|

یلداهای فراموش‌نشدنی

شب یلدا برای عموم ایرانیان شبی فراموش‌نشدنی با همه آداب و رسوم خود است. نزدیک به چند هزار سال است که آخرین شب پاییز که تاریک‌ترین و درازترین شب سال است، از سوی ایرانیان جشن گرفته می‌شود. جشن یلدا امروزه از طرف ایرانیان با شب‌نشینی اقوام و خانواده در کنار یکدیگر برگزار می‌شود. بدین‌گونه که اعضای خانواده در این شب گرد هم آمده و افراد مسن خانواده شروع به تعریف‌کردن قصه‌های کهن می‌کنند؛ اما در‌این‌میان یلدا برای گروهی از خانواده‌ها شبی تاریک و تلخ، همراه با قصه‌هایی از درگذشتگان است که هرگز فراموش‌شدنی نیست.

یلداهای فراموش‌نشدنی

شب یلدا برای عموم ایرانیان شبی فراموش‌نشدنی با همه آداب و رسوم خود است. نزدیک به چند هزار سال است که آخرین شب پاییز که تاریک‌ترین و درازترین شب سال است، از سوی ایرانیان جشن گرفته می‌شود. جشن یلدا امروزه از طرف ایرانیان با شب‌نشینی اقوام و خانواده در کنار یکدیگر برگزار می‌شود. بدین‌گونه که اعضای خانواده در این شب گرد هم آمده و افراد مسن خانواده شروع به تعریف‌کردن قصه‌های کهن می‌کنند؛ اما در‌این‌میان یلدا برای گروهی از خانواده‌ها شبی تاریک و تلخ، همراه با قصه‌هایی از درگذشتگان است که هرگز فراموش‌شدنی نیست.

یلدای خونین

سه‌شنبه 30 آذر 1355 گروهی از جوانان این سرزمین که به ‎دنبال سرنگونی دیکتاتور حاکم بودند، تشکیلاتی مخفی به نام سازمان رهایی‌بخش خلق‌های ایران را پایه‌گذاری کرده بودند و بی‌هراس از مرگ با اراده‌هایی پولادین پیش می‌رفتند. پس از مدتی اسم سازمان به «سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران» تغییر می‌کند. در واقع دومی یک سازمان ساواک ساخته بود که دست‌کم دو نفر از عاملان ساواک در تشکیل آن سهم داشتند. گروهی از جوانان مستعد مبارزه جذب شعارهای انقلابی این سازمان می‌شدند. شناخته‌شده‌ترین عضو این گروه، «سیروس نهاوندی»، توانسته بود گروهی از روشنفکران دانشجویی را بسیج کند. دوستانش او را باسواد، باهوش، جذاب، عاشق افکار پلیسی و خودشیفته که همه را جذب خود می‌کرد، یاد کرده‌اند؛ عنصری که تا عمق وجود تشکیلات نفوذ کرده بود؛ به ‎طوری که با یورش مأموران در یلدای 1355، تعدادی از اعضای گروه جان باخته و حدود 400 نفر دستگیر می‌شوند. رخنه ساواک در این سازمان به‎ واسطه نهاوندی است. انقلابی پیشین که زندان و شکنجه را برنتابید و خدمت به ساواک را برگزید. دستگیری او در آذر 1350 و فرار ساختگی‌اش از زندان در سوم آبان 1351 و همکاری‌اش با ساواک که منجر به لورفتن و کشته‌شدن شماری از اعضا و کادرهای این سازمان شد، ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به این گروه بود. برای بسیاری از همفکرانش، نام سیروس یادآوری مرگ عزیزترین عزیزان‌شان در شب یلدای 55 بود.

ناآگاهانه برای ساواک کار می‌کردیم

بسیاری از همراهان این سازمان با گذشت چهار دهه، خاطرات خود را از حوادث و رویدادهای مهم این دوران، هریک با احساسات خود بیان کرده‌اند. تعداد آنهایی که به انتقاد از خود و اهداف سازمان پرداخته‌اند، کم نبوده‌اند. «فلورا غدیری»، از اعضای فعال سازمان، در کتاب «حلقه گم‌شده» نوشته باقر مرتضوی، چنین روایت می‌کند: «قبل از ورودم به سازمان خوب مطالعه می‌کردم، می‌نوشتم، دوستان خوب زیاد داشتم با علایق و افکار مختلف؛ ولی به‎ محض ورودم به این ورطه هولناک، مطالعه من محدود به چیزهایی شد که برایم انتخاب شده بود. ارتباط‌ها محدود تعیین شده بود، شاید حتی به شکلی چشمم به روی یک‌سری واقعیت‌ها بسته شده بود. زمانی که جذب سازمان شدم، دیگر فرد آزادی نبودم، زنجیر وابستگی به پایم بسته شده بود. زمانی که به زندان افتادم، به حسن‌نیت سازمان شک کردم. از این وابستگی کاملا پشیمان شده بودم و این سرخوردگی من را رها نمی‌کرد. از همان زمان تصمیم گرفتم تا زنده هستم، به‎ هیچ گروهی وابسته نشوم؛ چراکه بیشتر رهبران گروه‌ها را افرادی عقده‌ای و خودشیفته می‌دانستم».

شب یلدا طولانی‌ترین شب بود

«لطف‌الله میثمی»، از مبارزان و زندانیان سیاسی پیش از پیروزی انقلاب که در سال 1342 روانه زندان شده، در خاطراتش می‌گوید: «شب اول بازداشت، تا صبح بیدار بودم... زیر شکنجه می‌پرسیدند: «... نشانی سفارتخانه‌ها برای چیست؟ چه ارتباطی داشتی؟ اعلامیه‌ها را از کجا آوردی؟ یکی از زندانبانان هم می‌گفت: «این از آدم‌های مهم است، حسابی بازجویی‌اش کنید». آن شب هم شب یلدا طولانی‌ترین شب بود. دعا می‌کردم که خدایا این شب تمام شود؛ ولی برای من خیلی طول کشید. طولانی‌ترین شب برای من، آن شب بوده است. اثر روانی‌اش این شد که هر وقت شب یلدا می‌شود، «بسم الله ‌الرحمن الرحیم» می‌گویم که مبادا دو مرتبه بریزند و دستگیرم کنند. آن شب یلدا، هیچ وقت از یادم نرفت. به کف دست و پا چوب می‌زدند، مشت و لگد و بی‌خوابی هم بود...». محمود بازرگانی از زندانیان سیاسی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی خاطره خود از شب یلدا در زندان را چنین بازگو می‌کند: «سال 1353 در شب چله در زندان بودم. در بند یک. از هیچ‌یک از میوه‌های این شب خبری نبود و اصولا به زندانیان اجازه هیچ‌گونه شب‌نشینی داده نمی‌شد. معمولا بین ساعت 8 - 8:30 در زندان خاموشی می‌زدند. به‌ یاد دارم پرتقالی داشتیم که بین چند نفر از زندانیان تقسیم شد. در سال 54 شرایط داخلی زندان‌ها به‌ دلیل چند ترور سیاسی، برای زندانیان سخت‌تر شد. هرگونه اتفاقی در زندان بستگی به جریانات سیاسی و وقایع بیرونی داشت. اصولا در زمستان ساعت خاموشی زندان کاهش می‌یافت و اجازه برگزاری هیچ مراسمی داده نمی‌شد. ملاقات‌ها در فصل زمستان برای خانواده‌ها سخت‌تر بود و آنها مجبور بودند ساعت بیشتری برای زمان ملاقات‌ها در خیابان باشند تا نوبت ملاقات‌شان برسد».

شب یلدا در سلول انفرادی و بدون آجیل و شیرینی

«محمد جهان‌بین» از زندانیان قبل از انقلاب که در سال 1355 در ارتباط با جمعیت مؤتلفه اسلامی و به جرم تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام خمینی دستگیر شده بود، خاطره خود را در شب یلدا چنین به یاد می‌آورد: «این‌جانب چهار و نیم ماه در سلول انفرادی کمیته مشترک بودم و به‌شدت شکنجه می‌شدم. قاعدتا شب یلدا را در سلول انفرادی و بدون آجیل و شیرینی و هندوانه! و در تاریکی سلول به سر می‌‌بردم و به دلیل جراحت وارده بر پاهایم، به بیمارستان شهربانی منتقل شدم. آن روزها زندانیان به چنین روزهای ملی اهمیت زیادی نمی‌دادند و درگیر بازجویی‌های خود و شرایط سخت زندان بودند». عزت‌شاهی از مبارزانی که در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری زیر شدیدترین شکنجه‌ها بوده است، معتقد است: «در کمیته مشترک ضد خرابکاری که زندانی بودم، از این مراسم‌ها خبری نبود. من در چنین شبی در سلول انفرادی بودم. اصولا به زندانیان سیاسی اجازه برگزاری چنین مراسم‌هایی نمی‌دادند. زندانیان بیشتر درگیر فشارهای داخل زندان بودند. بسیاری از آنها در آن روزگار چنین ایامی را سبک می‌دانستند و توجهی به چنین مناسبت‌هایی نداشتند».

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها