سرهنگ بزرگمهر و مصدق در محکمه نظامی
وکیل تسخیری که تسخیر نشد
«فریاد کشید: کیفرخواست را بخوانید». این صدای هراسیدۀ رئیس دادگاه محمد مصدق است که در پاییز هراسانگیز سال 1332 همراه گروهی از نظامیان ایران در تالار آیینۀ قصر سلطنتآباد برای محکمۀ مردی گرد هم آمدند که خود را هنوز نخستوزیر قانونی کشور و فرماندۀ آن سرلشکر و سرتیپ و سرهنگهایی میدانست که برای سربازی در راه وطن سوگند یاد کرده بودند و البته هیچکدام در وطنپرستیِ کسی که میخواستند محاکمه کنند تردیدی نداشتند.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
«فریاد کشید: کیفرخواست را بخوانید». این صدای هراسیدۀ رئیس دادگاه محمد مصدق است که در پاییز هراسانگیز سال 1332 همراه گروهی از نظامیان ایران در تالار آیینۀ قصر سلطنتآباد برای محکمۀ مردی گرد هم آمدند که خود را هنوز نخستوزیر قانونی کشور و فرماندۀ آن سرلشکر و سرتیپ و سرهنگهایی میدانست که برای سربازی در راه وطن سوگند یاد کرده بودند و البته هیچکدام در وطنپرستیِ کسی که میخواستند محاکمه کنند تردیدی نداشتند. در میان این مردانِ سیاست اما، یکی تقدیر دیگری داشت: سرهنگ جلیل بزرگمهر که قرعه به نام او افتاد تا وکیل تسخیریِ دکتر محمد مصدق شود. کسی که مصدق در نامهای به او نوشت: «شما وکیل تسخیری بودید اما تسخیر نشدید. از اجرای اوامر مافوق سر باز زدید، سخنی برخلاف وجدان نگفتید و مدارک لازم را برای دفاع من فراهم کردید. اگرچه بهخاطر این درستکاری از کار برکنارتان کردند، اما چیزی از دست ندادید، چراکه نام نیک بر جای گذاشتید». سرهنگ بزرگمهر از 19 مهر 1332 تا آخرین روز محاکمۀ دادگاه تجدیدنظر نظامی، تقریباً همه روز، حتی ایام تعطیل، بهتعبیر خودش «ندیم و مصاحب دکتر مصدق» بود و به نام وکیل تسخیری در دادگاه بدوی و وکیل انتخابی در دادگاه تجدیدنظر نظامی، از همه کسان بیشتر صلاحیت داشت تا در مقامِ «شاهدی» تمامعیار صحنه دادگاه را روایت کند، گیرم در قامت وکیل «تسخیری» که در ظاهر امر قرار نیست تعهدی بیش از آنچه در تشریفات دادرسی آمده داشته باشد. اما دست تقدیر او را بهعنوان سوژه تاریخی به دادگاه میکشاند تا بهتعبیر مصدق نام نیک از او در تاریخ بماند. این نقش تاریخی بهمثابه «شاهد» است که موجب میشود او در جریان محاکمات و بهدنبال آن طی بیستوپنج سال تحت نظر باشد. دکتر شیرین بزرگمهر، فرزند سرهنگ جلیل بزرگمهر، چند روز پیش در مراسمی از سلسلهشبهای مجله بخارا، که به مناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد در خانه هنرمندان برگزار شد، به دوران محاکمۀ مصدق اشاره کرد و گفت: «من از شش سالگی از طریق پدرم با دکتر مصدق همراه بودم. پس از کودتا، پدرم از کار برکنار شد و ماجرای پذیرش وکالت دکتر مصدق آغاز شد. در خانواده مخالفتهای شدیدی با این تصمیم وجود داشت. مادرم بارها تهدید کرد که از پدرم جدا میشود یا حتی خودکشی میکند، اما پدرم میگفت: این مرد تنهاست، همه پشت کردهاند، چه کسی باید کنارش باشد؟» به گزارش ایبنا در این مراسم، شیرین بزرگمهر به رابطۀ نزدیک پدرش با دکتر مصدق در دوران زندان اشاره کرد و گفت: «شبها تا لحظهای که دکتر مصدق به بستر میرفت، پدرم پیش او میماند. حتی غذای او را پیش از خودش میچشید. دکتر مصدق میگفت: سرهنگ، تو سه بچه کوچک داری، چرا این کار را میکنی؟ اما پدرم وظیفهاش میدانست». بزرگمهر تعریف میکند که وقتی دکتر مصدق به سه سال حبس مجرد محکوم شد، پدرش گفته بود این بزرگترین غم زندگیاش بوده که نتوانسته او را ببیند. در تمام این دوران، تنها از طریق خانواده دکتر مصدق پیام و خوراکی به او میرسید. پس از تبعید به احمدآباد، مکاتبات آغاز شد و ۳۴ نامه میان آن دو ردوبدل شد. در یکی از این نامهها آمده بود: «از رفتار جوانمردانهای که در تمام مدت وکالت من در دادگاه نظامی داشتید، تشکر میکنم. همان چند ماهی که محاکمه من جریان داشت و شما را میدیدم، احساس نمیکردم در زندانم. اکنون که دوازده سال گذشته و در احمدآباد محبوسم، شاید هرگز شما را نبینم، اما نام نیک شما در یاد من خواهد ماند». بهرغم سوءتفاهماتی که نسبت به سرهنگ جلیل بزرگمهر وجود داشت رفتهرفته در ایامِ دادگاه به همدمِ مصدق بدل شد و از آغاز محاکمهاش در روز 17 آبان 1332 به اتهامِ سوءقصد علیه سلطنت و تحریص مردم به مسلحشدن در روزهای 25 تا 28 مرداد، تا آخرین روز محاکمه یعنی 22 فروردین 1335، حضوری مستمر و پرتلاش داشت و پا پس نکشید. فراتر از آن، آنچه سرهنگ بزرگمهر را به «شاهدِ» تاریکترین دوران تاریخ معاصر ایران بدل کرد این بود که او بهرغمِ تمام مخاطرات، صورتجلسات و اسناد بازپرسی و محاکمۀ دکتر مصدق را بهمدت ربع قرن حفظ کرد تا اینکه سالیانی بعد در قالب کتابی با عنوان «مصدق در محکمه نظامی» به چاپ سپرد و به این ترتیب روند محاکمات را در تاریخ ثبت و ضبط کرد. دکتر شیرین بزرگمهر به خاطرات پدرش از نوشتن و پنهانکردن یادداشتها نیز اشاره کرد و گفت: «پدرم اسناد و یادداشتهای دادگاه را بارها از ترس بازرسیها در آبانبار، پشتبام یا زیرزمین مخفی کرد. این اسناد بعدها پایه کتابهایی شد که پدرم درباره دکتر مصدق نوشت. او هیچگاه ما را به کاری مجبور نکرد، فقط تأکید داشت که این کتابها باید تجدیدچاپ شوند تا جوانان بدانند بر این کشور چه گذشته است». از پس سالیانی که اسناد کودتای 28 مرداد و مستندات دادگاه مصدق منتشر شده است، دیگر شک و شبههای در ماهیت دادگاههای فرمایشی و بالادستیِ بعد از کودتا نمانده. کیفرخواستهای این محاکم بیمصرفاند، چهآنکه اینجا قانون از کار افتاده و به ساحتِ فرمان سپرده شده، حرمتِ دادگاه از بین رفته و دادرسی معنایش را از دست داده است. بنابراین رسالت سیاسی در این لحظۀ تاریخی که تداومِ تاریخ مشروطیت است و قانون در آن کلمه مقدس شمرده میشود، بازپسگرفتنِ قلمروی قانون و حق است. کاری که وکیل مصدق بهرغمِ تسخیریبودن سعی دارد آن را یادآوری کند، اگرنه با بُرد تام و تمام در دادگاه و تبرئه موکلش، دستکم بهعنوان شاهدی که اقتدارش بیش از آن چیزی است که به آن شهادت میدهد. شهادتی که نهتنها روایت وقایع است، بلکه از نوعی نابسندگی و ناتوانی خبر میدهد که دست بر قضا «شهادت» از آن اعتبار میگیرد: نابسندگیِ دادگاه فرمایشی، ناتوانی مصدق از گفتن حقیقت در محکمهای نمایشی که جایگاهِ حقیقت نیست. سرهنگ بزرگمهر با علم به دشواریها و خصلتِ فرمایشی دادگاه مصدق، «قبول وکالت» میکند و در یادداشتی بعد از پذیرفتن این وظیفۀ خطیر تاریخی مینویسد: «تصمیم گرفتم که به او مؤمن باشم و خیانت نکنم؛ باید دریچۀ عقاید خود را در مورد گفتهها، کردهها و نتایج آن ببندم و یکتنه خود را مؤمن به عقاید او بدانم تا دخلوتصرفی در کار وکالتی غیر از اراده او نداشته باشم و بالنتیجه به امانت خودم لطمه وارد نیاید...». ارادهای که در نقش وکیل تسخیری او را تسخیر میکند، دست آخر ماهیتِ محکمه را برملا میسازد؛ دادرسی در اینجا بیمعنا شده و نقش وکیل فراتر از دفاع از موکلش، شهادتدادن به بیداد تاریخی است که نهتنها بر نخستوزیر قانونی ایران بلکه بر مردم این سرزمین نیز رفت.
* در این متن از کتابهای «حرمتشکنی» و «باقیماندههای آشویتس: شاهد و بایگانی» آگامبن و «مصدق در محکمه نظامی» استفاده شده است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.