|

مقدمه‌ای بر «رؤیای مردان ایرانی»

ادبیات عصیانگر

«رؤیای مردان ایرانی»، رمانی تاریخی به‌ معنای معمول آن نیست؛ رمانی مانند «تالار گرگ» اثر هیلاری منتل درباره‌ توماس کرامول، یا «ستون‌‌های زمین» که کن فالت درباره قرون وسطای انگلستان نوشته است، یا حتی شبیه «آنک ‌نام گل سرخ» اومبرتو اِکو که به برخی شخصیت‌های کلیساهای شمال ایتالیای قرن چهاردهم پرداخته است.

ادبیات عصیانگر

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

ماردین ابراهیم: «رؤیای مردان ایرانی»، رمانی تاریخی به‌ معنای معمول آن نیست؛ رمانی مانند «تالار گرگ» اثر هیلاری منتل درباره‌ توماس کرامول، یا «ستون‌‌های زمین» که کن فالت درباره قرون وسطای انگلستان نوشته است، یا حتی شبیه «آنک ‌نام گل سرخ» اومبرتو اِکو که به برخی شخصیت‌های کلیساهای شمال ایتالیای قرن چهاردهم پرداخته است. وجه اشتراک این رمان‌های تاریخی و رمان «رؤیای مردان ایرانی»، توصیف و تأویل رخداد یا رخدادهایی تاریخی و درآمیختن آنها با تخیل و فانتزی نویسنده است. در این رمان شاهد پیوند رخدادها و حضور شخصیت‌های فرهنگی و تاریخی مهم مانند احمد خانی، شاعر و نویسنده‌ بزرگ قرن شانزدهم میلادی‌ و شاهکارش «مم و زین» هستیم؛ روزگاری که در آن زیسته، همچنین سانسور و نابودی دست‌نوشته‌های کردی، فارسی، عربی و... در دوران امپراتوری عثمانی به‌ دست حاکمان. برخی از شخصیت‌های رمان در واقعیت وجود داشته و برخی زاده‌ تخیل نویسنده‌اند و پیوندی میان جهان تاریخی و ادبی برقرار شده است. اما تفاوتی اساسی که رمان «رؤیای مردان ایرانی» با رمان‌های یادشده دارد، این است که پیوند تخیل و واقعیت تاریخی در آن چنان برجسته است که دیگر چهره‌ روایت‌شده‌ رخدادهای واقعی و شخصیت‌ها را‌ آن‌چنان که در تاریخ نوشته شده، باز‌نمی‌شناسیم؛ تا به آنجا که خواننده دیگر نمی‌تواند رخدادهای تاریخی و روایت‌های تک‌صدا و واقعی‌انگاشته‌ از آنها را از تمهیدات داستانی افزوده‌شده تشخیص دهد. روایت تاریخی، آن‌چنان که هست، دارای محک درونی است و از نظر قواعد علمی، اصول و قوانین خود را دارد. «رؤیای مردان ایرانی» گرچه در ظاهر رمانی تاریخی به چشم می‌آید، اما در‌واقع رودر‌روی هر دو سطح تاریخی می‌ایستد. رو‌در‌روی روال معمول تاریخ، زیرا می‌خواهد تاریخ آن‌چنان که روایت شده، نباشد، بلکه چنان دیده شود که نویسنده به آن می‌اندیشد؛ گشودن دروازه‌های بیشتر، فضای بازتر برای گفت‌و‌گو و احتمال‌های دیگر در برابر قطعیت تاریخی، پیشنهاد دیدگاه‌های تازه‌تر‌ و آرزوی اینکه کاش رخدادها و اتفاق‌ها، آن‌چنان که پیش رفته‌اند، رخ نمی‌دادند. این، دفاع از گفتمانی است که اعتقاد دارد شرایط کنونی جهان معاصر می‌تواند جور دیگری باشد و جهان نیز‌ بهتر از آنچه اکنون در آن به سر می‌بریم؛ جهانی بدون خشونت و خون‌ریزی و نابرابری؛ که هم پیامی انسانی ا‌ست که خواهان مقاومت در برابر سرنوشت آدمی و تلاش برای تغییر آن است، و هم پیامی است برای انسان‌ که در برابر واقعیت موجود مقاومت کند و آن را به‌عنوان شرایطی تغییرپذیر بیابد، نه مانند قطعیتی مطلق و دگرگون‌ناشدنی. از سوی دیگر، این رمان‌ واکنشی است در برابر تاریخ به‌عنوان یک نظم علمی؛ این رمان روایتگر تاریخ نیست. از این دیدگاه، هیچ رمانی روایتگر صرف تاریخ نیست، بلکه تاریخ را تأویل و توصیف می‌کند و در آن دست می‌برد تا کاری انجام دهد. ادبیات می‌تواند کارهای بزرگی بکند؛ دیدگاه ما را درباره زندگی، معضلات و مشکلات دگرگون کرده و دروازه‌های زیبایی‌شناسی دیگری را به روی ما بگشاید. به‌ همین ‌دلیل هر ادبیات مهم و اصیلی، عصیانگر است. آغاز نقد علم و مخاطره‌های آن که انسان و محیط‌ زیست را تهدید می‌کند، از درون ادبیات سر برآورد. مری شلی در «فرانکنشتاین» به ما یادآوری کرد که علم‌زدگی می‌تواند رؤیاهای آدمی را تهدید کند. یک قرن بعد از «فرانکنشتاین»، احمد سعداوی، رمان‌نویس عراقی، با بهره‌گیری از مضمون همان رمان، «فرانکنشتاین در بغداد» را نوشت و از فاجعه‌ تروریسم در بغداد برای ‌ما گفت. آلدوس هاکسلی در «دنیای قشنگ نو» پیامی دیگر درباره مخاطره‌های توسعه‌ علمِ بدون نظارت و وارسی با نگاه انسانی به دست می‌دهد. فرانتس کافکا در «مسخ» توجه‌مان را به نظام بوروکراسی مدرن جلب کرد و به ما نشان داد چنین نظامی چگونه آدمی را به موجودی دیگر مسخ می‌کند. جورج اورول در رمان‌های «۱۹۸۴» و «مزرعه‌ حیوانات» پیش از هر سیاست‌مداری از جهان وحشتناکی گفت که توتالیتاریسم آن را به وجود می‌آورد. مورخان نتوانستند با نگاهی دقیق و موشکافانه به ما بگویند در سال‌های حکومت کمونیسم در روسیه چه رخ داد، اما سولژنیتسین در «مجمع‌الجزایر گولاگ» و رمان‌های دیگرش تصویر اندوهگین و تراژیک زندگی انسان‌های تحت حاکمیت کمونیسم را به زیباترین شکل ممکن به تصویر کشید. ادبیات، پرسش بزرگ و مهم و اساسی انسان است؛ چیزی فراتر از سرگرمی و لذت، کنشی هستی‌شناسانه برای انسان درباره وجود یا هستی و مسئله‌ها و مشکل‌های مربوطه‌اش، که می‌تواند به‌ وسیله آن، دیدگاه‌های سیاسی، دینی، تاریخی و مهم‌تر از همه‌ زیبایی‌شناسی‌اش را تغییر دهد. هر ادبیات خلاقه‌ای باید یکی از این کارها را انجام دهد. من به انسانی جهان‌وطن که ارزش‌های جهان‌وطنی را ارج می‌نهد، باور دارم؛ زیرا همه‌ ما انسان‌ها سرنوشتی مشابه و مشترک داریم، اما این جهان‌وطنی زمانی معنا پیدا می‌کند که همگی چنان ‌که هستند، پذیرفته شوند و به تفاوت‌هایشان احترام گذاشته شود، به‌‌گونه‌ای که کرامت انسانی، تفاوت‌ها، آزادی و حقوق آنها پاس داشته شود و جهانی‌بودن به معنای سرکوب گروهی به‌ دست گروهی دیگر نباشد. این موضوع درباره همه جوامع بشری صدق می‌کند و برای ما هم که در جغرافیایی مشترک با فرهنگ مشترک و نزدیک به هم زندگی می‌کنیم‌ و ارتباط‌ها و اشتراک‌های بسیار گسترده‌تری با هم داریم، بیشتر صادق است. فرهنگ و ادبیات فارسی چه در ابعاد جهانی و چه به‌عنوان فرهنگی غنی در همسایگی‌مان، برای ما کردها ادبیاتی بزرگ و ستودنی بوده و هست. چه به‌‌ وسیله‌ مطالعه با زبان فارسی و چه از طریق ترجمه، از دیرباز تا‌کنون، با فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، نظامی، مولانا جلال‌الدین رومی، نیما یوشیج، شاملو، دولت‌آبادی، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، سید‌علی صالحی، رضا براهنی، عباس معروفی، رضا قاسمی و... . ما آثار این بزرگان را خوانده‌ایم و ادبیات آنها را دوست داشته‌ایم و محتوا و مفهوم‌های انسانی آثار این نویسندگان، رازها و زیبایی‌های دیگری به هستی‌مان بخشیده‌اند. هیچ اثر ادبی در دنیا وجود ندارد که از ادبیات و فرهنگ‌های دیگر تأثیر نپذیرفته باشد و پیوستگی‌ها و اشتراک‌های ویژه‌ خود را نداشته باشد. ادبیات کرد دارای اشتراک‌های بسیار زیادی با فرهنگ و ادبیات فارسی است و هر دو‌ اینها لبریز از مفهوم‌های انسانی و زیبایی‌شناختی، صلح و انسان‌دوستی‌اند. ادبیات ما و شما بخشی از ادبیات جهانی‌ است که از گذشته تا به امروز شاهکارهای بسیاری خلق کرده و امیدها و آرزوهای بزرگی برای آینده انسان دارد. هیچ فرهنگ و زبان ناب و بی‌ارتباط با دیگر فرهنگ‌ها و زبان‌ها وجود ندارد. ما نیز به‌ خاطر جغرافیای مشترک و ارتباط فرهنگی تنگاتنگ با فارسی‌زبانان پیوستگی‌های فرهنگی مشترک و تاریخی طولانی درهم‌تنیده‌ای داریم و در کنار هم آثار بسیار زیبا و دارای محتوای انسانی فراگیر را آفریده‌ایم. این ارتباط‌های فرهنگی، در گذر زمان، بر هم تأثیر و تأثر داشته‌اند و همراه با هم، یک فرهنگ انسانی پُربار خلق کرده‌اند تا سرچشمه‌ امید و آرزوهای عظیم برای آینده ادبیات باشد؛ ادبیات مانند منبعی غنی است که همگان از آن بهره‌مند شوند و سبب ارتباط بر‌ اساس احترام متقابل، برابری، صلح و گسترش انسان‌دوستی شود و آن را مانند دستاوردی بزرگ ارج نهیم، با افتخار به آن بنگریم و در کنار هم در آرامش زندگی کنیم.

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.