تماشای جهانی که از دست میرود
محمدحسن خدایی: یوهان پالاسما در «چشمان پوست» اشاره دارد که «در طول تاریخ فرهنگ غرب، بینایی همواره نابترین و اصیلترین حواس به شمار رفته است، چنانکه حتی به اندیشیدن بهمثابه «دیدن» مینگریستند و اندیشه را نوعی از بینش میشمردند». از نظر او حس بینایی بهعنوان حس غالب، اهمیت حسهای دیگری همچون حس لامسه را به حاشیه برده و ادراک انسان از جهان و لاجرم آگاهی او را بیشازپیش معطوف به دیدن کرده است. رویکردی پدیدارشناسانه در شناخت مناسبات جهان که مدام به خود اشیا و حیث التفاتی که مبتنی است بر مشاهده تأکید دارد. از این منظر میتوان نمایش «مالی سویینی» را پرسشی انتقادی از بیناییمحوری انسان مدرن دانست که چگونه در سرکوب حواس دیگر، آگاهی به شرط مشاهده با چشم و در نتیجه تقلیلگرایانه است. نمایش مالی سویینی روایت تبعید از جهان نابینایی به بینایی است. سفری اندوهافزا که در گفتار انتهایی دکتر رایس به بهترین شکل صورتبندی میشود: «اون از همه ما دور شده بود. مالی تو دنیای نابینایی گذشته خودش نبود، از اونجا تبعید شده بود. دنیای بینایی هم، دنیایی که اون هیچوقت ازش گرما و مهموننوازی ندید، در اختیارش نبود». مالی سویینی زنی است میانسال که از 10سالگی نابینا شده و با جراحی چشم توسط دکتر رایس، امکان تجربه و زیستن در جهان بینایی را مییابد. زمانی که بینایی بر تواناییهای حسانی او افزوده میشود، ادراک و آگاهیاش تغییر کرده و در نهایت منزوی میشود. این مسئله را میتوان در گفتار فرانک که شوهر مالی سویینی است، مشاهده کرد: «همه اون چیزها رو، همه اون جزئیات، بهعلاوه دهها چیز دیگه، همهشون رو تو یه تصویر کلی در یک آن میبینم. اما دنیای مالی در یک آن بهصورتِ کُل دیده نمیشه. مالی دنیاش رو باید از برداشتهای تکهتکهای بسازه که یکی بعد از دیگری میآن، در طول زمان». درک مالی سویینی از جهان، مبتنی بر تکهتکهبودن ادراک ذهنی یک نابیناست و در مواجهه با ذهنیت کلیتساز یک انسان بینا، دچار بحران شده و به جهان ذهنی پناه میبرد. اگر سیاست را بنابر نظریه رانسیر توزیع یا تقسیم امر محسوس بدانیم، یعنی تعیین آن چیزهایی که قرار است دیدنی، شنیدنی و گفتنی باشند، در مالی سویینی هم این وضعیت توزیع را در قبال نظام دانش به میانجی دکتر رایس میتوان پی گرفت. دکتر رایس چشمپزشکی است که با جراحی بر چشمهای مالی سویینی، امر محسوس را برای ابژه تحت انقیاد خود، توزیع مجدد میکند. از پی این بازتوزیع امر حسانی است که مالی سویینی نسبتش با جهان پیرامونی، افراد و اشیا تغییر کرده و بحرانی میشود. سیاست پزشکی دکتر رایس در نهایت کار را به آنجا میکشاند که مالی سویینی در باب تجربه امر حسانی خود، اعتراف کند که «فکر میکنم دیگه هیچچی نمیبینم. اما کاملا مطمئن نیستم. بههرحال الان دارم تو یه سرزمینِ بِینابِینی زندگی میکنم. اونجا حس میکنم تو خونهمَم. ای... اونجا راحتم. دیگه اصلا ناراحتِ این نیستم که چیزی که فکر میکنم دارم میبینم خیال و تصورِ خودمه، یا چیزی که فکر میکنم خیال و تصورمه در حقیقت واقعیته یا همون واقعیت بیرونیه. واقعی - خیالی - حقیقی - ساختگی - تخیلی - واقعیت -بذار هرچی میخواد باشه. به نظر هم نمیآد اشکالی داشته باشه. من هم دیگه چرا باید هر کدومِ اینها رو زیرِ سؤال ببرم؟». اجرای مرتضی میرمنتظمی از نمایشنامه براین فرییل تا حد امکان وفادارانه است. صحنه چنان چیده شده که شخصیتها حاضر باشند و روبهرو را نظاره کنند. حضوری که بیش از تأکید بر عمق، در سطح ماندن را به ذهن متبادر میکند. یک سطح برابر که حضور شخصیتها را ورای مسائل طبقاتی و جنسیتی ممکن میکند. اما این سطح در پایین خود به آکواریومهایی مملو از ماهی منتهی میشود که گاه رؤیتپذیر میشوند و چندان به مناسبات درونی نمایشنامه ارتباط ندارند. حتی تلاش دکتر رایس در صید ماهی از آکواریوم و مهیاکردن آن برای طبخ توسط فرانک، یک کنش اضافی است که از شدتبخشیدن به خشونت فضا کاسته و از قضا کنش کلامی را کمرنگ کرده و ایستایی زجرآور زمان را تقلیل میدهد. در عوض طراحی نور با بهرهبردن از منبع متمرکز نوری در عمق صحنه و تاباندن آن بر بینایی تماشاگران آن هم درست بعد از بینایی مالی سویینی، از بصیرتهای بوطیقایی اجراست که توزیع امر محسوس را تغییر داده و غیرقابل تحمل کرده تا راهی باشد به جهان حسانی و هراسناک مالی سویینی. بازی الهام کردا در نقش مالی سویینی درخشان است. همان نگاه نافذ و خالی از حس که قرار است جهان بینابینی دیدن و ندیدن را بسازد؛ جهان قبل و بعد جراحی چشمها. از طرف دیگر صابر ابر بهنسبت توانسته سادگی، خشم و طنز فرانک سویینی را به نمایش بگذارد. او البته گاه به ابتذال ذاتی شخصیت بیش از اندازه میدان داده اما هرچه هست در همکاریهای مشترک با الهام کردا، تکمیلکننده بازی اوست. همچنین میتوان به امیر آقایی اشاره کرد که بعد از مدتها دوری از تئاتر، بار دیگر بر صحنه حاضر شده و اینبار در نقش یک پزشک که مبادی آداب است و شکستخورده در زندگی به ایفای نقش پرداخته؛ پزشکی که از درونگرایی، سکوت و جدیت بازیهای امیر آقایی در این سالها، بهرهها برده است. در نهایت اجرای مالی سویینی برای مرتضی میرمنتظمی بعد از تجربه بهنسبت ناموفق بکت، نوعی بازگشت به تکرار موفقیتهای گذشته است، چه در گیشه و چه در اجرا.
محمدحسن خدایی: یوهان پالاسما در «چشمان پوست» اشاره دارد که «در طول تاریخ فرهنگ غرب، بینایی همواره نابترین و اصیلترین حواس به شمار رفته است، چنانکه حتی به اندیشیدن بهمثابه «دیدن» مینگریستند و اندیشه را نوعی از بینش میشمردند». از نظر او حس بینایی بهعنوان حس غالب، اهمیت حسهای دیگری همچون حس لامسه را به حاشیه برده و ادراک انسان از جهان و لاجرم آگاهی او را بیشازپیش معطوف به دیدن کرده است. رویکردی پدیدارشناسانه در شناخت مناسبات جهان که مدام به خود اشیا و حیث التفاتی که مبتنی است بر مشاهده تأکید دارد. از این منظر میتوان نمایش «مالی سویینی» را پرسشی انتقادی از بیناییمحوری انسان مدرن دانست که چگونه در سرکوب حواس دیگر، آگاهی به شرط مشاهده با چشم و در نتیجه تقلیلگرایانه است. نمایش مالی سویینی روایت تبعید از جهان نابینایی به بینایی است. سفری اندوهافزا که در گفتار انتهایی دکتر رایس به بهترین شکل صورتبندی میشود: «اون از همه ما دور شده بود. مالی تو دنیای نابینایی گذشته خودش نبود، از اونجا تبعید شده بود. دنیای بینایی هم، دنیایی که اون هیچوقت ازش گرما و مهموننوازی ندید، در اختیارش نبود». مالی سویینی زنی است میانسال که از 10سالگی نابینا شده و با جراحی چشم توسط دکتر رایس، امکان تجربه و زیستن در جهان بینایی را مییابد. زمانی که بینایی بر تواناییهای حسانی او افزوده میشود، ادراک و آگاهیاش تغییر کرده و در نهایت منزوی میشود. این مسئله را میتوان در گفتار فرانک که شوهر مالی سویینی است، مشاهده کرد: «همه اون چیزها رو، همه اون جزئیات، بهعلاوه دهها چیز دیگه، همهشون رو تو یه تصویر کلی در یک آن میبینم. اما دنیای مالی در یک آن بهصورتِ کُل دیده نمیشه. مالی دنیاش رو باید از برداشتهای تکهتکهای بسازه که یکی بعد از دیگری میآن، در طول زمان». درک مالی سویینی از جهان، مبتنی بر تکهتکهبودن ادراک ذهنی یک نابیناست و در مواجهه با ذهنیت کلیتساز یک انسان بینا، دچار بحران شده و به جهان ذهنی پناه میبرد. اگر سیاست را بنابر نظریه رانسیر توزیع یا تقسیم امر محسوس بدانیم، یعنی تعیین آن چیزهایی که قرار است دیدنی، شنیدنی و گفتنی باشند، در مالی سویینی هم این وضعیت توزیع را در قبال نظام دانش به میانجی دکتر رایس میتوان پی گرفت. دکتر رایس چشمپزشکی است که با جراحی بر چشمهای مالی سویینی، امر محسوس را برای ابژه تحت انقیاد خود، توزیع مجدد میکند. از پی این بازتوزیع امر حسانی است که مالی سویینی نسبتش با جهان پیرامونی، افراد و اشیا تغییر کرده و بحرانی میشود. سیاست پزشکی دکتر رایس در نهایت کار را به آنجا میکشاند که مالی سویینی در باب تجربه امر حسانی خود، اعتراف کند که «فکر میکنم دیگه هیچچی نمیبینم. اما کاملا مطمئن نیستم. بههرحال الان دارم تو یه سرزمینِ بِینابِینی زندگی میکنم. اونجا حس میکنم تو خونهمَم. ای... اونجا راحتم. دیگه اصلا ناراحتِ این نیستم که چیزی که فکر میکنم دارم میبینم خیال و تصورِ خودمه، یا چیزی که فکر میکنم خیال و تصورمه در حقیقت واقعیته یا همون واقعیت بیرونیه. واقعی - خیالی - حقیقی - ساختگی - تخیلی - واقعیت -بذار هرچی میخواد باشه. به نظر هم نمیآد اشکالی داشته باشه. من هم دیگه چرا باید هر کدومِ اینها رو زیرِ سؤال ببرم؟». اجرای مرتضی میرمنتظمی از نمایشنامه براین فرییل تا حد امکان وفادارانه است. صحنه چنان چیده شده که شخصیتها حاضر باشند و روبهرو را نظاره کنند. حضوری که بیش از تأکید بر عمق، در سطح ماندن را به ذهن متبادر میکند. یک سطح برابر که حضور شخصیتها را ورای مسائل طبقاتی و جنسیتی ممکن میکند. اما این سطح در پایین خود به آکواریومهایی مملو از ماهی منتهی میشود که گاه رؤیتپذیر میشوند و چندان به مناسبات درونی نمایشنامه ارتباط ندارند. حتی تلاش دکتر رایس در صید ماهی از آکواریوم و مهیاکردن آن برای طبخ توسط فرانک، یک کنش اضافی است که از شدتبخشیدن به خشونت فضا کاسته و از قضا کنش کلامی را کمرنگ کرده و ایستایی زجرآور زمان را تقلیل میدهد. در عوض طراحی نور با بهرهبردن از منبع متمرکز نوری در عمق صحنه و تاباندن آن بر بینایی تماشاگران آن هم درست بعد از بینایی مالی سویینی، از بصیرتهای بوطیقایی اجراست که توزیع امر محسوس را تغییر داده و غیرقابل تحمل کرده تا راهی باشد به جهان حسانی و هراسناک مالی سویینی. بازی الهام کردا در نقش مالی سویینی درخشان است. همان نگاه نافذ و خالی از حس که قرار است جهان بینابینی دیدن و ندیدن را بسازد؛ جهان قبل و بعد جراحی چشمها. از طرف دیگر صابر ابر بهنسبت توانسته سادگی، خشم و طنز فرانک سویینی را به نمایش بگذارد. او البته گاه به ابتذال ذاتی شخصیت بیش از اندازه میدان داده اما هرچه هست در همکاریهای مشترک با الهام کردا، تکمیلکننده بازی اوست. همچنین میتوان به امیر آقایی اشاره کرد که بعد از مدتها دوری از تئاتر، بار دیگر بر صحنه حاضر شده و اینبار در نقش یک پزشک که مبادی آداب است و شکستخورده در زندگی به ایفای نقش پرداخته؛ پزشکی که از درونگرایی، سکوت و جدیت بازیهای امیر آقایی در این سالها، بهرهها برده است. در نهایت اجرای مالی سویینی برای مرتضی میرمنتظمی بعد از تجربه بهنسبت ناموفق بکت، نوعی بازگشت به تکرار موفقیتهای گذشته است، چه در گیشه و چه در اجرا.