|

شرحی بر مطالب ماهنامه «اندیشه پویا» درباره مصدق

چند سالی است که حمله به مصدق به تم اصلی کار طیفی در داخل تبدیل شده است. برخی بر آن‌ هستند که این بخشی از یک پروژه است و برخورد یکسره همدلانه و سخاوتمندانه با دیگر چهره‌های هم‌دوره را شاهد می‌آورند.

کوروش احمدی دیپلمات پیشین

چند سالی است که حمله به مصدق به تم اصلی کار طیفی در داخل تبدیل شده است. برخی بر آن‌ هستند که این بخشی از یک پروژه است و برخورد یکسره همدلانه و سخاوتمندانه با دیگر چهره‌های هم‌دوره را شاهد می‌آورند.

بنای من نه بر نیت‌خوانی است و نه بر حساسیت نسبت به این یا آن شخص؛ اصل این است که تاریخ‌پژوهی نباید تخته‌بند سیاست روز، پروژه‌های سیاسی و علایق ایدئولوژیک باشد، بلکه باید بر پایه واقعیات عینی، اسناد معتبر و غیرگزینشی و تحلیل منطقی و انتقادی انجام شود. در غیر این صورت، حاصلی جز روایت‌سازی و ارائه پیوستی برای تبلیغ سیاست و ایدئولوژی مطلوب اشخاص نخواهد داشت. آن‌ که مستند، مستدل، روش‌مند و منصفانه می‌نویسد، هر‌چه بنویسد، له و علیه هر‌ کس بنویسد، ارزنده و پسندیده است. ماهنامه وزین «اندیشه پویا» بخش عمده‌ای از مطالب شماره 98 خود را به مصدق اختصاص داده‌ است. محتوای برخی مطالب این شماره مختصر بهره‌ای از ملاک‌های پیش‌گفته دارد، اما برخی دیگر چنین نیستند و از نقادی مبتنی بر واقعیات عینی و تحلیل تاریخی فاصله دارند. ضمن اینکه سنت روزنامه‌نگاری مستقل ایجاب می‌کند که موضوع از همه دیدگاه‌ها کاویده شود. البته «اندیشه پویا» نیز مانند هر پلتفرمی می‌تواند خط‌مشی خاص خود را داشته باشد و در پیشبرد آن بکوشد؛ مشروط بر اینکه نقد مخالف بر مبنای واقعیات عینی و به دور از تحریف باشد.

مقاله اصلی این شماره که به قلم جناب رضا خجسته‌رحیمی است، از جهاتی منصفانه است. ازجمله اینکه ایشان شک ندارند که «ملی‌کردن نفت حق مسلم ایرانیان بود و طرف مقابل حق ایرانیان را در مذاکره نادیده می‌گرفت... و کودتا را جایگزین مذاکره کرد». 

ایشان همچنین از «زیاده‌خواهی انگلیس» و «توطئه آن کشور برای کودتا از ابتدا» سخن می‌گویند. چنین اشاراتی در یک مقاله در «اندیشه پویا» اگرچه مغتنم‌اند، اما بسیار فرعی و گذرا مطرح شده‌اند و 99 درصد مقاله به تلاش برای اثبات «تعلل و بی‌تصمیمی و لجاجت و یکدنگی» مصدق، «فهم خلاف واقع مصدق از مکانیسم قدرت در سطح بین‌المللی»، استناد به سخنان سفیر آمریکا برای اثبات غیرعقلانی و غیرمنصفانه‌بودن مصدق و بی‌توجهی او به سرنوشت 18 میلیون ایرانی، اولویت مصدق برای «حفظ اعتبار شخصی خود» و ریختن منافع ملی به پای اعتبار شخصی اختصاص دارد. مشکل اصلی من با تم اصلی مقاله ایشان این است که نویسنده محترم به اصطلاح گز نکرده بریده‌اند؛ یعنی چنین اتهامات سنگینی را که بعضا در حد خیانت است، بدون اثبات مدعا به مصدق نسبت داده‌اند.

در مورد تعبیر «لجاجت و یکدنگی» که معادل همان «پیرمرد لجوج» معروف است و منشأ آن Dr. No در تبلیغات انگلیسی‌ها است و اصلی‌ترین تم در ردیه‌نویسی‌های هفتادوچند‌ساله بوده، با ایشان موافق نیستم. جناب خجسته، تلاش مصدق در جریان سفرش به آمریکا در آبان 31 را کاملا مسکوت گذاشته و در این مورد فقط به ذکر یک جمله به این مضمون که «سفر مصدق به نیویورک به توافقی برای حل اختلافات ایران و بریتانیا منتهی نشد»، اکتفا کرده‌اند. چرا؟ چون شرح بیشتر در این مورد تز محوری ایشان را باطل می‌کرد. جورج مک‌گی (McGhee)، معاون وقت وزارت خارجه آمریکا، در کتابش، ‌‌

Envoy to the Middle World، به تفصیل به مذاکراتی که طی 80 ساعت در 20 روز (ص 391) با مصدق در واشنگتن داشت، پرداخته است. ورنون والترز نیز که مترجم این ملاقات‌ها بود، در کتابش، Silent Missions‌ شرحی از مذاکرات و توافق حاصله به دست داده‌ است. مک‌گی از آمادگی مصدق برای پذیرش تکنیسین‌های سابق شرکت نفت انگلیس در ظرفیت شخصی و به عنوان مدیران بخش‌های مختلف، ارائه تخفیف به خریداران سابق، تعیین مدیر ارشد عملیات نفتی از بین اتباع هلندی یا آمریکایی یا هر کشور دیگر غیر از انگلیس، تعیین اعضای هیئت‌مدیره شرکت نفت ملی‌شده مرکب از سه ایرانی و چهار مدیر غیرایرانی بی‌طرف (این امر در قانون مورخ 5 آذر 31 نهایی شد) سخن می‌گوید‌ (ص‌ 394).

مک‌گی نهایتا ضمن شرح مفاد توافقی که با مصدق حاصل کرد، می‌گوید: «این قیمت 1.10 دلار یک امتیاز بزرگ از جانب مصدق بود که موجب گشایش در کار مذاکرات شد و یک حاشیه سود بسیار بالا برای شرکت سابق نفت انگلیس فراهم می‌کرد». او می‌افزاید: «با این توافق، ما بیش از حد نسبت به امکان کسب موافقت دولت جدید چرچیل در انگلیس خوش‌بین شدیم»‌ 

(ص‌ 402). مک‌گی اضافه می‌کند: «آچسن، وزیر خارجه وقت آمریکا برای گرفتن موافقت آنتونی ایدن، وزیر خارجه وقت انگلیس که در پاریس بود، به آن شهر رفت. اما ایدن فورا و سریعا طرح را رد کرد». به گفته مک‌گی، ایدن به آچسن گفت: «معتقد‌ند که در هر حال هرگز ممکن نیست به توافق مناسبی با مصدق رسید و ترجیح می‌دهند به انتظار سقوط دولت مصدق بنشینند به این امید که با جانشینش که سربه‌راه‌تر (more tractable) باشد، به توافق برسند. نظر آنها این بود که اگر با او مذاکره کنند و نتیجه نگیرند، تنها موجب تقویت او خواهند شد» (ص 402).

دین آچسن نیز در خاطراتش (Present at the Creation) به این موضوع پرداخته و دلیل شکست طرح آمریکا و ایران را قرارداشتن آنتونی ایدن تحت تأثیر «توصیه‌های مسمومِ شرکت نفت انگلیس و لزلی رووان (Leslie Rowan)، در وزارت خزانه‌داری که نقش سنت مایکل یعنی فرشته انتقام را بازی می‌کرد»، دانسته است. آچسن می‌گوید: «رووان دستور داده بود که مصدق که علیه سرمایه‌گذاری‌های انگلیس در خارج اقدام کرده بود، باید شکست بخورد، باید له شود و باید 

مجازات شود» (ص 511).

جناب خجسته موضوع بانک جهانی را نیز بسیار ساده‌سازی کرده و در حد اینکه بانک که یک نهاد بین‌المللی بود و نمی‌توانست به عنوان وکیل طرف ایرانی ایفای نقش کند، تقلیل داده‌اند. مسئله این بود که وکالت رسمی و مکتوب بانک از طرف ایران و شرکت سابق با قانون ملی‌کردن نفت و خلع ید از شرکت سابق تعارض داشت و مجلس حتما آن را رد می‌کرد. البته مشکل فقط این نبود. اصرار بانک به بازگشت مدیران ارشد انگلیسی به ایران به رغم آمادگی ایران برای استفاده از کارشناسان انگلیسی و مدیران اروپایی و آمریکایی نیز مزید بر علت بود. ادعای جناب خجسته مبنی بر اینکه مصدق مخالف استخدام کارشناسان انگلیسی بود، نادرست است. مصدق در گزارشی که در 31 اردیبهشت 1331 به مجلس سنا داد، همین دو نکته را علت شکست مذاکرات دانست. نیکلاس گرجستانی در کتابی که بر پایه اسناد آزادشده بانک جهانی نوشته، ابعاد کمتردانسته این موضوع را روشن کرده‌ است. البته پیشنهاد بانک جهانی همیشه از نقاط اختلاف بین مشاوران و حامیان مصدق بوده و من نیز نظر قاطعی در مورد آن ندارم.

میزان ضعف بحث جناب خجسته راجع به پیشنهاد چرچیل-ترومن و نهایتا چرچیل-آیزنهاور نیز شگفت‌انگیز است. ایشان مطلقا اشاره‌ای به اختلاف اصلی که بر سر غرامت بود، نکرده‌اند. علت اصلی شکست تلاش‌ها، اصرار انگلیس بر دریافت غرامت به خاطر ازدست‌رفتن کسب‌وکار (loss of business) یا عدم‌النفع تا زمان اعتبار قرارداد در 1993 بود. مصدق در حوالی اسفند 31 تقریبا در همه حوزه‌ها از جمله مسئله غرامت حاضر به عقب‌نشینی شده‌ بود. او حکمیت دیوان بین‌المللی دادگستری، مبنا قرارگرفتن هر قانون ملی‌کردن از جمله قوانین انگلیس برای تعیین غرامت و رقم مقطوع غرامت 800 میلیون دلاری پیشنهادی آمریکا را پذیرفت. حتی در مورد «غرامت عدم‌النفع» نیز مصدق در آستانه کوتاه‌آمدن بود، مشروط بر آنکه انگلیس قبل از رجوع به داوری مبلغ مورد ادعای خود برای غرامت را اعلام کند. پاسخ انگلیس در 27 فوریه 1953 این بود که پیشنهاد مصدق را نمی‌پذیرد و از آمریکا خواست تا مذاکرات را متوقف کند و این زمانی بود که طرح کودتا وارد مراحل نهایی شده بود.

مشکل بزرگ دیگر این بود که طیف گسترده مخالفان مصدق به شکست او در حل مسئله نفت امید بسته بودند و برای این منظور سخت با پرداخت هرگونه غرامت به شرکت سابق مخالفت می‌کردند. به عنوان مثال، بعد از گزارش مصدق به مردم در 29 اسفند 31 راجع به مذاکرات نفت، کاشانی که رئیس مجلس بود، واکنش تندی نشان داد و از جمله گفت: «نه‌تنها ملت ایران نباید غرامتی به شرکت بپردازد، بلکه میلیون‌ها لیره هم از انگلیس طلبکار است».

جناب خجسته همچنین می‌گویند: ملی‌کردن نفت «بیش از آنکه مبتنی بر فهمی واقع‌بینانه از توانایی‌های بومی و تحریم‌های نفتی و فشارهای اقتصادی منتج از آن باشد، استوار بر یک اراده‌گرایی منتزع از واقعیت بود». او می‌افزاید: «صادرات نفت ایران در تحریم امری نزدیک به محال بود». این مشابه نظری است که جناب زیدآبادی دارند و من قبلا به مقاله ایشان در این مورد در «هم‌میهن» پاسخی در همان روزنامه داده‌ام که تکرار نمی‌کنم. گفت‌وگوی ایشان با دکتر محسن میلانی در «اندیشه پویا» نیز عمدتا تکرار مطالب همان مقاله است. فقط اضافه کنم که:

اولا ملی‌شدن نفت فقط حاصل اراده شخص مصدق نبود. سابقه اختلافات عمیق با شرکت نفت انگلیسی به قبل از کودتای 1299 می‌رسید که شامل فرازهایی مانند در بخاری انداختن پرونده نفت توسط رضاشاه و دستور لغو امتیاز دارسی بود. قانون مجلس پانزدهم در آذر 26 دایر بر مکلف‌کردن دولت به «استیفای حقوق ملت ایران از نفت جنوب» نیز در حالی تصویب شد که مصدق نماینده آن مجلس نبود.

ثانیا، ملی‌کردن نفت که با اجماع داخلی صددرصدی تصویب شد، اقدامی استثنایی نبود. قبل از آن بولیوی، آرژانتین، مکزیک و برمه و بعد از آن ده‌ها کشور دیگر نفت و دیگر ثروت‌های طبیعی خود را با موفقیت ملی کردند. در آن سال‌ها، مجمع عمومی سازمان ملل با شش قطع‌نامه تقریبا اجماعی بر حق کشورها برای ملی‌کردن ثروت‌های طبیعی خود صحه گذاشته بود. همچنین جناب خجسته به قرارداشتن جهان در عصر استعمارزدایی، از جمله مستقل‌شدن کل شبه‌قاره هند در همسایگی ایران و جنبشی‌بودن جامعه ایران نیز بی‌توجه‌اند. به باور من، دلیل اصلی شکست جنبش ملی‌کردن نفت انجام آن به موازات پروسه دموکراتیزاسیون توسط مصدق بود که بلوک سنتی قدرت در ایران به شمول دربار، ارتش، دولت عمیق، خوانین، ایلات و بعضی از روحانیان را در یک صف و با مدیریت انگلیس و آمریکا در برابر مصدق بسیج کرده بود. مصدق همیشه می‌دانست که حمایت مردم به‌تنهایی برای غلبه بر این بلوک قدرت گسترده کفایت ‌نمی‌کند. به همین دلیل، در طول عمر سیاسی‌اش چهار بار پیشنهاد نخست‌وزیری را رد کرد و دلیل اصلی خودداری از دعوت مردم به خیابان در روز 28 مرداد نیز همین بود. او می‌دانست که اگرچه می‌توانست در 28 مرداد با دعوت از مردم به خیابان بر کودتا غلبه کند، اما شک نداشت که توطئه‌ها تمامی نمی‌داشت.

به برخی دیگر از مطالب «اندیشه پویا‌ 98» جداگانه  خواهم پرداخت.

 

آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.