آقاي ترامپ و دكترين مونرو
بهمن کشاورز. حقوقدان

تذكر مهم: اين مطلب عقيده فردي غيرمتخصص درخصوص مورد است نه ديدگاه كارشناس حقوق سياسي و ديپلماسي.
1- «جيمز مونرو» (متولد 1758- متوفي به سال 1831) از مزرعهداران بردهدار ويرجينيا كه البته معتقد به آزادكردن بردگان در آمريكا و بازگرداندن آنان به آفريقا بود و به همين علت از اسكان سياهان در سرزميني كه بعدها ليبريا ناميده شد و پايتخت آن را «مونرو ويا» ناميدند، حمايت ميكرد، از سياستمداران ايالت متحده بود. او به مقام وزارت جنگ و وزارت خارجه رسيد و سرانجام از 1817 تا 1825، به مدت هشت سال رئيسجمهور شد. مونرو در سوم دسامبر 1823 در پيام سالانهاش به كنگره، روش و دكتريني را اعلام كرد كه تأثيري درازمدت و شايد دائمي بر سياست خارجي آمريكا گذاشت. اين دكترين شامل چهار اصل بود؛ نخست: دخالتنکردن آمريكا در مسائل اروپا اعم از كشمكشهاي داخلي يا جنگ بين دول اروپايي، دوم: دخالتنکردن آمريكا در تقسيمبنديهاي استعماري موجود در نيمکره غربي، سوم: ممانعت آمريكا از ايجاد مستعمرات جديد به وسيله قدرتهاي خارجي در قاره آمريكا، چهارم: تلقي هرگونه تلاش كشورهاي اروپايي براي تسلط بر ملتهاي نيمکره غربي يا سركوب آنها، بهعنوان اقدام خصمانه عليه آمريكا. دكترين مونرو بعدها دامنه وسيعتري پيدا كرد و ژاپن را هم در بر گرفت و هرچند به طور
عام در حقوق بينالملل پذيرفته نشد؛ اما در معاهده ورساي به رسميت شناخته ش (منبع «دایرةالمعارف ناسيوناليسم- زير نظر الكساندر ماتيل- سرپرستان ترجمه فارسي كامران فاني- محبوبه مهاجر- چاپ و نشر كتابخانه تخصصي وزارت خارجه- جلد دوم).
2- در سال 1392 وقتي دولت سوريه به كاربرد سلاح شيميايي متهم و بهاينترتيب عبور اين دولت از خط قرمز آقاي اوباما ظاهرا محقق ميشد، دولتهاي آمريكا و انگلستان و فرانسه در ظاهر به اقدام نظامي جدي عليه سوريه مصمم بودند؛ اما بهتدريج انگلستان به لحاظ رأي مجلسش به اصطلاح «جا زد» و فرانسه هم در اينگونه موارد -اگر قضيه جدي باشد- شريك قابل اعتمادي نيست. ناچار آمريكا ماند و «اوباما» كه چيزي نمانده بود اين دو رفيق نان خوبي در سفرهاش بگذارند؛ اما گويا بهموقع قضيه را فهميد و دكترين مونرو به دادش رسيد و براي دخالت در امور خارج از آمريكا مصوبه كنگره لازم و قضيه با امحای سلاحهاي شيميايي سوريه حل شد (مراجعه بفرماييد به مقاله اوباما «دكترين مونرو» معكوس؟! شماره 1824-14/6/92 صفحه یک «شرق»). البته در دو جنگ جهاني نيز دكترين مونرو شايد باعث شد آمريكا ديرهنگام و با اكراه در جنگ دخالت كند؛ دخالتي كه البته پرهزينه و درعينحال مآلا پرفايده بود و جاي پاي آمريكا را در اروپا و خاور دور و تا حدي در خاور نزديك و ميانه محكم كرد و بعدا طرح مارشال و اصول ترومن اين حضور را توجيه و منظم كرد.
3- دخالت در ويتنام و بعدا عراق، افغانستان و سوريه كه به نظر ميرسد دستاورد چشمگیری براي آمريكا نداشته و بهويژه تلفات در جنگ ويتنام خاطره و سابقه دردناكي براي آمريكاييان ايجاد كرده است، احتمالا باعث شد كه آقاي ترامپ «خروج نيروهاي آمريكايي» را از كشورهاي خارجي، يكي از شعارهاي انتخاباتي خود قرار دهد. هرچند -بدون اينكه آمار مبتني بر بررسيهاي ميداني داشته باشم- كموبيش گمان ميكنم آمريكاييها تلفات گهگاه را به شرط حفظ سيطره جهاني پذيرفتهاند؛ اما بههرحال وعده انتخاباتي كسي كه به انتخابات بعدي هم چشم دوخته است، بايد عملي ميشد. ازاينرو آقاي ترامپ خروج نيروهاي آمريكايي را از سوريه و افغانستان و بقای آنها را در عراق اعلام كرد؛ اما «وردستش»، جان بولتون توضيح داد كه دراينباره جدول زماني خاصي وجود ندارد.
4- بااينحال گمان ميرود آقاي ترامپ به اجراي دكترين «مونرو» ولو به طور محدود يا تفسيري كه خود از اين دكترين دارد، مصمم است. موارد آتي شايد مؤيد اين استنباط باشد. الف: نبود اقدام مؤثر در قبال الحاق كريمه به روسيه ب: نبود اقدام مؤثر در قبال اقدامات طرفداران روسيه در اوكراين پ: نبود اقدام مؤثر در قبال برخي عمليات ويژه منتسب به روسيه در نقاط مختلف جهان، ت: مطالبه اجرت در قبال ارائه خدمات نظامي به ناتو و كشورهايي كه آمريكا در آنها نيرو دارد يا ممكن است داشته باشد ث: اعمال سياستهاي سختگيرانه درباره مهاجران به آمريكا ج: وضع تعرفه بر كالاهاي وارداتي چ: خروج از برجام و بسياري ديگر از مقاولهنامهها و قراردادهاي بينالمللي و... و موارد بسيار ديگر.
5- ظاهرا آقاي ترامپ قصد اجراي دكترين مونرو را با خوانش و روش خاص خود در دو زمینه قارهای و جهانی دارد. در محدوده قارهای آثار این روش را در ماجرای دیوار کذایی بین مکزیک و آمریکا و درعینحال موضعگیریهایش در ونزوئلا و حمایتش از دستراستیها در آمریکای لاتین میتوان دید. در سطح جهانی آشکار است که آقای ترامپ با مسائل بینالمللی برخوردی کاملا کاسبکارانه دارد. در پی آن است که معاملات و مبادلات تجاری را با بیشترین سود و کمترین ضرر ادامه دهد و درعینحال میخواهد تعهدات نظامی آمریکا را در سراسر جهان به حداقل -نزدیک به صفر- برساند. این روش، اگر موفقیتآمیز باشد، در انتخابات آینده به او کمک خواهد کرد؛ بهویژه با توجه به اینکه آثار اقدامات آقای اوباما برای افزایش اشتغال و کاهش بیکاری اینک ظاهر و به نام و کام آقای ترامپ تمام شده است.
6- دراینمیان دو اشکال برای آقای ترامپ وجود دارد: یکی اینکه از معاملات پرسود اسلحه دلکندن ممکن نیست و دیگر اینکه با وجود لابی بسیار قدرتمند اسرائیل در آمریکا -که در انتخاب آقای ترامپ هم نقش مؤثر و اصلی را داشته- و حضور آن در قوای سهگانه ایالات متحده که محسوس و انکارناپذیر است، حمایت از اسرائیل و حفظ بقا و موجودیت و امنیت آن چیزی نیست که دکترین مونرو پاسخگو و قادر به نفی آن باشد.
هر دو معضل را «ایرانهراسی» برای آقای ترامپ حل کرده است. آنان که از ایران میترسند، بیمحابا سلاحهای پیشرفته میخرند و انبار میکنند. اینکه در روز کارزار چه افرادی باید این سلاحها را به کار ببرند و از آن مهمتر این سلاحها ممکن است به دست چه کسان و گروههایی بیفتد، به آمریکا ربطی ندارد. او جنسش را فروخته و پولش را گرفته است و میگیرد و بر مبنای دکترین مونرو خریداران میتوانند با این سلاحها آزادانه و با فراغ بال به جان هم بیفتند؛ مشروط به اینکه به «ماورای بحار» و آن سوی اقیانوس کاری نداشته باشند.
درباره وضعیت اسرائیل هم «ایرانهراسی» وضعیتی ایجاد کرده که اگر چند سال پیش کسی آن را پیشبینی و اعلام میکرد، بیگمان به مالیخولیا و پارانویا متهم میشد. چه کسی میتوانست حدس بزند روزگاری خواهد رسید که اعراب و اسرائیل نه فقط دعوایی با هم نداشته باشند؛ بلکه با هم نرد عشق ببازند و دراینمیان فلسطینیها رفتهرفته فراموش شوند؟! این هر دو به برکت «ایرانهراسی» به نحو احسن میسر شده است.
تردیدی نیست که اروپاییها و سایر کشورها با درنظرگرفتن منافع ملی خود با این قضیه کنار خواهند آمد. البته سهمی از بازار اسلحه خواهند خواست - که دارند- و در زمینه حمایت از اسرائیل در مقابل اعراب هم هرچند درگیری و مسئولیتشان در حد آمریکا نبوده؛ اما بههرحال آسودهتر شدهاند و خواهند شد.
هرازچندگاهی هم آمریکا و اسرائیل نغمه تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای را ساز خواهند کرد. شورای حکام پایبندی ایران را به تعهداتش در زمینه انرژی هستهای تأیید میکند و اروپاییها هم به ایران بابت صنایع موشکی و مسائل حقوق بشر تذکر خواهند داد و لاجرم تحریمهای آمریکا علیه ایران هم ادامه خواهد یافت؛ بدون اینکه از اروپاییها و دیگران حتی «گردنکلفت»ترینشان کاری ساخته باشد؛ زیرا دست آنها هم هریک به نوعی زیر ساطور آمریکاست. به یاد بیاوریم خبر اخیر را که فروش هواپیمای «سوخو» به ایران ممکن نیست؛ چون درصدی از قطعات آن ساخت آمریکاست! (این هم از گردنکلفت «داشمشتی» اوراسیا که رئیسجمهورش یککتی راه میرود). ترغیب و انتقاد و متلکگفتن هم فایده ندارد؛ زیرا در آخر کار «منافع ملی» تعیینکننده مسیر است. میماند این سؤال که از اجرای گویش جدید دکترین مونرو که آمریکا نفع اصلیاش را برد و میبرد و دیگران هم حداقل ضرری نمیکنند، چه چیزی نصیب ایران شد؟ البته بگذریم از اقلیت کوچکی که همیشه و در همه حالات نانشان گرم است و آبشان سرد و همواره با چهار دست و پا به زمین میرسند و طوری نمیشوند و هر اتفاقی رخ دهد، برندهاش
آنها هستند! والله اعلم
تذكر مهم: اين مطلب عقيده فردي غيرمتخصص درخصوص مورد است نه ديدگاه كارشناس حقوق سياسي و ديپلماسي.
1- «جيمز مونرو» (متولد 1758- متوفي به سال 1831) از مزرعهداران بردهدار ويرجينيا كه البته معتقد به آزادكردن بردگان در آمريكا و بازگرداندن آنان به آفريقا بود و به همين علت از اسكان سياهان در سرزميني كه بعدها ليبريا ناميده شد و پايتخت آن را «مونرو ويا» ناميدند، حمايت ميكرد، از سياستمداران ايالت متحده بود. او به مقام وزارت جنگ و وزارت خارجه رسيد و سرانجام از 1817 تا 1825، به مدت هشت سال رئيسجمهور شد. مونرو در سوم دسامبر 1823 در پيام سالانهاش به كنگره، روش و دكتريني را اعلام كرد كه تأثيري درازمدت و شايد دائمي بر سياست خارجي آمريكا گذاشت. اين دكترين شامل چهار اصل بود؛ نخست: دخالتنکردن آمريكا در مسائل اروپا اعم از كشمكشهاي داخلي يا جنگ بين دول اروپايي، دوم: دخالتنکردن آمريكا در تقسيمبنديهاي استعماري موجود در نيمکره غربي، سوم: ممانعت آمريكا از ايجاد مستعمرات جديد به وسيله قدرتهاي خارجي در قاره آمريكا، چهارم: تلقي هرگونه تلاش كشورهاي اروپايي براي تسلط بر ملتهاي نيمکره غربي يا سركوب آنها، بهعنوان اقدام خصمانه عليه آمريكا. دكترين مونرو بعدها دامنه وسيعتري پيدا كرد و ژاپن را هم در بر گرفت و هرچند به طور
عام در حقوق بينالملل پذيرفته نشد؛ اما در معاهده ورساي به رسميت شناخته ش (منبع «دایرةالمعارف ناسيوناليسم- زير نظر الكساندر ماتيل- سرپرستان ترجمه فارسي كامران فاني- محبوبه مهاجر- چاپ و نشر كتابخانه تخصصي وزارت خارجه- جلد دوم).
2- در سال 1392 وقتي دولت سوريه به كاربرد سلاح شيميايي متهم و بهاينترتيب عبور اين دولت از خط قرمز آقاي اوباما ظاهرا محقق ميشد، دولتهاي آمريكا و انگلستان و فرانسه در ظاهر به اقدام نظامي جدي عليه سوريه مصمم بودند؛ اما بهتدريج انگلستان به لحاظ رأي مجلسش به اصطلاح «جا زد» و فرانسه هم در اينگونه موارد -اگر قضيه جدي باشد- شريك قابل اعتمادي نيست. ناچار آمريكا ماند و «اوباما» كه چيزي نمانده بود اين دو رفيق نان خوبي در سفرهاش بگذارند؛ اما گويا بهموقع قضيه را فهميد و دكترين مونرو به دادش رسيد و براي دخالت در امور خارج از آمريكا مصوبه كنگره لازم و قضيه با امحای سلاحهاي شيميايي سوريه حل شد (مراجعه بفرماييد به مقاله اوباما «دكترين مونرو» معكوس؟! شماره 1824-14/6/92 صفحه یک «شرق»). البته در دو جنگ جهاني نيز دكترين مونرو شايد باعث شد آمريكا ديرهنگام و با اكراه در جنگ دخالت كند؛ دخالتي كه البته پرهزينه و درعينحال مآلا پرفايده بود و جاي پاي آمريكا را در اروپا و خاور دور و تا حدي در خاور نزديك و ميانه محكم كرد و بعدا طرح مارشال و اصول ترومن اين حضور را توجيه و منظم كرد.
3- دخالت در ويتنام و بعدا عراق، افغانستان و سوريه كه به نظر ميرسد دستاورد چشمگیری براي آمريكا نداشته و بهويژه تلفات در جنگ ويتنام خاطره و سابقه دردناكي براي آمريكاييان ايجاد كرده است، احتمالا باعث شد كه آقاي ترامپ «خروج نيروهاي آمريكايي» را از كشورهاي خارجي، يكي از شعارهاي انتخاباتي خود قرار دهد. هرچند -بدون اينكه آمار مبتني بر بررسيهاي ميداني داشته باشم- كموبيش گمان ميكنم آمريكاييها تلفات گهگاه را به شرط حفظ سيطره جهاني پذيرفتهاند؛ اما بههرحال وعده انتخاباتي كسي كه به انتخابات بعدي هم چشم دوخته است، بايد عملي ميشد. ازاينرو آقاي ترامپ خروج نيروهاي آمريكايي را از سوريه و افغانستان و بقای آنها را در عراق اعلام كرد؛ اما «وردستش»، جان بولتون توضيح داد كه دراينباره جدول زماني خاصي وجود ندارد.
4- بااينحال گمان ميرود آقاي ترامپ به اجراي دكترين «مونرو» ولو به طور محدود يا تفسيري كه خود از اين دكترين دارد، مصمم است. موارد آتي شايد مؤيد اين استنباط باشد. الف: نبود اقدام مؤثر در قبال الحاق كريمه به روسيه ب: نبود اقدام مؤثر در قبال اقدامات طرفداران روسيه در اوكراين پ: نبود اقدام مؤثر در قبال برخي عمليات ويژه منتسب به روسيه در نقاط مختلف جهان، ت: مطالبه اجرت در قبال ارائه خدمات نظامي به ناتو و كشورهايي كه آمريكا در آنها نيرو دارد يا ممكن است داشته باشد ث: اعمال سياستهاي سختگيرانه درباره مهاجران به آمريكا ج: وضع تعرفه بر كالاهاي وارداتي چ: خروج از برجام و بسياري ديگر از مقاولهنامهها و قراردادهاي بينالمللي و... و موارد بسيار ديگر.
5- ظاهرا آقاي ترامپ قصد اجراي دكترين مونرو را با خوانش و روش خاص خود در دو زمینه قارهای و جهانی دارد. در محدوده قارهای آثار این روش را در ماجرای دیوار کذایی بین مکزیک و آمریکا و درعینحال موضعگیریهایش در ونزوئلا و حمایتش از دستراستیها در آمریکای لاتین میتوان دید. در سطح جهانی آشکار است که آقای ترامپ با مسائل بینالمللی برخوردی کاملا کاسبکارانه دارد. در پی آن است که معاملات و مبادلات تجاری را با بیشترین سود و کمترین ضرر ادامه دهد و درعینحال میخواهد تعهدات نظامی آمریکا را در سراسر جهان به حداقل -نزدیک به صفر- برساند. این روش، اگر موفقیتآمیز باشد، در انتخابات آینده به او کمک خواهد کرد؛ بهویژه با توجه به اینکه آثار اقدامات آقای اوباما برای افزایش اشتغال و کاهش بیکاری اینک ظاهر و به نام و کام آقای ترامپ تمام شده است.
6- دراینمیان دو اشکال برای آقای ترامپ وجود دارد: یکی اینکه از معاملات پرسود اسلحه دلکندن ممکن نیست و دیگر اینکه با وجود لابی بسیار قدرتمند اسرائیل در آمریکا -که در انتخاب آقای ترامپ هم نقش مؤثر و اصلی را داشته- و حضور آن در قوای سهگانه ایالات متحده که محسوس و انکارناپذیر است، حمایت از اسرائیل و حفظ بقا و موجودیت و امنیت آن چیزی نیست که دکترین مونرو پاسخگو و قادر به نفی آن باشد.
هر دو معضل را «ایرانهراسی» برای آقای ترامپ حل کرده است. آنان که از ایران میترسند، بیمحابا سلاحهای پیشرفته میخرند و انبار میکنند. اینکه در روز کارزار چه افرادی باید این سلاحها را به کار ببرند و از آن مهمتر این سلاحها ممکن است به دست چه کسان و گروههایی بیفتد، به آمریکا ربطی ندارد. او جنسش را فروخته و پولش را گرفته است و میگیرد و بر مبنای دکترین مونرو خریداران میتوانند با این سلاحها آزادانه و با فراغ بال به جان هم بیفتند؛ مشروط به اینکه به «ماورای بحار» و آن سوی اقیانوس کاری نداشته باشند.
درباره وضعیت اسرائیل هم «ایرانهراسی» وضعیتی ایجاد کرده که اگر چند سال پیش کسی آن را پیشبینی و اعلام میکرد، بیگمان به مالیخولیا و پارانویا متهم میشد. چه کسی میتوانست حدس بزند روزگاری خواهد رسید که اعراب و اسرائیل نه فقط دعوایی با هم نداشته باشند؛ بلکه با هم نرد عشق ببازند و دراینمیان فلسطینیها رفتهرفته فراموش شوند؟! این هر دو به برکت «ایرانهراسی» به نحو احسن میسر شده است.
تردیدی نیست که اروپاییها و سایر کشورها با درنظرگرفتن منافع ملی خود با این قضیه کنار خواهند آمد. البته سهمی از بازار اسلحه خواهند خواست - که دارند- و در زمینه حمایت از اسرائیل در مقابل اعراب هم هرچند درگیری و مسئولیتشان در حد آمریکا نبوده؛ اما بههرحال آسودهتر شدهاند و خواهند شد.
هرازچندگاهی هم آمریکا و اسرائیل نغمه تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای را ساز خواهند کرد. شورای حکام پایبندی ایران را به تعهداتش در زمینه انرژی هستهای تأیید میکند و اروپاییها هم به ایران بابت صنایع موشکی و مسائل حقوق بشر تذکر خواهند داد و لاجرم تحریمهای آمریکا علیه ایران هم ادامه خواهد یافت؛ بدون اینکه از اروپاییها و دیگران حتی «گردنکلفت»ترینشان کاری ساخته باشد؛ زیرا دست آنها هم هریک به نوعی زیر ساطور آمریکاست. به یاد بیاوریم خبر اخیر را که فروش هواپیمای «سوخو» به ایران ممکن نیست؛ چون درصدی از قطعات آن ساخت آمریکاست! (این هم از گردنکلفت «داشمشتی» اوراسیا که رئیسجمهورش یککتی راه میرود). ترغیب و انتقاد و متلکگفتن هم فایده ندارد؛ زیرا در آخر کار «منافع ملی» تعیینکننده مسیر است. میماند این سؤال که از اجرای گویش جدید دکترین مونرو که آمریکا نفع اصلیاش را برد و میبرد و دیگران هم حداقل ضرری نمیکنند، چه چیزی نصیب ایران شد؟ البته بگذریم از اقلیت کوچکی که همیشه و در همه حالات نانشان گرم است و آبشان سرد و همواره با چهار دست و پا به زمین میرسند و طوری نمیشوند و هر اتفاقی رخ دهد، برندهاش
آنها هستند! والله اعلم
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.