|

سازمان‌یابی شورایی کارگران

با شروع انقلاب صنعتی انگلستان در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، حرکت‌های پراکنده و انفرادی کارگران این کشور بر ضد کارفرمایان جای خود را به شکل‌هایی ابتدایی از اتحاد و همبستگی کارگری داد و جمع‌هایی با عنوان کلوب یا انجمن به وجود آمد که عمدتا استادکاران و کارگران فنی و ماهر حرفه‌های گوناگون را دربر می‌گرفت. گسترش این شکل‌های آغازین تشکل کارگری، به علت متحدکردن کارگران علیه کاهش دستمزد، منافع کارفرمایان را در معرض تهدید قرار داد و بدین‌سان در سال 1799 نمایندگان کارفرمایان در پارلمان انگلستان قانونی را تصویب کردند که هرگونه اجتماع و تشکل‌کاری را ممنوع می‌کرد. جنگ انگلستان و متحدانش با فرانسه در اوایل قرن نوزدهم نیز که به شکست ناپلئون بناپارت در سال 1815 انجامید، ممنوعیت فعالیت‌های کارگری را بیش‌ازپیش تشدید کرد. از قضا حادترین و خشن‌ترین شکل مبارزات کارگران انگلستان تا آن زمان در همین دوره ممنوعیت فعالیت‌های کارگری روی داد. در سال‌های 1811 تا 1817، شورشی کارگری در انگلستان شکل گرفت که به جنبش «ابزارشکنی» یا «لودیسم» مشهور بود. وجه مشخصه این شورش کارگری تخریب و نابودی ماشین‌آلات (عمدتا ریسندگی و نساجی)، در مواردی انفجار و آتش‌زدن کارگاه‌ها و کارخانه‌ها و حتی ترور سرمایه‌داران بود.
هنگام ورود مارکس و انگلس به عرصه سیاست در آغاز دهه ١٨٤٠، اتحادیه‌های کارگری در دوران کودکی خود به‌سر می‌بردند. تشکل‌های آغازین کارگری که جز در انگلستان، در همه‌جا غیرقانونی بود و حتی در انگلستان هم با آنها بدرفتاری شد، مجبور بودند در حالتی ناپایدار فعالیت کنند و اعضای آنها منافع مقطعی داشتند. ولی در سال ١٨٩٥، سال مرگ انگلس، اتحادیه‌های کارگری در اروپا و آمریکای شمالی به تشکل‌های صنعتی نیرومندی تبدیل شده و جامعه بورژوایی آنها را به عنوان نهادهای مشروع و قانونی پذیرفت. در بسیاری از کشورها، شکل‌گیری اتحادیه‌های کارگری با ظهور احزاب سوسیالیستی توده‌ای که اغلب متحد اتحادیه‌ها بودند همراه بود، دوران مدرن در مناسبات طبقاتی آغاز شده بود. در این نیم قرن، از آغاز دهه ١٨٤٠ تا آغاز دهه ١٨٩٠، با سه دوره بزرگ از جنب‌و‌جوش طبقه کارگر روبه‌روییم: جنبش‌های انقلابی دهه ١٨٤٠، مبارزات اعتصابی و تلاش برای ایجاد همبستگی بین‌المللی در دهه ١٨٦٠ و خیزش‌های کارگری توده‌ای در اواخر دهه ١٨٨٠ که به نخستین پیروزی اتحادیه‌های صنعتی و کارزار هشت ساعت کار روزانه قانونی انجامید.
در کتاب «اتحادیه‌های کارگری» برای نخستین‌بار تقریبا تمام آنچه مارکس و انگلس درباره اعتصاب و اتحادیه کارگری نوشته‌اند گرد آمده است. گزیده‌های این کتاب نشان می‌دهد که بنیان‌گذاران مارکسیسم به هیچ عنوان در ساختن نظریه‌ای کامل و بی‌ابهام درباره جنبش اتحادیه‌ای ناکام نبوده‌اند. این گزیده‌ها همچنین بر نقش تاریخی عظیم مارکس و انگلس در کمک به شکل‌گیری جنبش مدرن کارگری پرتو می‌افکند و حاوی توضیحاتی روشن و غالبا مبتنی بر مشاهدات عینی درباره بسیاری از اعتصاب‌ها و مبارزات کارگری قرن گذشته است. منبع نوشته‌هایی که کنت لپیدس در کتاب «اتحادیه‌های کارگری» گرد ‌آورده فقط آثار اصلی مارکس و انگلس نیست و نامه‌نگاری‌ها، سخنرانی‌ها و مقاله‌های مندرج در نشریات، مصاحبه‌ها، دست‌نوشته‌های منتشرنشده و اسناد «انترناسیونال اول» از جمله صورت‌جلسات شورای عمومی و وقایع مربوط به جنبش کارگری اروپا و آمریکا را شامل می‌شود؛ نوشته‌هایی که به بازه زمانی نیم ‌قرن بین سال‌های 1844 تا 1894 مربوط می‌شود. این کتاب چند سال پیش به قلم محسن حکیمی ترجمه شد. حکیمی تحولاتی را که جنبش کارگری بعد از مرگ انگلس و طی قرن بیستم پشت‌سر گذاشته و روند اتحادیه‌گرایی در جنبش کارگری را در پی‌گفتاری مفصل ضمیمه کتاب کرده است.
همان‌گونه که انگلس گفته است تاریخ اتحادیه‌های کارگری زنجیره‌ای دراز از شکست‌ها بود که با چند پیروزی جداجدا از هم گسسته بود. اعتصاب و مبارزه صرفا اقتصادی اتحادیه‌های کارگری در چارچوب سرمایه‌داری به ناگزیر آن را به پدیده‌ای علیه اهداف خود تبدیل کرد. اتحادیه‌های کارگری در آغاز با هدف ازمیان‌برداشتن رقابت و متحدکردن کارگران برای مقاومت در مقابل یورش سرمایه به وجود آمدند. در این حد، اتحادیه‌ها شکل ضروری و مشروع سازمان‌یابی طبقه کارگر در دوران کودکی این طبقه بودند. حکیمی در پی‌نوشت قصد دارد نشان دهد که با رشد کمی و کیفی طبقه کارگر، اتحادیه‌های کارگری به علت ضعف‌های ساختاری و تبعیت از سازوکارهای اداری (به‌جای اراده انسان‌های تشکل‌دهنده آنها) به قالب‌های تنگ و محدودی تبدیل شدند که با تکیه بر حرفه، جنسیت، ملیت، ایدئولوژی و نژاد نه‌تنها از مبارزه این طبقه با سرمایه‌داری جلوگیری می‌کردند، بلکه کارگران را به سوی بورژوازی و رفرمیسم سوق می‌دادند. سوسیالیست‌های نیمه دوم قرن نوزدهم راه برطرف‌کردن این نقیصه را در ایجاد «حزب سیاسی طبقه کارگر» دیدند. اما این تشکیلات بار دیگر کارگران را به سیاهی‌لشکر و سکوی پرش احزاب سیاسی چپ برای کسب قدرت سیاسی تبدیل کرد. از سوی دیگر با ایجاد حزب، سیر قهقرایی اتحادیه‌های کارگری و پیوستن آنها به بورژوازی نه‌تنها متوقف نشد، بلکه ادامه یافت و حتی تقویت شد. بدین سان معلوم شد که اتحادیه کارگری سازمان طبقه کارگر در دوره‌ای از مبارزه این طبقه با سرمایه‌داری است که بیش از یک قرن است به پایان رسیده است. تجربه فروپاشی و شکست حزب‌سازی (در شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی) و تبدیل کامل احزاب اپوزیسیون چپ به فرقه‌های یک‌سره حاشیه‌ای و فاقد هر گونه تأثیر بر جنبش کارگری نشان می‌دهد که عمر این شکل از سازمان‌یابی طبقه کارگر مدت‌هاست به سر آمده و ادامه حیات رو به احتضار آن اکنون بیش از هر چیز دیگر معلول عقب‌نشینی و انفعال سیاسی طبقه کارگر در مقابل سرمایه‌داری است: «پیشروی و تحقق اهداف مبارزه ضدسرمایه‌داری طبقه کارگر ایجاب می‌کند که این طبقه قاطعانه دست رد بر سینه این پارادایم بزند و سنتزی سازمانی متناسب با اوضاع کنونی خود برپا دارد؛ سازمانی که کارگران را در مقیاسی سراسری فارغ از حرفه، جنسیت، ملیت، ایدئولوژی و نژاد و صرفا به عنوان فروشندگان نیروی کار متشکل کند، در چارچوب سرمایه‌داری برای مطالبات پایه‌ای کارگران مبارزه کند و در شرایط انقلابی به نهاد اداره‌کننده جامعه تبدیل شود. نزدیک‌ترین تجربه تاکنونی طبقه کارگر به این شکل از سازمان‌یابی طبقاتی-جنبشی شوراست که با قادرساختن کل طبقه کارگر به ایستادن روی پای خود می‌تواند زیر پای سرمایه را خالی کند».
با شروع انقلاب صنعتی انگلستان در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، حرکت‌های پراکنده و انفرادی کارگران این کشور بر ضد کارفرمایان جای خود را به شکل‌هایی ابتدایی از اتحاد و همبستگی کارگری داد و جمع‌هایی با عنوان کلوب یا انجمن به وجود آمد که عمدتا استادکاران و کارگران فنی و ماهر حرفه‌های گوناگون را دربر می‌گرفت. گسترش این شکل‌های آغازین تشکل کارگری، به علت متحدکردن کارگران علیه کاهش دستمزد، منافع کارفرمایان را در معرض تهدید قرار داد و بدین‌سان در سال 1799 نمایندگان کارفرمایان در پارلمان انگلستان قانونی را تصویب کردند که هرگونه اجتماع و تشکل‌کاری را ممنوع می‌کرد. جنگ انگلستان و متحدانش با فرانسه در اوایل قرن نوزدهم نیز که به شکست ناپلئون بناپارت در سال 1815 انجامید، ممنوعیت فعالیت‌های کارگری را بیش‌ازپیش تشدید کرد. از قضا حادترین و خشن‌ترین شکل مبارزات کارگران انگلستان تا آن زمان در همین دوره ممنوعیت فعالیت‌های کارگری روی داد. در سال‌های 1811 تا 1817، شورشی کارگری در انگلستان شکل گرفت که به جنبش «ابزارشکنی» یا «لودیسم» مشهور بود. وجه مشخصه این شورش کارگری تخریب و نابودی ماشین‌آلات (عمدتا ریسندگی و نساجی)، در مواردی انفجار و آتش‌زدن کارگاه‌ها و کارخانه‌ها و حتی ترور سرمایه‌داران بود.
هنگام ورود مارکس و انگلس به عرصه سیاست در آغاز دهه ١٨٤٠، اتحادیه‌های کارگری در دوران کودکی خود به‌سر می‌بردند. تشکل‌های آغازین کارگری که جز در انگلستان، در همه‌جا غیرقانونی بود و حتی در انگلستان هم با آنها بدرفتاری شد، مجبور بودند در حالتی ناپایدار فعالیت کنند و اعضای آنها منافع مقطعی داشتند. ولی در سال ١٨٩٥، سال مرگ انگلس، اتحادیه‌های کارگری در اروپا و آمریکای شمالی به تشکل‌های صنعتی نیرومندی تبدیل شده و جامعه بورژوایی آنها را به عنوان نهادهای مشروع و قانونی پذیرفت. در بسیاری از کشورها، شکل‌گیری اتحادیه‌های کارگری با ظهور احزاب سوسیالیستی توده‌ای که اغلب متحد اتحادیه‌ها بودند همراه بود، دوران مدرن در مناسبات طبقاتی آغاز شده بود. در این نیم قرن، از آغاز دهه ١٨٤٠ تا آغاز دهه ١٨٩٠، با سه دوره بزرگ از جنب‌و‌جوش طبقه کارگر روبه‌روییم: جنبش‌های انقلابی دهه ١٨٤٠، مبارزات اعتصابی و تلاش برای ایجاد همبستگی بین‌المللی در دهه ١٨٦٠ و خیزش‌های کارگری توده‌ای در اواخر دهه ١٨٨٠ که به نخستین پیروزی اتحادیه‌های صنعتی و کارزار هشت ساعت کار روزانه قانونی انجامید.
در کتاب «اتحادیه‌های کارگری» برای نخستین‌بار تقریبا تمام آنچه مارکس و انگلس درباره اعتصاب و اتحادیه کارگری نوشته‌اند گرد آمده است. گزیده‌های این کتاب نشان می‌دهد که بنیان‌گذاران مارکسیسم به هیچ عنوان در ساختن نظریه‌ای کامل و بی‌ابهام درباره جنبش اتحادیه‌ای ناکام نبوده‌اند. این گزیده‌ها همچنین بر نقش تاریخی عظیم مارکس و انگلس در کمک به شکل‌گیری جنبش مدرن کارگری پرتو می‌افکند و حاوی توضیحاتی روشن و غالبا مبتنی بر مشاهدات عینی درباره بسیاری از اعتصاب‌ها و مبارزات کارگری قرن گذشته است. منبع نوشته‌هایی که کنت لپیدس در کتاب «اتحادیه‌های کارگری» گرد ‌آورده فقط آثار اصلی مارکس و انگلس نیست و نامه‌نگاری‌ها، سخنرانی‌ها و مقاله‌های مندرج در نشریات، مصاحبه‌ها، دست‌نوشته‌های منتشرنشده و اسناد «انترناسیونال اول» از جمله صورت‌جلسات شورای عمومی و وقایع مربوط به جنبش کارگری اروپا و آمریکا را شامل می‌شود؛ نوشته‌هایی که به بازه زمانی نیم ‌قرن بین سال‌های 1844 تا 1894 مربوط می‌شود. این کتاب چند سال پیش به قلم محسن حکیمی ترجمه شد. حکیمی تحولاتی را که جنبش کارگری بعد از مرگ انگلس و طی قرن بیستم پشت‌سر گذاشته و روند اتحادیه‌گرایی در جنبش کارگری را در پی‌گفتاری مفصل ضمیمه کتاب کرده است.
همان‌گونه که انگلس گفته است تاریخ اتحادیه‌های کارگری زنجیره‌ای دراز از شکست‌ها بود که با چند پیروزی جداجدا از هم گسسته بود. اعتصاب و مبارزه صرفا اقتصادی اتحادیه‌های کارگری در چارچوب سرمایه‌داری به ناگزیر آن را به پدیده‌ای علیه اهداف خود تبدیل کرد. اتحادیه‌های کارگری در آغاز با هدف ازمیان‌برداشتن رقابت و متحدکردن کارگران برای مقاومت در مقابل یورش سرمایه به وجود آمدند. در این حد، اتحادیه‌ها شکل ضروری و مشروع سازمان‌یابی طبقه کارگر در دوران کودکی این طبقه بودند. حکیمی در پی‌نوشت قصد دارد نشان دهد که با رشد کمی و کیفی طبقه کارگر، اتحادیه‌های کارگری به علت ضعف‌های ساختاری و تبعیت از سازوکارهای اداری (به‌جای اراده انسان‌های تشکل‌دهنده آنها) به قالب‌های تنگ و محدودی تبدیل شدند که با تکیه بر حرفه، جنسیت، ملیت، ایدئولوژی و نژاد نه‌تنها از مبارزه این طبقه با سرمایه‌داری جلوگیری می‌کردند، بلکه کارگران را به سوی بورژوازی و رفرمیسم سوق می‌دادند. سوسیالیست‌های نیمه دوم قرن نوزدهم راه برطرف‌کردن این نقیصه را در ایجاد «حزب سیاسی طبقه کارگر» دیدند. اما این تشکیلات بار دیگر کارگران را به سیاهی‌لشکر و سکوی پرش احزاب سیاسی چپ برای کسب قدرت سیاسی تبدیل کرد. از سوی دیگر با ایجاد حزب، سیر قهقرایی اتحادیه‌های کارگری و پیوستن آنها به بورژوازی نه‌تنها متوقف نشد، بلکه ادامه یافت و حتی تقویت شد. بدین سان معلوم شد که اتحادیه کارگری سازمان طبقه کارگر در دوره‌ای از مبارزه این طبقه با سرمایه‌داری است که بیش از یک قرن است به پایان رسیده است. تجربه فروپاشی و شکست حزب‌سازی (در شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی) و تبدیل کامل احزاب اپوزیسیون چپ به فرقه‌های یک‌سره حاشیه‌ای و فاقد هر گونه تأثیر بر جنبش کارگری نشان می‌دهد که عمر این شکل از سازمان‌یابی طبقه کارگر مدت‌هاست به سر آمده و ادامه حیات رو به احتضار آن اکنون بیش از هر چیز دیگر معلول عقب‌نشینی و انفعال سیاسی طبقه کارگر در مقابل سرمایه‌داری است: «پیشروی و تحقق اهداف مبارزه ضدسرمایه‌داری طبقه کارگر ایجاب می‌کند که این طبقه قاطعانه دست رد بر سینه این پارادایم بزند و سنتزی سازمانی متناسب با اوضاع کنونی خود برپا دارد؛ سازمانی که کارگران را در مقیاسی سراسری فارغ از حرفه، جنسیت، ملیت، ایدئولوژی و نژاد و صرفا به عنوان فروشندگان نیروی کار متشکل کند، در چارچوب سرمایه‌داری برای مطالبات پایه‌ای کارگران مبارزه کند و در شرایط انقلابی به نهاد اداره‌کننده جامعه تبدیل شود. نزدیک‌ترین تجربه تاکنونی طبقه کارگر به این شکل از سازمان‌یابی طبقاتی-جنبشی شوراست که با قادرساختن کل طبقه کارگر به ایستادن روی پای خود می‌تواند زیر پای سرمایه را خالی کند».

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.