 28 شهریور، روز درگذشت شهریار، روز شعر و ادب پارسی خاطرهای از تبریز و دوست هنرمند او مرحوم استاد ابوالحسن اقبال آذر نقل میکنیم. او در مصاحبهای در اواخر عمر تعریف کرد که در کنسرتی در تبریز زمانی که اعضای فرقه خائن دموکرات حاکم بودند، با اصرار مردم و خارج از برنامه، او غزل زیبای عارف قزوینی را با آواز خواند: لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست/ چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست
بیار باده که تا راه نیستی گیرم/ من آزمودهام آخر بقای من به فناست
تا به این بیت میرسد:
چه شد که مجلس شوری نمیکند معلوم/ که خانه، خانه غیر است یا که خانه ماست
او میگوید در این بیت همه شنوندگان به گریه افتادند، زیرا معنای «خانه غیر» و «خانه ما» در آن جمع معلوم بود. کنسرت نتیجه عکس داد و فرمانده نظامی حکومت پیشهوری به تلخی به او اعتراض کرد و فردای آن روز از کار برکنار و اخراج شد.
فرقه دموکرات دو اعتراض مشخص داشت: یکی به فارسیخواندن و دیگری انتخاب شعری که مردم را به گریه انداخت.
استاد پاسخ داد: من برای ملت ایران میخوانم.
روز شهریار و شعر و ادب پارسی مبارک باد.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.