|

دانسته‌های جدید درباره آگاهی

وقتی اساطیر رنگارنگ به پرسش‌های عصبی‌-تکاملی پاسخ می‌دهند

اسطوره به‌عنوان شکلی از آگاهی، خود می‌تواند منبعی جدید برای مطالعات آگاهی و پاسخ به پرسش‌های سخت و لاینحل آن محسوب شود. اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی با معرفی اسطوره به‌عنوان تجربه زیسته آن را با مفهوم آگاهی گره زده و این‌گونه مطالعه اسطوره به مطالعه آگاهی بدل می‌شود؛ اما این تازه اول راه است.

عبدالرضا‌ ناصرمقدسی-متخصص  مغز  و اعصاب: اسطوره به‌عنوان شکلی از آگاهی، خود می‌تواند منبعی جدید برای مطالعات آگاهی و پاسخ به پرسش‌های سخت و لاینحل آن محسوب شود. اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی با معرفی اسطوره به‌عنوان تجربه زیسته آن را با مفهوم آگاهی گره زده و این‌گونه مطالعه اسطوره به مطالعه آگاهی بدل می‌شود؛ اما این تازه اول راه است. باید دید که چگونه می‌توان از اساطیر رنگارنگ و پیچیده برای پاسخ به سؤالات آگاهی مدد گرفت. شاید در نگاه اول نتوان از تحلیل اعمال و رفتار خدایان و پهلوانان موجود در اساطیر به تبیین آگاهی دست یافت؛ اما تحلیلی عمیق‌تر می‌تواند دریچه‌های جدیدی را به سوی ما بگشاید. ما باید سراغ ساختارها برویم و ببینیم که اسطوره در کنش‌های خود با جهان چگونه بازتاب‌دهنده قوانین آگاهی است. این یکی از اهداف مهم اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی محسوب می‌شود. یکی از منابعی که تا به‌ حال به آن توجهی نشده، تصاویر نشان‌دهنده اسطوره‌هاست. این تصاویر در اکثر مواقع به‌عنوان نقاشی‌هایی که برای ترسیم یک موضوع اساطیری به‌ کار می‌رود، دیده شده و هیچ‌گاه به آنها به دید منبعی دست‌اول برای تبیین خود اسطوره و نیز آگاهی نگاه نشده است. آگاهی تا مدت‌ها حوزه‌ای مربوط به فلسفه محسوب می‌شد که علم توانایی ورود و بررسی آن را نداشت؛ اما با رشد روزافزون علوم اعصاب و نیز روش‌های جدید آزمایشگاهی و تصویربرداری، آگاهی روزبه‌روز به موضوعی علمی‌تر بدل شد؛ اما به‌ موازات آن، آنچه در این تحقیقات به‌ کار می‌رفت و اصطلاحا ماده خام آن محسوب می‌شد، روزبه‌روز محدود و محدودتر می‌شد. از آنجا که آگاهی پدیده‌ای مربوط به مغز است و به قول «فرانسیس کریک» در کتاب «فرضیه شگفت‌انگیز» این نورون‌ها هستند که آگاهی را به‌ وجود می‌آورند، پس مطالعه آگاهی به مطالعه مغز تقلیل یافت. این تقلیل‌گرایی چند سویه داشت. مطالعه مغز به‌عنوان عامل ایجادکننده آگاهی به آن معنی بود که ما بدانیم که پردازش‌های مغزی چگونه آگاهی را به‌ وجود می‌آورند. بدیهی است برای این کار نیازمند بررسی چگونگی پردازش‌های مغزی و چگونگی ارتباط بین نورون‌ها هستیم. چیزی که می‌تواند این موضوع را به ما نشان دهد روش‌های تصویربرداری، پاتولوژی، آزمایشگاهی و تست‌های روان‌شناختی و شناختی است؛ یعنی همه آن چیزی که در حیطه تفکر علمی تولید و پذیرفته شده است؛ بنابراین یک محقق سعی می‌کند با روش‌های مختلفی که مورد تأیید علوم اعصاب است، به تبیین چگونگی این رابطه بپردازد. موضوع مهم بعدی مصالحی است که در این روش به‌عنوان مغز یا محصولات آن مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. مغز انسان به دلیل توانایی پردازش اطلاعات می‌تواند در تعامل با جهان پیرامونی باشد؛ پس بخش مهمی از هر تجربه انسان، مغز و ویژگی‌های آن است. در بررسی‌های آگاهی این ویژگی‌ها به پایین‌ترین سطح خود تقلیل می‌یابند. مطالعات شامل واکنش‌های نوروسایکولوژیک یا تغییرات ام‌آرای یا تغییرات بیومارکرهای آزمایشگاهی است. هیچ‌گاه محصولی همانند هنر که آن نیز حاصل تعامل انسان با جهان و بخشی از تجربه زیسته اوست، در مطالعات مربوط به آگاهی به کار نمی‌رود. این موضوع درمورد اسطوره نیز صادق است. با این تفاوت که اسطوره‌ها به دلیل قدمت بسیار و نیز درهم‌کنش عمیق‌تر با سیستم اعصاب و نیز آگاهی ما مواد خام بسیار بهتری برای مطالعه آگاهی محسوب می‌شوند؛ اما چنین چیزی هیچ‌گاه از منظر علوم جدید قابل قبول نبوده است. در تفکر علمی مرسوم، هیچ‌گاه اسطوره‌ها را نمی‌توان به‌مثابه مواد آزمایشگاهی برای بررسی آگاهی در نظر گرفت؛ اما این موضوع یکی از اهداف مهم اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی محسوب می‌شود. اینکه نشان دهد ساختارهای اسطوره‌ای چگونه می‌توانند بازنمودی از کارکرد آگاهی بوده و به‌ دلیل قدمت تجربه اسطوره‌ای چگونه حتی به حل مسئله دشوار خاستگاه آگاهی یاری می‌رسانند. از‌این‌رو اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی می‌خواهد رابطه بین مغز و اسطوره را هرچه بیشتر تبیین کند. چنین چیزی به‌خصوص برای ذهنی که به تفکر علمی به شیوه تحلیلی آن عادت کرده و جنبه‌های توصیفی چندان برای آن ارزشی ندارد، قابل قبول نخواهد بود. پیش‌از‌این علم جدید چنین رویکردی را در قبال یافته‌های «فروید» در روان‌کاوی اتخاذ کرد. یافته‌هایی که حاصل توصیفات و مشاهدات دقیق «فروید» بود؛ اما از آنجا که در جنبه تحلیلی با شکست مواجه شده بود و به‌خصوص نتوانست خود را با علوم اعصاب و یافته‌های آن وفق دهد، با شکست روبه‌رو شد. این در حالی است که اکنون رویکردهایی دوباره در حال مطرح‌شدن هستند که به جنبه‌های توصیفی و آنچه فرد از ذهنیت خود تعریف می‌کند، بها داده و در آنها نیز یافته‌های گران‌بهایی را می‌جوید که سویه تحلیلی علم نمی‌تواند به بررسی آنها بپردازد. اسطوره نیز از منظر اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی مانند تجربه‌ای زیسته محسوب می‌شود؛ بنابراین می‌تواند توصیفی منحصربه‌فرد از ذهنیت انسانی و نحوه تعامل آن با جهان بوده و به‌عنوان منبعی غنی برای مطالعات ذهن محسوب شود و از‌این‌رو مطالعات آگاهی‌بخش مهمی از فصل‌های اسطوره‌شناسی‌ عصبی-تکاملی را شامل خواهد شد. برای رسیدن به این مقصود جست‌وجو در شیوه‌های مختلف بیان اسطوره از ارزش بسیاری برخوردار است. به‌ عبارت دیگر به‌ جز محتوای اساطیری ما باید به شیوه بیان آن نیز بسیار توجه کنیم؛ اینکه چگونه تجربه‌ای اسطوره‌ای در دسترس دیگران قرار می‌گیرد. این موضوع می‌تواند به‌ صورت نقل شفاهی یا مکتوب‌بودن یا به تصویر کشیدن آن باشد. حتی موادی که مکتوب‌بودن یا به تصویر کشیدن نیز بر روی آن صورت گرفته، از اهمیت بسیاری برخوردار است. درمورد تک‌تک این موارد باید به‌ صورت تفصیلی سخن گفت. در اینجا فقط درمورد اهمیت تصویرنگاری‌های اسطوره‌ای و حماسی از منظر مطالعات ذهن به اختصار صحبت می‌کنیم. تصویر، تفاوتی ماهوی با زبان و نوشتار دارد. گرچه هر دو می‌توانند دریچه‌ای به ذهن ما محسوب شوند؛ اما شیوه بیان در آنها متفاوت است. به‌ عبارتی آگاهی ما شیوه‌های متفاوتی را برای بیان خود به‌ کار می‌برد و همین تفاوت می‌تواند نشانگر جنبه‌های متفاوتی از آگاهی باشد. از طرف دیگر این شیوه‌های متفاوت بیان می‌تواند مطالب جدیدی را درمورد محتوا و چگونگی تجربه اسطوره‌ای به ما نشان دهد. هیچ‌گاه به تصویرنگاری‌های اساطیری و حماسه‌ها به این شکل نگاه نشده است. آنها همواره کاری هنرمندانه یا آیینی از یک موقعیت اسطوره‌ای فرض شده‌اند که بر‌اساس اسطوره مکتوب یا منقول ترسیم شده‌اند و چیزی جدید و متفاوت از اصل تجربه اسطوره‌ای به ما نمی‌گویند. درحالی‌که اگر از جنبه اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی به موضوع نگاه کنیم، مسئله بسیار متفاوت می‌شود؛ زیرا این علم بینارشته‌ای جدید، تجربه اسطوره‌ای را از بیان آن متفاوت می‌داند و هر شکلی از بیان می‌تواند جنبه‌ای متفاوت از آن تجربه اسطوره‌ای را به نمایش بگذارد. مغز ما در کنش با جهان درونی و پیرامونی حامل یک تجربه اسطوره‌ای می‌شود و حال این تجربه اسطوره‌ای صرفا به موضوعی درونی محدود نمانده و می‌خواهد در دسترس قرار گیرد. این در دسترس قرار‌گرفتن می‌تواند صرفا از طریق بیان یا مکتوب‌کردن آن نباشد و فرد تجربه‌کننده به تصویرسازی آن بپردازد؛ پس این تصویرسازی نمایشی از فرایندهای پردازشی مغز ما در تعامل با جهان است و می‌تواند هم در‌مورد آن تجربه اسطوره‌ای و هم در‌مورد پردازش‌های مغزی ما حرف‌های زیادی برای صحبت داشته باشد. به سخن دیگر تصویر نیز بازتابی از تجربه‌های اسطوره‌ای محسوب می‌شود و می‌تواند منبعی بسیار مهم برای مطالعات ذهن محسوب شود، به‌خصوص وقتی با مابازای زبانی خود مقایسه شود. این منابع هیچ‌گاه در مطالعات مربوط به ذهن و آگاهی به‌ کار نرفته بودند. دلیل آن توصیفی‌بودن، پیچیده‌بودن و در‌عین‌حال فاصله بسیار منابع اسطوره‌ای با گزاره‌های علمی است. اسطوره‌شناسی عصبی‌-تکاملی برای اولین‌بار سعی دارد که چنین منابعی را به‌عنوان ماده اولیه برای تحقیقات علمی مربوط به ذهن و آگاهی معرفی کند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها