گزارشی از نشست رونمایی کتاب «روایت سیدجواد طباطبایی از مسئله توسعه در ایران»
مواجهه انتقادی با سنت
«طباطبایی یک پدیده انقلابی ایرانی در عالم اندیشهورزی است». محسن رنانی مقدمۀ کتاب «روایت سید جواد طباطبایی از مسئله توسعه در ایران» را با این جمله آغاز میکند. این کتاب که اخیرا در ادامه مجموعه «گفتوگوهای توسعه» از سوی انتشارات «کتاب شرق» منتشر شده است، عصر روز گذشته (دوشنبه 19 آبانماه) در مراسمی در کافه تاریخ مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: «طباطبایی یک پدیده انقلابی ایرانی در عالم اندیشهورزی است». محسن رنانی مقدمۀ کتاب «روایت سید جواد طباطبایی از مسئله توسعه در ایران» را با این جمله آغاز میکند. این کتاب که اخیرا در ادامه مجموعه «گفتوگوهای توسعه» از سوی انتشارات «کتاب شرق» منتشر شده است، عصر روز گذشته (دوشنبه 19 آبانماه) در مراسمی در کافه تاریخ مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این مراسم احمد بستانی و قدیر نصری، از اعضای هیئت علمی دانشگاه خوارزمی و عارف مسعودی نویسنده کتاب به سخنرانی پرداختند. عارف مسعودی ابتدا به انگیزه تدوین کتاب اشاره کرد؛ اینکه با راهنمایی استاد بستانی اواخر سال 1401 کلید خورد، در دورهای استاد سیدجواد طباطبایی در قید حیات بودند اما در ایران نبودند. دلایل زیادی ازجمله شرایط اجتماعیِ آن دوره، موجب شد پروژه متوقف شود. و البته دلیل دیگر هم این بود که سبک روایتهای غالب در زمینه توسعه به این ترتیب بود که باید در قالب گفتوگو انجام میشد که متأسفانه فرصت گفتوگو با استاد طباطبایی فراهم نشد و به این ترتیب پروژه براساس مجموعه آثار دکتر طباطبایی و نگاه فلسفی ایشان به امر توسعه پیش رفت.
فیلسوف طبیعی ایرانی
رنانی، دبیر علمی این مجموعه در پیشگفتار کتاب، طباطبایی را «فیلسوف طبیعی ایرانی» میخواند که همچون اقلیم طبیعی و اجتماعی ایران، زاده بحران یعنی تحولات شتابناک و آشوبناک است. بهتعبیر رنانی، شاید طباطبایی «نخستین اندیشهورزی باشد که هم توسعه ایران را فیلسوفانه نگریسته است و مسئله امتناع تاریخی توسعه در ایران را به مسئله ساختار اندیشگی ایرانیان گره زده است؛ و هم این نگاه را با قدرت ترویج کرده است و برای آن هزینه داده است؛ و هم خیلی آرام در دوران حیاتش، اندیشههایش در جامعه نخبگانی ایران رسوخ و نفوذ کرده است». ازاینروست که رنانی باور دارد، با طباطبایی دریچههای تازهای برای فهم مسئله توسعهنیافتگی ایران به روی ما گشوده شده است. از این منظر، از آنجا که طباطبایی «متفکری بحراناندیش» است، نمیتوان با راهکارهای مرسوم تحلیلی، تفکراتش را درک کرد و باید از منظر بحراناندیشی به واکاوی اندیشههایش پرداخت. از نظر رنانی «مهار بحران کار انقلابی میطلبد»، و طباطبایی مأموریت نانوشتهای برای ویرانگری اندیشههای رسوبگرفته سنتی بر دوش گرفته است. پرداختن به اندیشههای سیدجواد طباطبایی که از قضا منتقدانی سرسخت و مدافعانی جدی دارد، از دیدِ رنانی، در ایران امروز اهمیت بسیار دارد: نخست از این منظر که در شرایط امروز ایران، نسل نو در حال حرکت به سوی نوعی ملیگرایی افراطی است و اگر اندیشههای طباطبایی بهخوبی تبیین و فهم نشود، میتواند مورد سوءاستفاده برخی جریانهای افراطی قرار گیرد. دوم اینکه در فرایند توسعه هر کشور، در دو مرحله نیاز به حضور و نقشآفرینی جدی فیلسوفان است؛ در مرحله شکلگیری نوسازی با مدرنیزاسیون و سپس در مرحله نوگرایی یا مدرنیّت/ مدرنیته. اما به اعتقاد رنانی در ایران معاصر، به علت پیداشدن سروکلۀ نفت در بدو آشنایی ما با دنیای مدرن، مرحله اول را بدون همراهی فیلسوفان و با سردرگمی تمام طی کردیم و اکنون که در میانه مرحله دوم هستیم و شتابان پیش میرویم، بدون نقشآفرینی فیلسوفان میتوانیم به خطاهای جدی گرفتار شویم. با این وصف، رنانی معتقد است طباطبایی یگانه فیلسوفی است که آگاهانه و بیوقفه، تمام همت خود را صرف روشنگری فیلسوفانه در این مرحله کرده است. در مقدمه رنانی نکته درخور تأمل و بحثبرانگیز این است که میگوید طباطبایی برخلاف برداشت بسیاری، در اندیشهورزی انقلابی است، اما رنانی بیدرنگ تأکید میکند که طباطبایی در عرصه واقعی زندگی اجتماعی، یک ضد انقلاب است که هرگز به تحولات انقلابی از طریق اعمال خشونت و ویرانگری یا تغییرات شتابزده سیاسی، اعتقاد نداشته است. «او انقلاب واقعی را، و مؤثرترین و کمهزینهترین و مطلوبترین انقلاب را، انقلاب در ذهنیت فلسفی یک جامعه میداند» و معتقد است انقلاب ذهنی الزاما از طریق اندیشهورزی تخصصی تودهها رخ نداده بلکه از طریق آزادشدن ذهنیتها از بندهای فکری گذشته برای دستیافتن به فهم جدید از جهان واقع است.
جهان ناآرام ایرانی
«روایت سید جواد طباطبایی از مسئله توسعه در ایران» که روایت پنج دهه اندیشهورزی این متفکر در زمینه مسئله توسعه ایران است، دوازدهمین کتاب از مجموعه «پویش فکری توسعه» است که توسط عارف مسعودی از محققان علوم سیاسی در چهار بخش تدوین شده است: توسعه در شرایط امتناع، توسعه در شرایط امکان، جمعبندی و مشروح نشست گفتوگوهای توسعه. کتاب بعد از مقدمه محسن رنانی، بخشی با عنوان «پنجاه سال در اندیشۀ جهان ناآرام ایرانی» دارد که شرح مختصری از زندگی و سیر اندیشه طباطبایی در آن آمده است. سـیدجواد طباطبایـی در بیستوسـوم آذرمـاه ۱۳۲۴ متولد شد، خود طباطبایی با اشاره به شعری از برتولت برشت با این مضمون که «من در جنگلهای ســیاه به دنیا آمدهام و ســردی این جنگلهای ســیاه تا پایان عمرم در جان من همچنان خواهد مانــد»، درباره ویژگی زادروز خود و تأثیر آن بر شیوه اندیشیدنش چنین میگوید: «من هم در شبی متولد شدم در تبریز سردی که شــوروی آذربایجان [ایــران] را تجزیه کرده بــود و این خاطره همچنان موضوعی در افق دید من هست و کوشش میکنم آن را در خودم زنده نگه دارم». طباطبایی در همان نوجوانی و جوانی آموختن زبان عربی و فرانسه را آغاز کرد و ســپس خواندن منظومه ملاهادی سبزواری و فلسفه ملاصدرا را نزد آیتالله حاجمرتضی مستنبط غروی شروع کرد. از سال 1344 نیز در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و یک سال بعد با توصیه یحیی مهدوی در کلاسهای جواد مصلح در دانشکده الهیات دانشگاه تهران حاضر شــد و در سخنرانیهای هانری کربن و احمد فردید در دانشکده ادبیات نیز حضوری پیوسته داشت. طباطبایی در سال 1351 راهی پاریس شد و همانجا رسالهای با عنوان «دولت در فلسفۀ هگل» را نوشت و بعد از آن با حضور در حلقه مطالعاتی لویی آلتوسر، فیلسوف تأثیرگذار فرانسوی، به گرایشهای چپ علاقهمند شده و به ترجمه چند اثر مارکسیستی پرداخت. طباطبایی با وجود علاقهای که به حضور سر کلاسهای درس هانری کربن داشت هرگز این بخت را نیافت و با بیماری کربن این امکان از دست رفت. اما کتاب «فلسفه ایرانی، فلسفه تطبیقی» و نیز جلد دوم «تاریخ فلسفه اسلامیِ» هانری کربن را ترجمه کرد. تا اینکه در سال 1367 نخسـتین اثر تألیفیاش «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاســی در ایران» را به چاپ رساند و دو سال بعد دومین کتاب او با عنوان «زوال اندیشه سیاسی در ایران» را منتشــر کرد. سیدجواد طباطبایی پس از سالها تدریس در دانشگاه، در شهریور ۱۳۷۳ به دلایلی نامعلوم از دانشگاه تهران اخراج شد و به تعبیر عارف مسعودی، اخراج از دانشـگاه فراغت بیشتری برای او به همراه داشت و سبب انتشـار کتابی دیگر از او با عنوان «ابنخلدون و علوم اجتماعی» شد. در اوایل دهه ۸۰ نیز سه اثر دیگر او، «خواجه نظامالملک»، «مفهوم ولایت مطلقه در سدههای میانه» و «دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران» با چالشهای فراوان به چاپ رسـیدند. طباطبایی سـرانجام در نهم اسفند ۱۴۰۱ در 77 سالگی پس از چندین سال مبارزه با بیماری سرطان و دور از وطن درگذشت.
تاریخ خودآگاهی ایرانیان
بنیان نظرورزیهای ســیدجواد طباطبایی پیرامون مسئلهای به نام ایران است و چنانکه بارها تأکید کرده است نگاه او به ایران، نگاهی فلسفی است. از نظر عارف مسعودی، با اتکا به چنین نگاه فلســفی پیرامون مسئله ایران، گستره پژوهشها و تأملات سیدجواد طباطبایی قلمروهای گوناگونی از علوم انسانی و اجتماعی ازجمله علم سیاسـت و اندیشه سیاسی، فلسـفه، جامعهشناسی، تاریخ، حقوق و حتی علوم اسلامی مثل فقه و الهیات را در بر میگیرد و رویکرد او به مسئله توسعه نیز بخشی از چنین نگاهی است. بهگفتۀ مسعودی «طباطبایی به ما آموخت وطن فراتر از آنکه انجمنی خیالی درون ذهن شهروندانش باشد، حیثیتی فلسفی و حقوقی است که دوام تاریخی آن بسته به مجاهدتهای اهل نظر و عمل آن اســت. او توانست از سه منظر امکانِ اندیشـیدن به پرسش چگونه میتوان ایرانی بود؟ را فراهم آورد. نخست از منظر ضرورت تأمل در سنت و اینکه بدون سنت نمیتوان اندیشید. وجه دیگر، هشــدار او درباره خطر تاریخی ایدئولوژیکشدن سنت و برآمدن رجالههای دگماندیشی و دیگرستیزی است که یکتنه توانایی نابودی تمام توشوتــوان تاریخی عقل ایرانـی را خواهند داشـت. و در نهایت تأکید بر گشـودن راهی از میانه ظرفیتهای عقلایی سنت برای وضع شرایطی که امکان اندیشیدن حقوقی به رابطه میان اجزا و کل وجود داشته باشد»، پس از نظر طباطبایی در ایران بهعنوان ممالک محروسه، مرکز (کل) نباید در تضاد با مردمان پیرامون-جزء و فرهنگهای محلی-جزء فهمیده شود و اینان نیز نباید خود را بهعنوان اموری عام و بنابراین گریز از مرکز تعریف کنند. «مردمان پیرامون و فرهنگهای محلی باید بتوانند در نسبتی با مرکز، خود را از جزئی به عام ارتقا دهند. آنچه پیرامونی و محلی اسـت، جزئی از کل اسـت. این جزءها را باید درون کل و بهعنوان جزئی از کل نگاه داشت». با این نگاه به جایگاه تاریخی سنت و ظرفیتهای عقلایی آن، مسئله اصلی طباطبایی همانا «تدوین تاریخ خودآگاهی ایرانیان» اسـت و از منظر روششـناختی نیز اندیشه سیاسی طباطبایی را میتوان ذیل نوعی فلسفه تاریخ صورتبندی کرد که بهتعبیری «صورتهای متنوع آگاهی به امر ملی اسـت که هرکدام پس از دورهای دچار زوال و در وهله نهایی به فلسفه حقوق منتهی میشوند که تأسیس حقوقی دولت-ملت ایرانی، با عطف نظر به امر ملی غیرناسیونالیستی تاریخی ایران، هدف نهایی آن است». از نظر مسعودی، این آگاهی به امر ملی در نظر طباطبایی بر مبنای عقلانیتی است که اساس آن در فلسفه هگل آمده است: «فلسفه هگل بر پایه سیطره و حاکمیت عقل بر تاریخ بنا شده و تاریخ تحقق این عقل در آگاهی بشـری و پدیدارشـدن آن در تاریخ است، پس بخشــی از روششناسی ِ طباطبایی ملهم از دیالکتیک هگلی اسـت که با اتکا به تاریخ مفهومی، از تحلیل جامعهشناسانه تاریخ امتناع میکند و آن را ماتریالیستی، ایدئولوژیک و پوزیتویستی مینامد. دیالتیک هگل، عقل کلی است که پس از شدن یا تکثر هستی، در عقل انسان دوباره یگانگیاش را بازمییابد و با دولت مدرن که با روح تاریخ یگانه شده است، بر جهان انسانی حکومت میکند». بر همین اساس، طباطبایی نیز به پیوستگی میان تاریخ ایران و نظامهای اندیشگی تکوینیافته در آن یا تاریخ پیوستگی عمل و نظر باور دارد و درواقع از دید او هیچ حادثه تاریخی وجود ندارد که با اندیشــه گره نخورده باشد. از نظر او فلسفه تاریخ ایران، تبیین فراز و فرود نظامهای اندیشگی است که هرکدام در دورههایی، خودآگاهی ایرانیان به امر ملی را بازنمایی نظری کردهاند.
امکان تأسیس تجدد
«روشن است که توسعه، مسئله اصلی مرحوم دکتر طباطبایی نبود». احمد بستانی با تأکید بر این نکته میگوید بعد از انتشار کتاب «روایت سیدجواد طباطبایی از مسئله توسعه در ایران» برخی انتقاد کردند که تمرکز بر بحث توسعه در اندیشه سیدجواد طباطبایی، نوعی تقلیلدادن کار فکری ایشان یا تغییر پروبلماتیک دکتر طباطبایی است. اما بستانی درباره اهمیت کتاب میگوید، این اولین کتاب منسجم و نسبتا جامع درباره مرحوم دکتر طباطبایی است. حتی اگر مسئله توسعه را کنار بگذاریم، دیباچه خوبی برای تفکر سیدجواد طباطبایی است که روایت منسجم و سیستماتیکی از اندیشه ایشان ارائه میدهد. بستانی همچنین اشاره میکند که به دلیل پیچیدگیهایی که خوانش آثار دکتر طباطبایی دارد و تغییرات در چاپهای متعدد و البته تعداد آنها، نیاز عاجلی وجود داشت که چنین کتابی تدوین شود تا مقدمات بحثهای دکتر طباطبایی مطرح شود و مبنایی برای مطالعه آثار مرحوم دکتر طباطبایی باشد. احمد بستانی میگوید دکتر طباطبایی از اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60، پروژهای را شروع کرد که بدون فهم تحولات تاریخی یا کرونولوژی آثارش، نمیتوانیم آن را درک کنیم. از طرف دیگر بستانی تأکید میکند «استدلالهای دکتر طباطبایی فراتر از منطق موقعیت خاصی است که آن بحث مطرح شده، و به نظر من هر کار اصیل فکری این ویژگی را دارد، یعنی ضمن اینکه پاسخی به پرسش مشخص است، درعینحال از زمینه خود فراتر میرود». بستانی به دورهای اشاره میکند که بحثهای پستمدرنیسم از سوی چهرههایی مانند بابک احمدی و رامین جهانبگلو مطرح شده بود و از طرف دیگر، شاگردان مرحوم فردید و داوریاردکانی این ایده را مطرح میکردند که دوره تجدد به پایان رسیده است؛ در همان دوره خط اصلی دکتر طباطبایی در آثارش دفاع از تجدد است. «منظور از تجدد البته دفاع از غرب نیست، بلکه دفاع از منطق تجدد و بازخوانی ابن خلدون براساس این است که ما تا چه اندازه به الزامات دنیای جدید مجهز هستیم».
دکتر احمد بستانی در کتاب، آرای سیدجواد طباطبایی را حول محور صورتبندی نظریهای درباره ایران، در این جملات خلاصه میکند «بحث طباطبایی مرتبطکردن مفهوم توسعه پایدار و استراتژیک به درکی از نظریه ایران و تلاش برای مقابله با فهم ایدئولوژیک از سنت است». بستانی معتقد است وقتی طباطبایی بحث زوال یا انحطاط را مطرح میکند، کلیدواژه اساسیاش در آن دوره، مفهوم «بحران» اسـت که برای درک اندیشه طباطبایی اهمیت بسیاری دارد. «طباطبایی نشان میدهد که ما در تاریخ ایران (اساسا تمدن ایرانی)، رفتهرفته با وجود اینکه با بحرانهای متعددی مواجه بودیم، اما توانایی صورتبندی این بحرانها و تأمل نظری در این بحرانها را نداشتیم؛ یا اگر هم بوده است، بهتدریج آن را از دست دادهایم. و اینجا دو نکته را بررسی میکند: یکی مفهوم خرد یا عقلانیت است و یکی مفهوم خیر جمعی یا مصلحت عمومی است و میگوید این دو تا مفاهیمی در سنت ما بودهاند؛ اما بهتدریج در تاریخ ایران این دو مفهوم دچار زوال و انحطاط شدهاند». بستانی میگوید طباطبایی بخش مهمی از کارش را به نقد الگوهای بومیگرا اعم از شکل فردیدی، شریعتی، آلاحمد و سیدحسین نصر اختصاص داد که با ارائه راهحلهای ساده، جایگزین جدال قدما و متجددان شدهاند. بستانی همچنین به بحث ایجابی طباطبایی درباره الگوی توسعه اشاره میکند که اگر نه مستقیم، اما به طریقی به این بحث میپردازد: «توسعه و بسیاری دیگر از امور و بایستههایی که ما در دنیای جدید به آن نیاز داریم، همگی مشروط به فکرکردن ما از ابتدا درباره شرایط ایجابی امکان تأسیس تجدد است؛ بحثی که با عنوان ایرانشهری مطرح شده است».
به سخن درآوردن سنت
قدیر نصری، دیگر سخنران نشست رونمایی کتاب «روایت سیدجواد طباطبایی از مسئله توسعه در ایران» در ابتدا اشاره میکند که درباره طباطبایی چه در نقد و چه در تحسین ایشان، خوشبختانه بسیار صحبت شده است، اما همچنان امکان بحث و بررسی آثارش وجود دارد. از نظر نصری، مسئله مرکزی دکتر طباطبایی بهعنوان یک متفکر اساسی دورانساز و بحرانپژوه، توسعه به معنای خاص آن نبود، اما ایشان به مسئلهای فکر میکرد که یکی از تبعات آن میتوانست توسعه باشد. مسئله سیدجواد طباطبایی، سرزندگی، زایایی، اصالت و پایندگی در دوران جدید بود. تمام مسئله او این است که در دنیای جدید با محصولات و مناسباتی درگیر شدهایم که راه گریزی از آن نداریم اما بنیان آنها را نمیدانیم. پس تمایز دکتر طباطبایی با دیگر متفکران، این است که این مسئله را طرح میکند که ما چطور میتوانیم از حیث فلسفی و حقوقی به مفهوم وطن، خود، میراث و دین نگاه کنیم. مقصود از مبانی فکری دکتر طباطبایی عمدتا «سنت» است: «دکتر طباطبایی میپرسد ما با این سنت چه کار کنیم؟ عدهای گفتهاند باید سنت را دور بریزید، چون دیگر پاسخگوی نیازهای ما نیست و ضرورتی ندارد، اما عدهای دیگر به سنت چسبیدهاند و میگویند شما هرچه بخواهید، در سنت و میراث گذشته خودمان داریم. همان را برداریم و به دوران جدید بیاوریم. موقعی که ما اینجا ابن سینا داشتیم، در اروپا طاعون عده زیادی از مردم را از بین برده بود. بربرها بودند اما ما تمدن و کوروش و خیلی چیزهای دیگر داشتیم. اما دکتر طباطبایی معتقد است مواجهه ما با سنت باید به سبک هگلی باشد، یعنی رجوع به سنت و به انتقاد گرفتن آن، تا اینکه برای مواجهه با امر جدید، به سخن دربیاید، زبان باز کند؛ بنابراین سنت را تکریم نمیکنیم، چراکه سنت برخلاف گفته ادموند برک تجسم خرد گذشتگان نیست؛ تجسم میراث است. پاسخ مدرن را نمیتوانیم اجاره کنیم و از سنت بیاوریم. پس باید به گذشته رجوع کرد، اما نه با تکریم یا تخریب، بلکه به گفته دکتر طباطبایی مواجههای انتقادی با سنت که مرتب سنت را به چالش میکشد».
تجددخواهی در ایران
از آثار جواد طباطبایی میتوان دریافت که ریشه مشکل توسعه یا توسعهنیافتگی ایران در ناتمامماندن پروژه مدرنیته در ایران است. تجدد در ایران گرچه توانست در ابتدا در حوزه اجتماعی و اقتصادی ظواهر خود را تا حدودی نمایان کند، اما در فقدان مقدمات نظری و فلسفی آن، تنها سرکنگبینی بود که صفرا فزود. از نظر طباطبایی تجدد و توسعه دو عنصر اصلی و اساسی در غرب داشته است: یکی خرد دموکراتیک که از ماکیاولی به بعد پدیدار میشود و بهتدریج فضایی برای سیادت سیاسی عاملیتهای آزاد انسانی میگشاید؛ یعنی حاکمیت منبعث از مردم و بهکارگیری خرد جمعی در همه امور. دومی خرد تکنولوژیک است، به معنای بهرهبرداری عقلانی از منابع. گرچه چنانکه از نظرات طباطبایی برمیآید، در پیشبرد هر برنامهای برای توسعه، توجه کافی به هر دو این عناصر ضروری است، اما با مطالعه آثار و مشی فکری او پیرامون تجدد ایرانی روشن میشود که تمرکز بحث او بر چگونگی رفع موانع در مسیر سرنمونی عقلانیت جدید و ملاکِ اداره امور قرارگرفتن خِرد دموکراتیک است. پس نگاه طباطبایی به مشکل توسعه در ایران منبعث از شکست یا ناتمامماندن پروژه تجددخواهی در ایران است که مرکز ثقل آن خِرد دموکراتیک است.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.