پوستاندازی دنیا
«آرامش» نوشته احمد حمدی تانپینار، از شاهکارهای ادبیات مدرن ترکیه است که بار نخست در سال ۱۹۴۹ منتشر شد. داستان در استانبولِ پیش از جنگ جهانی دوم میگذرد و زندگی مردی به نام «ممتاز» را روایت میکند؛ جوانی روشنفکر که میان گذشته باشکوه عثمانی و حالِ مدرن و ناآرام ترکیه گرفتار آمده است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: «آرامش» نوشته احمد حمدی تانپینار، از شاهکارهای ادبیات مدرن ترکیه است که بار نخست در سال ۱۹۴۹ منتشر شد. داستان در استانبولِ پیش از جنگ جهانی دوم میگذرد و زندگی مردی به نام «ممتاز» را روایت میکند؛ جوانی روشنفکر که میان گذشته باشکوه عثمانی و حالِ مدرن و ناآرام ترکیه گرفتار آمده است. او در کشاکش میان عشق و دغدغههای فلسفی درباره هویت، زمان و معنای زندگی، سفری درونی را آغاز میکند. تانپینار نثری شاعرانه و موسیقایی دارد، و شهری را به تصویر میکشد که تاریخ، خاطره، عشق و اندوه در آن تنیده شدهاند؛ و به این ترتیب، استانبول در این رمان، شخصیتی مستقل پیدا میکند.
در معرفی کتاب آمده است که «آرامش» فراتر از یک رمان عاشقانه یا فلسفی است؛ آینهای است از بحران هویت انسان مدرن و تنش میان سنت و تجدد در دنیای در حال تغییر. تانپینار با مهارتی شگفتانگیز، در این اثر درون انسان و روح زمانه را به تصویر میکشد و خواننده را به تأمل و بازاندیشی وامیدارد. هر بار خواندن این اثر، لایهای تازه از معنا و احساس را آشکار میکند و تجربهای است شاعرانه، عمیق و اندیشمندانه در دل اثری که با زیبایی خاص خود، به جستوجوی آرامش در دل بیقراری میپردازد. تانپینار با زبانی شاعرانه و نگاهی ژرف به تحولات اجتماعی و زمانه، خواننده را از خلالِ روایت زندگی مردی حساس و اندیشمند به استانبول دهههای پرآشوب میبرد.
این رمان که از چهار بخش با عناوین احسان، نوران، سعاد و ممتاز تشکیل شده است، در استانبول دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ میگذرد. ممتاز، دستیار جوان دانشکده ادبیات، در نوجوانی والدین خود را از دست داده و با پسرعمویش احسان که او را مانند پدرش دوست دارد در استانبول زندگی میکند. بخش اول، روایت دوران کودکی ممتاز، کشتهشدن پدرش به دست یک رومی در زمان اشغال کشور، افسردگی دوران جوانی او و تصاویر و وقایع استانبول آن زمان است؛ استانبولی که در حال سقوط بود. تانپینار صحنه قتل پدر ممتاز را اینطور روایت میکند: «پدر ممتاز، شبِ اشغال س... به دست رومیای که دشمن صاحبخانهاش بود، اشتباهاً بهجای او به قتل رسیده بود. شهر در آستانۀ سقوط بود. بسیاری از خانوادهها قبلا شهر را ترک کرده بودند. مرد بیچاره در آن شب وسیلهای برای بردن زن و بچهاش پیدا کرده بود. وسایل سفر آماده شده بود. تمام روز را برای تهیه وسایل بیرون از خانه گذرانده بود».
در بخش دوم «آرامش»، داستان عاشقانه ممتاز و نوران آمده که از بهار یک سال پیش یعنی در پنجم می ۱۹۳۸ آغاز شده و در ماههای زمستان ۱۹۳۹ به پایان میرسد. بخش سوم روایت تلقی شخصیتهای داستان در ترکیه آن سالهاست درباره مسائل مهمی همچون اهمیت گذشته فرهنگی، زندگی و معنای آن، که در جمعهای خانوادگی و محافل روشنفکری مطرح میشوند. در بخش چهارم احسان از دنیا میرود، اما ممتاز هنوز از شوک این اتفاق درنیامده، فاجعه واقعی از راه میرسد و جنگ جهانی دوم آغاز میشود. «درواقع، مطمئن بود که جنگ در راه است. «وقتی دنیا میخواهد پوستاندازی کند، اتفاقات اجتنابناپذیرند». وقتی با احسان درباره آخرین وضعیت سالهای اخیر صحبت میکرد، احسان این جمله آلبر سورن (مورخ فرانسوی) را مدام تکرار میکرد. حالا ممتاز پیشگویی تلخ شاعر مورد علاقهاش را به این جمله اضافه کرده بود: «پایان اروپا...» اما حالا نمیتوانست با احسان درباره اینها صحبت کند. احسان بیمار بود. او در جایی که خوابیده بود به اوضاع فکر میکرد. دستش به درماندگی و التماس روی لحاف افتاد».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.