|

شهر جنگ‌زده ماندگان و رفتگانش

جنگ کلمه‌ای است یک‌بخشی با سه حرف که حروف در توصیف سیاهی‌اش ناتوان می‌شوند. جنگ اگر قدم منحوس خود را به سرزمینی بگذارد، آرامش رنگ می‌بازد و بی‌قراری غوغا می‌کند. یک‌عده می‌روند و یک‌عده می‌مانند و ماندگان، تعدادی با امیدهای اندوخته در درون‌شان زیر آوار آرام می‌گیرند و تعدادی دیگر به امید زنده‌ماندن، در آغوش ناآرامی‌ها در تلاطم به سر خواهند ‌برند.

شهر جنگ‌زده  ماندگان و رفتگانش

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

مهدی دهقان‌منشادی: جنگ کلمه‌ای است یک‌بخشی با سه حرف که حروف در توصیف سیاهی‌اش ناتوان می‌شوند. جنگ اگر قدم منحوس خود را به سرزمینی بگذارد، آرامش رنگ می‌بازد و بی‌قراری غوغا می‌کند. یک‌عده می‌روند و یک‌عده می‌مانند و ماندگان، تعدادی با امیدهای اندوخته در درون‌شان زیر آوار آرام می‌گیرند و تعدادی دیگر به امید زنده‌ماندن، در آغوش ناآرامی‌ها در تلاطم به سر خواهند ‌برند. جنگ اگر به قلمروی وارد شود، با توجه به میزان شرارتش ناخودآگاه قیدها را می‌گسلاند، بندها را از پای شهربندان باز کرده و جاده‌های خروجی شهرها را با جریانی سیلاب‌گونه از انسان‌های سواره و پیاده به آشوب می‌کشاند. وحشت و اضطراب جنگ سفرهای غیرمترقبه و برنامه‌ریزی‌نشده را رقم خواهد زد، سفرهایی که جزء تلخ‌ترین عزیمت‌های هر انسانی خواهد بود: رفتن بی‌آنکه بخواهی و آمادگی‌اش را داشته باشی، رفتن به خاطر ترس و استیصال، رفتن برای ماندن، ماندن جان در تن. معماران جنگ‌ها و تئوریسین‌های آشوب و ناآرامی ای‌کاش می‌دانستند دستپخت بدمزه و وحشت‌آور آنها چه بر دل و جان ساکنان شهرهای جنگ‌زده خواهد آورد. آتش جنگ که شعله‌ور شد، خشک و تر را با هم خواهد سوزاند و خاکستر آن تا قرن‌های متمادی بر حافظه اشرف مخلوقات خواهد نشست و کدورت آن، چون لکه ننگی بر دامن آدمیت سنگینی خواهد کرد. جنگ می‌آید و برخی رفتن‌ها شروع می‌شود؛ رفتنی با عجله و بدون کمترین تمرکزی برای بستن چمدان‌ها، فقط برداشتن ضروری‌ها و شتاب برای پاگذاشتن در مسیرِ مقصدی نامعلوم، شاید هم مقصدی معلوم که به احتمال، طعم سرباربودن خواهد گرفت. می‌روند اما دلشان با خانه‌شان، با دارایی‌هایشان و با خاکشان است: به که بسپارمت ای خاک به بادت ندهد. جنگ که از ذهن‌های شرور بر می‌خیزد، میدان هرج‌ومرج را برای اشرار باز می‌کند. اگر خانه و کاشانه‌ای از ویرانی و آتش جنگ در امان بماند، معلوم نیست بتواند از دست‌های ناپاک فرصت‌طلبان و دزدان آسوده باشد. جنگ که پدیدآور جهنم برای مردم است، خالق بهشت برای سارقان و نیز کاسبان جنگ می‌شود. شهر بند قیدِ وطن را از پا باز می‌کند و قید خاطرات و تعلقات را می‌زند و می‌رود اما از عقب سر نگران است و افق پیش‌رویش پریشان. جسم و تنش در جست‌وجوی امنیت بیرون خانه است اما فکر و ذهنش دوروبر خانه پرسه می‌زند: به که بسپارمت ای خانه که ویران نشوی. اما ماندگان در شهر جنگ‌زده کسانی هستند که یا پای رفتن نداشته‌اند یا پایبند چیزی یا کسی بوده‌اند: سالخوردگان و خانواده‌هایی که سالمند یا کودک معلول و ازکارافتاده داشته‌اند، شاغلانی که ترک شغل برای آنها امکان‌پذیر نبوده است و آدم‌هایی که ریشه‌ای عمیق در خاک وطن داشته‌اند و پا بریدن از آن برایشان با مرگ برابر بوده است. آنها نمی‎‌توانند و نمی‌روند و مجبورند با چالش‌های ماندن و نرفتن مبارزه کنند. کمبودها و استشمام بوی جنگ آنها را با فشارهای روحی و ترس دمادم مواجه می‌کند و مرگ هر لحظه بالای سرشان ولگردی کرده و هر آن ممکن است از در و دیوار و پنجره وارد خانه‌شان شود یا در معابر شهر یقه‌شان را بگیرد. در فضایی که مرگ و زندگی با هم گلاویز شده‌اند، اکنون‌های زندگیِ این نرفتگان از شهر، نیمه‌خورده نیمه‌خورده به گذشته می‌پیوندد و آینده شبح‌وار جلوی چشمانشان پوزخند می‌زند و «چه خواهد شد»‌ها در ذهن‌شان رژه می‌رود. هر صدای انفجاری شاید کوسِ آمدن مرگ باشد و رفتن زندگی. انفجارها به مرور کمتر و کمتر شده و مرگ و زندگی از کلنجاررفتن با هم به طور موقت دست خواهند‌ کشید. آتش جنگ فرو خواهد نشست. اوضاع عادی خواهد شد و رفتگان باز‌خواهند گشت. رفتگانِ بازآمده، ماندگان را در آغوش خواهند گرفت در حالی که شاید به تغییرات چهره هم واقف شوند: استرس و ترس ناشی از جنگ آدم‌ها را پیرتر کرده است. بعد از بازگشت، جست‌وجوها آغاز خواهد شد: جست‌وجوی اموال ازدست‌رفته، آبادانی گذشته و آشنایان پراکنده. در میان این به دنبال گشت‍ن‌ها، چیزهایی هستند که هرگز پیدا نخواهند شد: جان‌های قربانی‌شده و لحظه‌های زندگی و حال‌های تباه‌شده. مردمِ از جنگ فراغت‌یافته به زندگی عادی باز می‌گردند اما خاطره رنج‌ها و مصیبت‌های از سر گذرانده را تا پایان عمر خود بر دوش خواهند کشید و برای از‌دست‌داده‌های خود مرثیه‌خوانی خواهند کرد.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.