|

در حاشیه رمان «پروانه‌های سیاه»

پیروزی هنر بر ویرانی جنگ

جنگ‌ها فقط به تغییر مرزها یا ویرانی خانه‌ها و کشتار انسان‌ها منجر نمی‌شوند، بلکه می‌توانند تا سال‌ها بعد زندگی بسیاری از بازماندگان را هم متأثر کنند. جزئیات چنین تأثیری اغلب در روایت‌های کلان تاریخی جا می‌ماند و اینجا ادبیات است که از منظری جزئی‌نگرانه به روایت ویرانی‌ها و مصائب پنهان می‌پردازد.

پیروزی هنر بر ویرانی جنگ

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شرق: جنگ‌ها فقط به تغییر مرزها یا ویرانی خانه‌ها و کشتار انسان‌ها منجر نمی‌شوند، بلکه می‌توانند تا سال‌ها بعد زندگی بسیاری از بازماندگان را هم متأثر کنند. جزئیات چنین تأثیری اغلب در روایت‌های کلان تاریخی جا می‌ماند و اینجا ادبیات است که از منظری جزئی‌نگرانه به روایت ویرانی‌ها و مصائب پنهان می‌پردازد. رمان «پروانه‌های سیاه» نوشته پریسیلا موریس که اخیرا با ترجمه مزدک بلوری در نشر بیدگل منتشر شده، چنین روایتی را درباره محاصره سارایوو در سال 1992 به دست داده است. «پروانه‌های سیاه» اولین رمان پریسیلا موریس است که نخستین ‌بار در سال ۲۰۲۲ منتشر شد. این رمان درباره محاصره سارایوو در دهه ۱۹۹۰ و الهام‌گرفته از تجربه‌های خانوادگی نویسنده است. «پروانه‌های سیاه» پس از انتشار با اقبال خوبی روبه‌رو شد و نقدهای مثبتی دریافت کرد و نامزد چند جایزه هم شد. «پروانه‌های سیاه» اگرچه مثل هر اثر ادبی دیگری حاصل تخیل نویسنده است اما نویسنده در این کتاب نگاهی به سرنوشت دو نفر از اعضای خانواده‌اش داشته است. موریس در توضیحاتش درباره این رمان نوشته که نقطه آغاز «پروانه‌های سیاه» سرگذشت عموی مادرش بوده است. او توضیح داده که دوبریویای بلیرکاشیچ، که به دوبری معروف بود، نقاش منظره اهل سارایوو بود که آتلیه‌اش در طبقه فوقانی کتابخانه ملی در اوت 1992 در آتش سوخت و ویران شد. دوبری که بابت از دست دادن آتلیه‌اش دل‌شکسته و مأیوس شده بود، قسم خورد که دیگر دست به قلم‌مو نمی‌زند. آن موقع 68ساله بود.

او سرنوشتی عجیب داشت. دوبری و همسرش که زیر بمباران دائمی و رگبار گلوله‌ها زندگی می‌کردند و نمی‌توانستند از مادر پیر گوردانا مراقبت کنند، بالاخره موفق شدند سه صندلی در آخرین کاروان صلیب‌ سرخ که از شهر خارج می‌شد برای خودشان دست‌وپا کنند. مادر گوردانا از این سفر جان سالم به در نبرد. دوبری بعد از یک سال زندگی با یک خانواده مهربان انگلیسی در ویلتشر و با دختر و دامادش در بریستول، حالش بهتر شد و دوباره توانست دنیا را از نو ببیند. دوباره شروع به نقاشی کرد و به مدت دو دهه، تا زمان مرگش در سال 2015، به این کار ادامه داد. پریسیلا موریس نوشته که دوبری مردی الهام‌بخش بود و به گفته او مظهر پیروزی هنر بر ویرانی جنگ بود. به‌جز سرگذشت دوبری، یک سرگذشت خانوادگی دیگر نیز در رمان «پروانه‌های سیاه» مدنظر بوده است.

موریس ماجرای پدرش را به داستان وارد کرده یعنی کسی که در ژانویه سرد 1993 برای نجات‌دادن مادربزرگ و پدربزرگ مادری نویسنده از آپارتمانش که بمباران شده بود به سارایوو رفت. او در دفتر خاطراتش جزئیات سه هفته اقامت افسرده‌کننده‌اش را در این شهر شرح داده و به تفصیل توضیح داده که چطور به زحمت خیابان‌های پر از گل‌وشل را می‌پیمود و به دنبال راهی برای خارج‌شدنشان از شهر می‌گشت. نویسنده شرح داده که بسیاری از جزئیات مربوط به زندگی در شهر محاصره‌شده در رمان «پروانه‌های سیاه» را کسانی برایش تعریف کرده‌اند که چند سال پیش طی اقامتش در سارایوو با آنها ملاقات کرده بود. همچنین کتاب‌های متعدد تاریخی، سیاسی، داستانی و مردم‌شناختی و همچنین تعداد زیادی فیلم مستند به موریس در درک رویدادها و ترتیب زمانی وقایع و شرایط زندگی تحت محاصره کمک کرده‌اند. او می‌گوید همه تلاشش را کرده است که تا جای ممکن به واقعیت‌های تاریخی و زمان‌بندی اتفاقات در دوران محاصره وفادار بماند. با همه اینها، «پروانه‌های سیاه» در درجه اول اثری داستانی است و ادعایی غیر از این ندارد. در بخشی از داستان «پروانه‌های سیاه» می‌خوانیم: «خورشید با نور خیره‌کننده‌ای می‌تابد و برای اولین ‌بار نمای ساختمان آشکار می‌شود. سوخته و سیاه شده بود و همه آجرهایش ریخته‌اند. همه پنجره‌ها، از‌جمله پنجره‌های راه‌پله که شیشه‌های رنگی داشتند، سوخته‌اند و فقط سوراخ‌ سیاهی از آنها به جا مانده. زورا بازوی مرصاد را رها می‌کند و جلو می‌رود. آتلیه‌اش کجاست؟ قلبش تندتند می‌زند و نگاهش روی ردیف پنجره‌های سوخته طبقه سوم می‌چرخد تا وقتی که متوجه می‌شود چشمش دارد دنبال آشیانه چلچله‌ها می‌گردد. آه خدایا، آشیانه‌ها یکی از اولین چیزهایی بودند که در آتش سوخته‌اند». پریسیلا موریس نویسنده و مدرس نویسندگی خلاق است. او در لندن به دنیا آمده و ریشه‌‌ای بوسنیایی و انگلستانی دارد؛ مادرش اهل سارایوو و پدرش از کرن انگلستان است. موریس تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته نویسندگی خلاق در دانشگاه کمبریج و دانشگاه ایست انگلیا به پایان رساند. او در این کتابش هر بار که به سه گروه اصلی ساکن در بوسنی اشاره کرده و هدفش این بوده که به جنبه سیاسی هویت آنها توجه شود، واژه ملیت را به قومیت ترجیح داده است و می‌گوید این با نحوه استفاده بوسنیایی‌ها از این واژه تطابق دارد. همان‌طور که مترجم فارسی اثر اشاره کرده، شخصیت اصلی داستان «پروانه‌های سیاه» نقاشی سرشناش در یوگسلاوی به نام زورا است که در «میانه زندگی‌اش سردرگم است و دست‌وپا می‌زند». به قول مترجم، او به‌جای آنکه روزهای طولانی و لذت‌بخشی را در آتلیه نقاشی‌اش بگذارند، مشغول کشیدن نقاشی رنگ‌روغنی از یک پل دوران عثمانی است. او زیر بار مسئولیت‌هایش به‌عنوان استاد دانشگاه، همسر، مادر و دخترِ مادر بیمارش از پا افتاده است. وقتی شوهرش، فرانیو، مادر زورا را با خودش به انگلستان می‌برد تا پیش دخترشان بمانند که حالا بزرگ شده و زندگی خودش را دارد، زورا می‌ماند تا در آرامش کار کند. اما دوران کوتاه پربارش، وقتی جنگ بوسنی به‌طور جدی شروع می‌شود، به یأس و ناامیدی می‌انجامد و او مجبور می‌شود خودش یکه و تنها دوران محاصره را پشت‌ سر بگذارد. در توضیحات خود کتاب آمده که موریس در این داستانش با تکیه بر زندگی واقعی و روایت‌های خانوادگی از شجاعت بی‌قیل‌وقال کسانی می‌نویسد که خانه‌شان را رها نمی‌کنند، از لطف و زیبایی‌ شکننده زندگی که حتی در بحبوحه جنگ هم به قوت خودش باقی می‌ماند. کتاب از یک سو حکم نامه‌ای عاشقانه و پرامید به شهری جنگ‌زده را دارد و هم‌زمان تأملی است بر نقش و جایگاه هنر در زمانه بحران و مواجهه با فقدان. سارایووی این کتاب با چنان ظرافت و روشنی‌ای به تصویر درآمده که یاد قاهره نجیب محفوظ می‌افتیم. «پروانه‌های سیاه» اثری ادبی است که هول و وحشت و خشونت را به نیرویی حیات‌بخش بدل می‌کند.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.